مقام ربّانیون
۱- اشاراتی به معانی
ربّانی: تربیتکننده، مربّی، کسی که مخصوص خدا باشد و به غیر او مشغول نشود.
۲- اشاراتی از قرآن
۱- یَحْکُمُ بِهَا النَبِیُّونَ الَّذیٖنَ أَسْلَمُوا لِلَّذیٖنَ هٰادُوا وَ الرَّبّٰانِیُّونَ وَ الْأَحْبٰارُ: (ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم) پیامبران که تسلیم بودند با آن حکم میکردند و نیز دانشورانی ربّانی و دانشمندان تورات شناس. (مائده: ۴۴)
۲- لَوْ لٰا یَنْهٰاهُمُ الرَّبّٰانِیِّونَ وَ الْأَحْبٰارُ عَنْ قَوْلِهُم الإثْمَ وَ أَکْلِهُمُ السُّحْتَ: چرا دانشوران ربّانی و دانشمندان (تورات شناس) آنان را از گفتار گناهآلود و رشوهخواری بازنمیدارند؟ (مائده: ۶۳)
۳- وَلٰکِنْ کُونُوا رَبّٰانِیّیٖنَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ: ولی شما آنچنانکه کتاب آسمانی را آموزش میدادید و درس میگرفتهاید (میخواندید)، دانشورانی ربّانی باشید. (آلعمران: ۷۹)
۳- اشاراتی از احادیث
۱- علی علیهالسلام: «مردم سه دستهاند: عالم مربّی، تعلیم گیرنده بر طریق نجات و احمقان بی سرو پایی که به دنبال هر صدا و بادی میروند.» (نهجالبلاغه، حکم ۱۴۷)
۲- دعای جوشن کبیر: «ای خدایی که روزی دادی مرا و پرورش دادی مرا» (بند ۶۷)
۳- امام سجاد علیهالسلام در دعای ابوحمزۀ ثمالی: «ای آنکه پرورش دادی مرا در دنیا، به نیکیاش و افزون بخشیش و نعمتهایش.»
۴- در زیارت آل یس آمده: «سلام بر تو ای دعوتکننده بهسوی خدا و پرورشیافتگان آیات او»
۵- امام کاظم علیهالسلام: «یادگیری علم نیست، مگر از عالم ربّانی» (انوار الساطعه ۵/ ۲۰۹)
۶- علی علیهالسلام: «من درِ قلعۀ خیبر را به نیروی جسمانی نکندم، بلکه به نیروی ربّانی کندم.» (بحارالانوار ۲/۴۷)
۷- علی علیهالسلام: «استماع کنید از عالمان ربّانیتان» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۰۸)
۸- علی علیهالسلام: «ای خداوندی که بندگان را تربیت میکنی و میپرورانی» (الکافی ۸/۳۵۸)
۹- علی علیهالسلام: «پیامبر صلیالله علیه و آله از کوچکی مرا پرورش داد.» (بحارالانوار ۲۲/۵۱۱)
۱۰- پیامبر صلیالله علیه و آله: «علی ربّانی این امّت است.» (مناقب ابن شهرآشوب ۲/۵۵)
۴- نکتهها
* ربّانی کسی است که دانشور، تربیتکننده و مربّی نفوس است. وقتی میگوییم: عالم ربّانی، فردِ اکمل و افضل آن، امامان هستند و بعد از ایشان، عالمانی که به عنایت عارفان الهی شدند و به این مقام که تربیت سالکان، به دست آنها انجام گیرد و اسرار و حقایق را به تشنگان وادی معرفت بیاموزند. ازاینجهت بعضی نام عنایت را ربّانی نهادهاند که تحت پرورش مربّی مطلق، اینان به مقامات عالیۀ معنوی میرسند. قرآن را قرآن ربّانی گفتهاند.
* امام سجاد علیهالسلام در نیایش هفدهم میگوید: «بار خدایا همۀ کسانی را که به پروردگاریات گواهی میدهند و یگانگیات را از روی اخلاص پذیرفتهاند و در عین عبودیّت، با شیطان در ستیزند و در معرفت علوم ربّانی، بر ضد او به تو استظهار دارند از این دعا بهرهای رسان.»
* علم عالم ربّانی به موهبت الهی است و عارف که کارش تربیت نفوس است، عالم ربّانی میباشد؛ و این نمیشود مگر به توفیق حضرت حق که از مراحل نفس گذشته باشد، یعنی از عادات نفس دوری کرده و در جهاد اکبر به این توفیق نائلآمده باشد؛ پس بالاترین آلاء ربّانی، نعمت هدایت خاص و عنایات پیدرپی است که نصیب سالک روحانی میگردد و این قابلیّتها، پذیرش معارف را در پی دارد.
پس آنان که قابل استفاضۀ فیضها هستند، از کسب صفات حمیده بهره میبرند و در دفع رذایل و تعلّقات دنیوی رهایی میجویند تا انسانی ربّانی شوند.
الطاف ربّانی، در دلی وزیدن گیرد که لوح نفس، منیر شده باشد. از اینجاست که الهامات ربّانی هم بالطبع بر دل آید و عارف را ملهم به صواب فکرها و عملها کند. لذا در علم اخلاق، خواطر را بر چهار گونه نامبردهاند که نام یکی، خواطر یا واردات ربّانی است که هرگز خطا نمیکند.
ازاینجهت ملکه شدن نفس ربّانی را، به نیروی قدسی تعبیر میکنند و بهعبارتدیگر گویند: «دل ربّانی است و با روح ربّانی از عالم امر و نور آمده و محل تجلّی حق است.»
گاهی هم کلمۀ تقدیرات ربّانی را استعمال میکنند.
* در دعای عرفه چنین میگوییم: «ای خدایی که روزی دادی مرا و پرورش دادی مرا» مرحله اول ربّانی از طرف خداست و مرحله دوم، آنکه علم واقعی را از عالم ربّانی گرفت. چنانکه امام کاظم علیهالسلام به این مطلب اشاره کردند پس کسی که عالم ربّانی نشده و از عالم ربّانی علم فرانگرفته هلاک خواهد شد.
* همانطور که نفس، میل به طعام و شراب دارد و مقتضی طبع انسانی است و ضرورت، اقتضاء میکند. پس میل روح به حکمت و انس و حبّ و معرفت خداوند، برای سالک مقتضی این کار را دارد، چون این میل، کاری ربّانی است و غذای دل در مرحلۀ اول که بالاترین مقام برای سالک همین است، لذا وقتی از پیامبر صلیالله علیه و آله دربارۀ روح سؤال میکنند، خداوند به او میفرماید: «به آنان بگو که روح از امر پروردگارم هست.» (اسراء: ۸۵) یعنی از اسرار است و کار کسی نیست که حقیقت روح را به علم نظری بفهمد. کسی که سرّ و حقیقت نفس خود را شناخت، چون خود را شناخت، پروردگار خود را میشناسد. نفس از امر پروردگار است و در فطرت و طبعش ربّانی بوده، اما در عالم جسم، غریب است. لذا به قولی از ذاتش هبوطکرده و به عارضۀ تن و جسم مبتلا شده و چون از عالم امر است، بعداً به همانجایی که از آن آمده خواهد رفت.
* یکی از راههای ربّانی شدن بهوسیله قرآن است. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «هیچ مؤمن از مرد و زن آزاد و مملوک نیست، مگر بر عهدۀ او حق واجبی است و آن اینکه قرآن را تعلیم بگیرد و در آن تفقّه کند.» (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۴، ص۲۹۷) سپس این آیه را خواند «شما به آنچه کتاب آسمانی را آموزش میداده و درس میگرفتهاید تربیتکننده (دانشور) باشید.» (آلعمران: ۷۹)
عالم ربّانی پیوندی مستحکم با حضرت ربالعالمین دارد و در فکر اصلاح و تربیت دیگران است و بهخوبی انسانها را میپروراند. راه ربّانی شدن، علم دین و درس و کتاب (قرآن) است (رَبّٰانِیّیٖنَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمِونَ…) و علمای ربّانی، مفسران واقعی قرآن کریم هستند. چون عالم ربّانی به مبدأ و معاد و نفس شناخت دارد، از عهدۀ تربیت نفوس برمیآید. اگر تعلیم و تعلّم و درس، انسان را ربّانی نکند، در واقع آن علم، علم نبوده است. این تعلیم و تدریس کتاب آسمانی باید همیشگی باشد. در قضیۀ موسی و خضر، موسی در راه همراه خود یوشع را بپیمود تا به قرارگاه خضر این عبد صالح خدا برسد و موسی علوم الهی را از آن معلّم ربّانی فراگیرد. در ارتباط باکارهای معلّم، موسی با بیصبری و عجله کردن این سرّداری و تعلیم سرّ میانشان جدایی افتاد.
* عالم ربّانی کسی است که هم پیوند او با پروردگار خود و هم تدبیر و تربیت وی نسبت به دیگران قوی است؛ راه عالم ربّانی شدن، تعلیم خالصانۀ کتاب الهی و اخذ علوم اهلبیت است. تکلیف و حکم به ربّانی شدن دعوت به الله، نه به خود است. عالم ربّانی شدن وظیفه است که بعد درصدد تربیت مستمر نفوس مستعده برمیآیند که این کاری همانند انبیاست که شهادت آنان در ردیف شهادت آنان قرار دارد، یعنی برای تحقق آرمان الهی و برپایی قسط تا مرز شهادت پیش میرفتند.
* عالم ربّانی دچار افراطوتفریط نمیشود، چه آنکه حکیمانه در طریق و کار پیش میرود. آنان به ربوبیّت حقتعالی پناه برده و دیگران را به پیوند و ارتباط بهحق دعوت میکنند و چون خود عاملاند، لذا اگر نفوس، قابل باشد تأثیرپذیری القاء و کلمات ایشان بهحق مؤثر خواهد بود. ربّانیون جمع ربّانی و ربّانی منسوب به رب است، یعنی کسی که با رب ارتباط داشته و تدبیر امور و تنظیم شئون فرد یا گروهی را به عهده دارد.
انبیاء خواستند مردم، ربّانی به معنی عام شوند، یعنی پیوند شدید با خدا داشته باشند. عالم ربّانی کسی است که با تعلیم حکمت و کتاب، با نوشتن و گفتن و سیرۀ عملی، معلم مردم میگردد، چون علم بی تهذیب فایدهای ندارد. بههرحال ربّانی کسی است که از حرام و حلال، مقرّرات و هشدارهای خدا و گذشته و آینده آگاه باشد و گویی از این دیدگاه است که محمد بن حنفیه در مرگ ابن عباس گفت: «ربّانی امّت، جهان را بدرود گفت»
* تا روح کسی طاهر نشود، توانایی تطهیر دیگری را ندارد. عالم ربّانی از خویش آغاز کرده، آنگاه به اصلاح دیگران میپردازد. علم با عمل متلازم هماند و علمِ نافع، شخص را ربّانی میکند. عمل صالح، بیعلم میسّر نیست. محور عالم ربّانی، وحی و کتاب و امام معصوم است، چون اگر امامِ بهحق نداشته باشد نتواند ربّانی بشود.
زاهد و عابد و صوفی همه طفلان رهند **** مرد اگر هست بهجز عالم ربّانی نیست
* پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «نظر به صورت عالِم، عبادت است.» (بحارالانوار ۱/۱۹۵) منظور عالم ربّانی است که با دیدن او انسان به یاد خدا و معاد میافتد. واقعاً معلّم ممتاز و دارای خصائص باشرافت که محضر او را درک کردن، مثمر ثمر است. سؤال شد که «عالم ربّانی که منسوب به رب است» حقیقی بوده یا اعتباری؟ جواب آن است که حقیقی میباشد، چون پیوند عالِم با پروردگار، پیوند مستحکم است، اما آنکه اعتباری است پیوندش هم مجازی است.
* کسی که عالم ربّانی شد، دستپروردۀ اوست و خوب پرورشیافته، پس توان تدبیر دیگران را دارد. لذا فرد اکمل بهعنوان ربّانی این امّت، امیرالمؤمنین علیهالسلام را معرفی کردند. (مناقب ابن شهرآشوب ۲/۵۵) در واقع هر کس در طول ربّانی بودن امام واقع شود، حتماً دارای خصایص مربّی بوده و به زینت علم و عمل آراسته است. علم وقتی در جامعه جلوه میکند که عالِم عامل باشد و به معارف یاد گرفته و سیرهاش بتواند مستعدین را بپروراند. در قرآن یادگیری و یاد دادن، کتاب آسمانی را معرفی کرده که کتابی است الهی، هم علوم و معارف عقل را تفهیم و هم راه تزکیۀ نفس را مینمایاند. ربّانیون مقامشان بالاتر از احبار است، چراکه به عنایت و تهذیب آراستهاند و در واقع وارث انبیاء و اوصیای الهیاند که البته این عالمان ربّانی بسیار قلیل و نادرند.
بعضی عرفا کشف را برای اهل سلوک دانسته و قائلاند که القائات ربّانی یا الهام که نصیب آنها شده، در واقع الهام، القاء، از واردات غیبی است. نظر بعضی بر آن است که شخصیتهای الهی که جامع فضایل معنوی و علوم الهی هستند، شخصیتی ربّانی بوده و خداوند هر شخص خاصی را بخواهد به او حکمت میدهد. (بقره: ۲۶۹)
این خصوصیتها منحصربهفرد است و دایرۀ آنان در شناخت باطنی کماند، چون خشیت و هراس از حق دارند (فاطر: ۲۸) از غیر حق هراسی ندارند. (احزاب: ۳۹)
نکتهای دربارۀ کشف ربّانی گفتهشده که بُعدی ندارد: «برای عارف حقایقی کشف میشود که محصولات حال یا گذشته خود را در خواب یا بیداری در مثال متّصل یا منفصل مییابد. وقتی وی چیزی را یافت، معیاری میطلبد که با آن مشهودهای خود را بسنجد، زیرا بسیاری از عارفان در شهود با یکدیگر اختلاف داشته و گاهی مشخص میشود که مشهود عارف اشتباه است. ازاینرو به معیار و میزانی نیاز دارد تا مشهودات صحیح و ربّانی را از مشهودات باطل و شیطانی جدا کند.» (دینشناسی، ص ۲۴۸) مطلبی را که حاج ملّا هادی سبزواری در شرح منظوم فرموده این است که: همۀ موجودات از نظام کیانی منشعب و سررشته از نظام ربّانی است. سایۀ نظام ربّانی فیض منبسط و نفس رحمانی است که «همه کارهای خداوندی واحده است.» (قمر: ۵۰)
آنچه در علم حقتعالی به نحو کلی وجود دارد، این است که به همۀ موجودات محیط بوده و همه از فیض واحد هستند.
«و هر یک از موجودات از مرتبۀ خاصی از فیض واحد انتزاع میشوند، اصل حرکت زمین به دور خورشید مثلاً یک واحد گسترده است و ما برای رفع نیازهای خود، آن را به قطعاتی چون سال، ماه، هفته، شب و روز تقسیم میکنیم. فهم این مطلب که همهچیز سایۀ نظام ربّانی است.» (رحیق مختوم ۲/۲۴۵)
نفی فاعلیّت از فاعلهای طبیعی و از هر فاعلی غیر از خداوند و تبیین اعدادی بودن علّیت آنها به معنای نفی نظام علّی نیست، بلکه به معنای تبدیل نظام کیانی به نظام ربّانی است.
انسان در گامهای نخستین، عناصر و اجزاء نظام کیانی را (با صرفنظر از اصطلاحاتی که برای اجزا آن وضع میکند، نظیر ماده و صورت و…) علل و اسباب حقیقی مرکبات میداند، ولیکن پس از تبیین معنای فاعل حقیقی حصر فاعلیت حقیقی خداوند نسبت به همه اشیاء آشکار میشود و این همان حقیقتی است که در قیامت برای همگان روشن میشود. (رحیق مختوم ۳/۳۲)
* ربّانی شدن، ظرف بزرگ میخواهد وگرنه هرکس که ادعای ارتباط ربّانی به ربّ را دارد، دلیل بر بزرگی او نیست.
کاسۀ منصور خالی بود پرآوازه گشت **** ورنه در میخانۀ وحدت کسی هشیار نیست
اگر ظرف کوچک باشد، با قطرهای سروصدا کرده و پرآوازه میگردد، درحالیکه ظرف پُر از می باقی نیست و صرف الفاظ و ارتباط و تقلید نمیتواند کسی را ربّانی کند.
لذا خواجه شیرازی میفرماید:
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند **** نه هر که آینه سازد سکندری داند (غزل ۲۳۸)
شخصی که چهرۀ خود را به رنگ و روغنِ تزویر برافروخت، مراتب دلبری ندانسته و جذب قلوب که طریقۀ مرشدان است بلد نیست؛ زیرا مراتب دلبری و جذب قلوب، مختص به مرشدان است که ظاهر و باطن خود را به رنگ ملاحت، رنگین و روشن ساختهاند.
مولانا در دفتر اول بیت ۳۱۶ میفرماید:
چون بسی ابلیسِ آدمروی هست **** پس به هر دستی نشاید داد دست
و شیخ نظامی در سخنوری، کوس اسکندری زده است و خوش گفته:
گر به سخن، کار میسّر شدی **** کار نظامی به فلک بَر شدی (مخزنالاسرار، بیت ۸۳)
پس معلوم شد که قال را حال میباید. سخنی که بیحال باشد بهمنزلۀ جمالی است که از ملاحت، عاری بوده و صاحبجمال که ملاحت ندارد، هرچند در مقام حسن فروشی قرار میگیرد، بازارش کساد است، (شرح ختمی لاهوری ۳/۱۵۷۹) مراد آن است که تقلید ربّانی درآوردن و منسوب و مرتبط داشتن به آن گروهِ بسیار ممتاز و نادر، دلیل بر ربّانی بودن شخص نیست.
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست **** نه هر که سر بتراشد قلندری داند (غزل ۲۳۸)
«هزار نکته باریکتر از مو» این است که در مقام ارشاد و تربیت، علم و عمل دخیل است که دامن وجود خود را از همه برچیده و به اتّصال رسیده و به ارشاد و تکمیل ناقصان مأمور گشته باشد.
پس بهمحض ادّعا، هیچکس به این مقام ربّانی و تربیت نفوس نخواهد رسید.
* انسان کامل که راسخ در علم است و با هر دو دیده مینگرد، درمییابد که هر موجود ممکن مرکب از دو جهت یکی وجهۀ نفسانی و دیگر وجهۀ ربّانی است، در تعبیر عرفانی مبنای وحدت شخصی وجود، وجه الله نامیده و در تعبیر فلسفی از آن به وجود یاد میشود.
* آنکه وجه الله میشود و راسخ در علم است، با دیدۀ راست به وجه حق نگریسته و درمییابد که وجه و چهرۀ الهی بر همۀ اشیاء فیض رسانده و در همۀ اشیاء ظهور میکند و همه خیر، کمال، جمال به آن بازمیگردد و با دیدۀ چپ به جهت نفسانی مخلوقات مینگرد و درمییابد که آنها جز به حول و قوّۀ الهی حرکتی ندارند و برای آنها شأنی جز ارائۀ شئون و تجلّیات الهی نیست که در ذات خود معدوم و ناقصاند و هر نقص و آفت که مشاهده میشود به آنها بازمیگردد. (رحیق مختوم ۵/۲۴۵)