مقام شاکرین
1. اشاراتی به معانی
شکر: سپاس، سپاسگزاری، سپاس دانستن
شاکر: سپاسگزار
مشکور: شکر گفته شده
شکور: بسیار سپاسگزار
2. اشاراتی از قرآن
1- إنّا هَدیناهُ السَّبیل إمّا شاکِراً وَ إمّا کَفوراً: ما راه را به انسان نشان دادیم یا سپاسگزار است یا کفران نعمت میکند. (انسان:3)
2- و قلیلٌ مِن عبادیَ الشَّکور: چه کماند بندگان من که بسیار سپاسگزار باشند. (سبأ:13)
3- أنِ إشکُر لی وَ لِوالِدیک: خداوند به لقمان فرمود: سپاس من کن و پدر و مادر. (لقمان:14)
4- انّه کان عبداً شکوراً: همانا نوح بندهای بسیار سپاسگزار بود. (اسراء:3)
5- فاعبد و کُن مِن الشاکرین: ای پیامبر بندگی کن و باش از سپاسگزان. (زمر:66)
6- و لَقد مَکنّاکُم فی الأرضِ وَ جَعلنا لَکُم فیها معایشَ قلیلاً ما تشکرون: قطعاً شما را در زمین قدرت عمل دادیم و برای شما در آن وسایل معیشت نهادیم اما چه کم سپاسگزاری میکنید. (اعراف:10)
3. اشاراتی از احادیث
1- امام صادق علیهالسلام: «برای هر نَفَسی از نفسهایت شکری بلکه هزار و بیشتر از آن بر تو لازم است.» (امالی طوسی ص 211)
2- امام صادق علیهالسلام: «کسی که خداوند نعمتی را به وی ارزانی دارد و در دل آن را بشناسد هر آینه شکر آن نعمت را گزارده است.» (الکافی 2/96)
3- علی علیهالسلام: «شاکرین مردم، قانعترین آنهاست.» (ارشاد مفید 1/304)
4- امام رضا علیهالسلام: «کسی که از پدر و مادر خود سپاسگزاری نکند، از خداوند هم تشکر نکرده است.» (الخصال ص 156)
5- امام رضا علیهالسلام: «هر که در قبال خوبی مردم تشکر نکند از خداوند هم تشکر نکرده است.» (عیون اخبار الرضا 2/24)
6- امام عسکری علیهالسلام: «قدر نعمت را نشناسد مگر سپاسگزار» (اعلام الدین ص 313)
7- امام علی علیهالسلام: «شکرگزاری مایه مصون ماندن از فتنه است.» (غررالحکم ح 5666)
8- امام صادق علیهالسلام: «هر نعمتی از کوچک و بزرگ که خداوند به بندهای عطا کند و او بگوید الحمدلله بیگمان شکر آن نعمت را گزارده است.» (الکافی 2/96)
9- امام زینالعابدین علیهالسلام: «حق کسی که به تو نیکی میکند این است که از او تشکر کنی.» (الخصال ص 635)
10- امام علی علیهالسلام: «شکر از فرودستت با عطا و بخشش به اوست.» (غررالحکم ح 5656)
4. نکتهها
اگر کسی بویی از حقیقت بشنود و شکرش را به جا نیاورد چنین شخصی شامّه حقیقت یابش را از دست میدهد به خاطر ناشکری که کرده است.
اگر میخواهی بنده باشی بنده کسانی باش که شکرگزار حقیقی هستند و نزد ایشان مطیع ارشادات آنان میباشی که اینان یعنی اولیای خدا تو را به حیات جاودانه میرسانند. سعی میکنی شکر نعمت خدا را به یاد آوری این قدرتی است که خداوند به ما ارزانی داشته است.
شکر قدرت، قدرتت افزون کند **** جبر، نعمت از کفت بیرون کند (مثنوی 1/ 939)
اگر قدرتی که خدا به تو داده را خوب به کار گیری شکر نعمت کردی و خدا به قدرت تو میافزاید در حالی که انکار این قدرت باعث از دست رفتن نعمت میشود. دنیا گاهی پرنشاط است و گاهی غم ناک است. بوستان گاهی جامه سبز و گُل و ثمره دارد و گاهی لخت و برهنه است. انسان هم گاهی در مقام صابرین است و با رنج و گرفتاری دست و پنجه نرم میکند و گاهی در مقام شاکرین است و حالت بسط دارد.
هر شاخه و برگی با زبان جداگانه خدا را سپاس میگزارد، مخصوصاً اولین بار که از شاخه میروید و سبز میشود. همین نشو و نما به زبان حال سپاس میگوید و خدا هم آن را افزون میکند و رشدش میدهد.
سپاس خداوند مانند یک گردنبند در هر گردنی است، پس لازم است همه سپاسگزار باشند. پس نباید در وقت بلا روی در هم کشید و ناسپاسی کرد.
در بوستانِ سپاس الهی، همانند بلبلان نغمهسرا، هر آن، صدگونه نوا سر میدهند کسی که این حال بر اوست. (مثنوی 2/3288)
وقتی نعمت زیاد میشود مرکوب شکر میخوابد یعنی یادش میرود که سپاس کند دست و زبان و دل میخوابد ولی انسان شاکر راکب است و نمیگذارد مرکوب به خواب رود.
شکر نعمت، تو را قانع و بزرگ میکند که صدها نعمت را به تهیدستان میبخشی. (مثنوی 3/2898)
عاشق میگوید: خدا تیری از تجلی بر دل سودایی من زد بعد مرا شیفته مقام شکر کرد آنگاه که در بلا و مصیبت افتادم دیگر جای گله و شکوه به من دست نمیدهد.
مولانا در مثنوی میگوید:
شکر گوییم دوست را در خیر و شر **** زآنکه هست اندر قضا از بد بتَر (5/2357)
من معشوق خودم را در نیک و بد، در وقت عافیت و مرض، دارایی و نا داری و … سپاس میگویم. چون در قضا و قدر الهی بدتر از بد هم وجود دارد، یعنی نسبت به دیگران خیلی خیلی به من لطف دارد و دیگران وضعشان از من بدتر است.
بعضی گفتهاند: افکار مثبت که به ذهن خطور میکند یکی از عنایات است و شکر آن یکی آن است که مثبت وارد ذهن میشود و مثبت صادر میگردد، دیگر آنکه این خطورت خوب را به دیگران منتقل میکند و این خود نوعی سپاسگزاری است. شکر و حلاوت بهوسیله صبر و عافیت دست میدهد ولی نباید انسانها بر مهلت زمانه اعتماد کنند و شکر امروز را به فردا موکول کنند. وقتی معشوق هر بار جمال خویش را به عاشق نشان میدهد از زیادی سپاس دل مجروح مداوا میشود و پی میبرد که افزون کردن سپاس از او، تجلیّات او بیشتر میشود.
حافظ میگوید:
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز **** ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز (غزل 258)
یعنی هزار مرتبه شکر میکنم باز تو را به کام خویش دیدم و به وصالت رسیدم که از روی راستی و صفا با من یکدل و مصاحب شد. من که بعد از انتظار بسیار به مشاهده جمال محبوب رسیدم ای کارسازِ بندهنواز به کدام زبان ادای شکر این موهبت کنم؟ (غزل 259)
ای حافظ تو که از هجران میترسیدی **** چرا شکر ایام وصال را به جا نیاوردی؟
چرا حافظ چو میترسیدی از هجر **** نکردی شکر ایام وصالش (غزل 279)
همینکه سالک دریافت که قرعه کار به نام او زدند و او را برای مقام شاکرین، توجه و تنبّه دادند و دل و زبان به حال و قال به سپاسگزاری مشغول هستند. در ادای سپاس نباید کوتاهی کند که مبادا در کوتاهی مستحق هجران و دوری شود. شکر ثناگویی در مقابل نعمت بوده است درواقع شکر یادآوری نعمت و اظهار به آن است.
نعمتهای معنوی مثل دین و امام و قرآن است و نعمتهای ظاهری از زن و فرزند و خانه و ماشین و… است، ثنا و حمدِ منعمِ نعمت کرده میشود.
وقتی کسی به مقام شاکرین رسیده باشد یعنی اول علم به نعمت و منعم پیدا کرده و دوم در عمل آن را انجام داده به قلب و جوارح، سپس حال شکر به او دست میدهد و بعد از آنکه ملکه شد به مقام شاکرین میرسد.
یکی از معایب کسی که تشکر میکند این است که صاحب نعمت و منعم حقیقی را رها کرده و میآید از دستیارها که مخلوقی بیش نیستند تشکر میکند. شاه را ول میکند و دربان را میگیرد.
تشکر از مخلوق در مرتبه پایینتر قرار دارد نباید سلسله مراتب ثناگویی حدودش مراعات نشود و درجات عالی و دانی تحفّظ نگردد.
* در کتاب محجه البیضاء فیض کاشانی نوشته بود که حضرت موسی در مناجاتی به خداوند عرضه کرد: «خداوندا! آدم را به دست خود آفریدی و او را در بهشت جای دادی و کنیز خود حوا را به عقد او درآوردی او چگونه شکر نعمت تو را به جای آورد؟» فرمود: «او دانست که اینها از من است و همین دانایی شکر اوست.»
یعنی علم به منعم و سپس نگاه به نعمت، شکر است. اگر کسی اول نعمت را ببیند و بعد منعم، این درجهاش پایینتر است ولی آدم اول منعم را دید سپس نعمت را دید.
* آنانی که حال شکر دارند مقطعی است، مثلاً نعمتی به آنان میرسد شکر میکنند و خوشحال میشوند اما به خاطر مسائلی که پیش میآید حال شکر از آنان میرود این عیب بزرگی است، چرا که تبدیل به مقام نمیشود.
* شکر عوام به این است که خدا لباس و خانه و زن و پول و باغ و ماشین داده است اما شکر خواص به این است که از دیدن نعمت و آلاء، به منعم نِگَرَد و لازمه این دیدن، این است که در مقام جبران آلاء و نعمتها به تشکر میافتد و با قلب و جوارح نشان میدهد که برای محبوب نمیتواند ثنا و حمد را ادا کند.
* نکتهای که لازم است گفته شود سپاس هر عضوی بستگی به کاربرد آن عضو دارد مثلاً شکر چشم به این است نامحرم را نبیند، عیب مؤمنی را دید چشمپوشی کند. شکر زبان به این است کلمات ناصواب نگوید، به ستایش حق و نیک گویی مشغول باشد و…
* در سوره عنکبوت آیه 17 به لطیفهای اشاره شده است که فرمود: «او را پرستش کنید و شکر او را به جا آورید.»
یعنی اول بندگی کنید بعد شکرش را به جا آورید که خودِ پرستش، توفیق است.
پرستش توفیقی است که بعد از آن توفیق، سپاس به قلب و زبان جاری میشود.
* از روایات استفاده میشود که اداء حقوق هر چیزی که خداوند بر بنده ارزانی داشته نوعی ستایش و سپاس است. به طور مثال اگر مال نصیب شده خمس آن داده شود، اگر فرزند عطا شده حقوق فرزند بر والد را جاری کند…
* یک نگرشی است بر مقام شاکرین که اهل معنی بهتر میفهمند تا مردم عادی و آن این است که: هر عضوی از جوارح اگر آلوده نشود رنگ معصیت به او نخورد همین نوعی شکر است. وقتی دست خطا نمیکند شکر دست به جا آورده میشود، وقتی گوش استماع حرام نمینماید شکر آن به جا آورده شده است پس به یک قاعده دوری از محرمات هر عضوی خود شکر آن عضو است.
* در مصادیق شکرگزاری مختلف گفتهاند: سجده کند، گونه بر خاک نهد، در نبود مُهر بر پشت دست پیشانی بگذارد با دست به حالت قنوت و با چشم بهسوی بالا بنگرد دست بر سینه بگذارد و… اصل سپاس از دل است آنگاه برای تشکر هر حالتی که گویای تشکر باشد که در فرهنگهای مختلف دنیا نوعی خاص است، قبول میشود.
* کسی که خداوند به او نعمتی داده است اگر در دل آن نعمت را از منعم حقیقی بداند شکر آن را به جا آورده است و از جهت ثبتی بالاتر است از شکر به زبان که به لقلقه و بیتوجه باشد که معلوم نیست در نفس حک شود چون در شکر قلبی ظهور اسم حامد است خدا حمید و محمود است و شاکر ظهور اسم حامد در قلبش آمده است و نقش بر صفحه دل بسته شده است.
* اینکه گوید از زبانم راز کیست **** بشنوید این صاحب آواز کیست
در عالم وجود شاکر و مشکور حق است چون همهچیز قائم به خودش نیست و به حق قائم است نعمتی که حق به مملوک داده مال مالک است پس وقتی میگوییم شکراً لله یا الحمدلله به او برمیگردد و اگر توفیق گویایی تشکر از بنده صادر میشود در واقع از او صادر میشود و آنگاه حامد و محمود او را میبیند و بنده خودش را نمیبیند تا برای سپاس دارایی و مایه و هزینه فرض کند.
* اگر ما شکرگزاری کنیم خداوند افزایش میدهد (ابراهیم:7) یعنی وقتی بنده به سپاس و ثنا و ستایش در برابر عطایای حق مشغول میشود حال بهتر و نعمت بالاتر و مقام والاتر به او داده میشود؛ به عبارت دیگر سبب مزید میشود و در عطایای کثیر لطف و فضل دیگری داده میشود.
* خداوند در سوره اعراف آیه 16 از قول ابلیس چنین میگوید: «بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت.» این کلام درست است چه آنکه خداوند در قرآن فرمود: «کماند از بندگانم که شکرگزار باشند.» (سباء:13)
چون کارهای عموم مردم بر عُرفیّات و عادات است و آوازه گله از حق در عموم یافت میشود از آن طرف در ناسپاسی یعنی کفران نعمتها هم مشکل دارند و لازمه این مطلب این است که بندگان شاکر واقعی کم باشند و ناسپاسان بسیار باشند.
* خداوند به ایوب پیامبر وحی فرمود: «مرا از میان آدمیان بندهای نیست جز اینکه با او دو فرشته است هنگامیکه نعمتهای مرا شکر میگوید، این فرشتهها میگویند: بار خدایا بر نعمتش بیفزا، چه تو سزاوار حمد و شکری و به شاکرین نزدیک باش.» خداوند میفرماید: و بر بلندی مرتبه شاکران نزد من همین بس که 1- من شکر آنان را شکر میگویم. 2- فرشتگانم برای آنها دعا میکنند. 3- بقاع زمین آنها را دوست میدارند. 4- آثار از گذشتگان بر آنها گریه میکنند. (محجه البیضاء 7/217)
* یکی از ضعفهای نوع بنیآدم این است که همه نعمتها را در مظاهر دنیوی، از خوراک و پوشاک و سواری و زمین و پول و مانند اینها میدانند و توجه به داراییهای ظاهری دارند. با اینکه اشتغالات روزمره با محسوسات بوده و دایرهٔ آن وسیع، امّا دایرهٔ معقولات و ماوراءالطبیعه بسیار تنگ است و عادات به محسوسات حتّی انسان را از نعمتهای مادی و شکر هر چیزی غافل میکند.
* وقتی کفران نعمت میشود به هر علتی نعمتی گرفته میشود و دچار حوادث میگردد و از بین میرود، تازه شخص هوشیار میشود که مثلاً نعمت چشم چقدر عزیز و مهم بوده و شکر آن را به جا نیاورده و حالا دیگر جای برگشتِ چشم نیست تا بتواند سپاس گوید. پس تا بلایی نیامده و نعمتی از دست نرفته، قوّه سپاس گویی و تشکّر باید حاکم و غالب باشد تا مبادا از دست برود.
* مثالی را بعضی علماء اخلاق زدهاند به اینکه حال مردم به حال یک برده شبیه است برده کارِ بد میکند ارباب دستور میدهد به او صد ضربه شلاق بزنند وقتی شلاق میخورد داد و فریادش بالا میرود. ارباب میگوید: 30 ضربه زدند بس است، برده از شنیدن این کلام تشکر میکند تا وقتی چوب میخورد تشکر نمیکرد و داد میزد چون درد داشت، وقتی تخفیف میدهند و او را نمیزنند دست و پای ارباب را میبوسد و میگوید: مثل تو اربابی پیدا نمیشود.
مردم چون در فشارند اعتراض میکنند، چون از فشار نجات پیدا میکنند الحمدلله میگویند با اینکه غالب بر حال بنده همیشه باید الحمدلله باشد. (راه روشن 7/272)
* یکی از نعمتهای درونی و معنوی که حقتعالی به بندگان داده است عقل بوده که متأسفانه همه میگویند: ما عقل داریم! پس اینهمه کارهای نابخردانه در زندگی اجتماعی و فردی که رخ میدهد چیست؟ نعمت معنوی قوه عاقله باید به صواب مصرف شود و در راه اعتدال استفاده گردد و شخص بداند به قول خواجه «آنکه را عقل دادی چه ندادی؟ و آنکه را عقل ندادی چه دادی؟»
تازه عقل سیاسی و جغرافیایی و اقتصادی و ریاضی عقل علمی است اما مراد ما از عقل، عقل قدسی است که بر اثر کاربرد صحیح و سپاسگزاری از خداوند از این پیامبر درونی رشد میکند و شکرش را به جا میآورد.
* در توجه به توحید افعالی که چقدر فعل خدا حَسن است و به ما حُسن داشته این است که ما را سالم و انسان آفریده معیوب نیافریده و حیوان و جماد و نبات و لال و کر و کور و لنگ نیافریده است و اینکه این توجه را به ما داده است که چقدر افراد از نظر روحی و جسمی از ما پایینترند. پس لازمه این توجهات شکر و سپاس است.
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «هر کس در دنیا به پستتر از خود و در دین به برتر از خود نگرد خداوند او را جزء صابران و شاکران ثبت خواهد کرد.» (محجه البیضاء 7/220)
* یکی از الطاف خفیّه حقتعالی به بندگان آن است که احتمال دارد بعضی نعمتهای ظاهری مبدّل شود و مستهلک گردد و از بین برود ولی صفاتی که در انسان ملکه شده از شکر کردن، به خاطر مسائلی چند از بین نمیرود و همیشه در دنیا و آخرت همراه خواهد بود.