مقام صابرین
1. اشاراتی به معانی
صبر: شکیبیدن، شکیبایی کردن، بردباری
2. اشاراتی از قرآن
1- و جعلنا مِنهُم ائمة یَهدون بامرنا لمّا صبروا: از آنان امامانی برگزیدیم که خلق را به امر ما هدایت کنند، برای آنکه در راه حق صبر کردند. (سجده:24)
2- و لَنجزیّن الذین صبروا أجرَهُم بِأحسن ما کانوا یَعمَلُون: کسانی که صبر ورزیدند به بهترین عملهایشان به آنها پاداش خواهیم داد. (نحل:96)
3- اولئک یؤتون أجرهُم مرّتین بِما صَبروا: به آنها دو برابر پاداش داده میشود به خاطر اینکه شکیبایی ورزیدند. (قصص:54)
4- إنَّما یوفّی الصابرون أجرَهُم بِغیر حِساب: همانا خداوند به شکیبایان پاداشی بیشمار میدهد. (زمر: 10)
5- و اصبروا إنَّ الله مَع الصابرین: شکیبایی بورزید که خداوند با صابران است. (انفال: 46)
6- إن تَصبِروا و تَتَّقوا …یُمدِدکم رَبُّکُم بِخمسة الافٍ مِن الملائکة مُسوّمین: اگر صبر و تقوا پیشه کنید خداوند به پنج هزار ملائکه (در جنگ) شما را مدد خواهد کرد. (آلعمران: 125)
3. اشاراتی از احادیث
1- پیامبر صلیالله علیه و آله: «در شکیبایی بر ناملایمات، خیر بسیاری نهفته است.» (مسکن الفؤاد ص 48)
2- علی علیهالسلام: «شکیبایی بهترین یاور در برابر روزگار است.» (غررالحکم ح 1248)
3- علی علیهالسلام: «هر که شکیبایی را فرمانروای خود قرار دهد به هیچ مشکلی اعتنا نکند.» (بحارالانوار / 82/136)
4- علی علیهالسلام: «هر که برای خدا شکیبایی ورزد به (وصال) او میرسد.» (بحارالانوار 71/95)
5- امام صادق علیهالسلام: «صبر برای ایمان، بهمنزله سَر است برای بدن. همچنان که اگر سر برود بدن هم از بین میرود، اگر صبر از کف رفت ایمان نیز از کف میرود.» (الکافی 2/87)
6- امام صادق علیهالسلام: «شکیبایی پیامد نیک دارد پس شکیبا باشید تا کامیاب شوید.» (مشکاه الانوار ص 58)
7- امام صادق علیهالسلام: «هر یک از شیعیان ما که گرفتار شود و شکیبایی ورزد اجر هزار شهید دارد.» (التمحیص ص 59)
8- علی علیهالسلام: «شکیبایی آن است که آدمی، گرفتاری که به او میرسد را شکیبایی و تحمّل کند و خشم خود را (به خاطر فشار مصیبت) فرو خورد.» (غررالحکم ح 1874)
9- پیامبر صلیالله علیه و آله: «شکیبایی سه نوع است: شکیبایی در مصیبت، شکیبایی در انجام طاعت، شکیبایی در ترک معصیت.» (الکافی 2/91)
10-امام صادق علیهالسلام: «ما شکیباییم اما شیعیان ما از ما شکیباترند، زیرا ما بر چیزی صبر میکنیم که میدانیم و آنها بر چیزی شکیبایی میورزند که نمیدانند.» (بحارالانوار /71/84)
4. نکتهها
* صبر از ویژگی آدمیان است که پایداری و بردباری در برابر گناه و مصیبت و بلا و انگیزههای شهوانی و جنود جهل میباشد. ایمان دارای دو رکن قوی است که کمتر به همه آدمیان داده شده است، یکی یقین و دیگر صبر که این دو با هم مرتبط هستند. اگر یقین نداشته باشد، شکیبایی هم نمیورزد. دایرهٔ صبر بسیار وسیع است که نوعی از آن به تصبّر تعبیر میشود، یعنی گرفتاری، بر نفس سخت میگذرد و ادامه آن برای او رنج و کوشش بسیار میخواهد.
برای همین است که در مصائب، عدهای بسیار اهل گِله و شکایت هستند و به تقدیرات اعتراض دارند و از پای درمیآیند.
* لذا در قرآن سوره بقره آیه 177 فرمود: «صابران در سختی و رنج و هنگامه کارزار، شکیبایی دارند.»
پس علامت و نشانه صابر فقط در یک موضوع خاص نیست بلکه هجوم بلا و مصائب چند تاست و دست و پنجه با آنها کار سختی است.
انسان کامل و اولیاء الهی، همهٔ تقدیرات را به جان میخرند و دارایی را ودیعه و امانت میدانند، لذا در سختی و رنج از پای درنمیآیند. صبر در مقابل معاصی، دشوار است، چون نفس امّاره دائم به خلاف طاعت، فرمان میدهد و میل پیدا میکند. غرایز و جنود جهل همواره به شهوات نفسانی راغب هستند، اینجا ایستادگی و پایداری لازم است و اگر شکیبایی نورزد از زمره صابران خارج میشود.
در روایتی از پیامبر صلیالله علیه و آله آمده است که: «در صبر بر مصیبت 300 درجه، صبر بر طاعت 600 درجه و صبر بر معصیت 900 درجه ثبت میشود.» (محجه البیضاء 7/126) پس شکیبایی در برابر گناه از امتیاز بسیاری برخوردار است.
* در مثنوی آمده است: هر کس به خاطر سستی نتواند شکر خدا نماید، نتواند صبر کند، ناچار به خاطر نادانیاش راه جبر را پیش میگیرد، زیرا جبر لایق اشخاص بیمایه و سستکار است.
* خواستهٔ آدم هوشمند، صبر بر ناملایمات است. هر کس صابر باشد به این سبب به کمال و ترقّی میرسد.
صبر، کیمیایی است که مس وجود سالک به برکت آن به زر خالص تبدیل میگردد. اگر سراسر وجودت را اشکال و گمان فراگرفته و ذهنت به تنگنا افتاده، صبر کن که شکیبایی مفتاح و کلید رستگاری و نجات است.
وقتی ولیّ و خضر زمان به تو دستوری میدهد، صبر کن، اگر بر دستورش صبر نکنی آنگاه میان تو و او جدایی میافتد، چنانکه خضر پیامبر، به خاطر صبر نورزیدن موسی علیهالسلام آخر فرمود: «دیگر فراق میان من و تو افتاده است.»
ای برادر صبر کن بر دردِ نیش **** تا رهی از نیشِ نفسِ گبر خویش (مثنوی 1/3002)
ای برادر! بر این دردِ نیشِ ریاضت و سوزِ عبادت که برایت سخت است صبر کن تا اینکه از گزند نفس کافرت رهایی یابی.
کوه را تندباد حوادث کی میتواند از جای بجنباند؟ صابر هم همانند کوه، در برابر حوادث و گرفتاریها استوار است.
انسان در بعضی کارها عجله میکند و کار را خراب کرده و به صواب آن نمیرسد.
* صبر کردن مثل دارو است که دو کار انجام میدهد، هم میتواند بسوزد و هم بسازد؛ یعنی هم میتواند تاریکی و غباری که در دلت آمده را محو کند و هم میتواند سینه آدمی را بزرگ نموده و گسترش دهد.
وقتی قلب پیامبر صلیالله علیه و آله را گشودند (سوره انشراح) یعنی توان همه مشکلات و رنجها و گرفتاریها را به او دادند، پس دارنده همه کمالات شد.
* صبر، شیرین از خیال خوش شده است **** کان خیالات فَرج پیش آمده است (مثنوی 2/598)
صبر ذاتاً تلخ است، امّا با خیال خوب یعنی به خیال اینکه روزی از این گرفتاری نجات پیدا میکند و خدا هدایای بیحساب میدهد برای انسان شیرین میشود، چون انسان به امید، زندگی میکند و میگوید: روزی خدا این سختیها را به راحتی تبدیل میکند.
* آدمی خواه ناخواه در معرض امتحان و بلا است. به هر طوری که باشد باید خَرِ نفسش، بار شکیبایی را بکشد.
وقتی شکیبایی او بر صواب باشد، چشم برزخی او باز شده و دیدهای پیدا میکند که چیزهایی میبیند و دیگران آن را نمیبینند.
* آیا ماهی میتواند بر جدایی از آب صبر کند؟ نمیتواند؛ چون حیات ماهی به آب است. آیا ما میتوانیم از خورشید حقیقت جدا شویم با اینکه حیات ما به او وابسته است؟ در دعای کمیل آمده است: «خدایا بر عذابت میتوانم صبر کنم ولی بر فراق تو نمیتوانم صبر کنم.»
* یوسف حسنیّ و این عالم چو چاه **** وین رَسن صبرست بر اَمرِ اله (مثنوی 2/1276)
یعنی ای انسان، تو همانند یوسف زیبارو میباشی و این جهان مانند چاه است، همانا شکیبایی بر فرمان خداوند ریسمانی است که تو را از این چاه نجات میدهد.
* همانطور که مستحضرید، مقام صابرین از مقامات اهل سلوک است. وقتی کسی صابر است همان صبر، روح نیایش و دعای اوست، یعنی بعضی اعمال، خودش دارای آثار فراوان است که اگر به صواب و درستی انجام بگیرد، ذکر و نیایش و ثواب را به همراه دارد.
تسبیح به این نیست که فقط تسبیح دست بگیریم و سبحانالله بگوییم، بلکه وقتی تحمّل و بردباری میکنیم روح آن تحمّل، خودش تسبیح بوده که در باطن صابر است. اگر به لفظ بگوییم: «خدایا بر ما شکیبایی را ببار» درست است و اگر صابر واقعی این را نگوید درونش پیام این جملات را به همراه دارد.
* اگر کسی دلش نازک باشد، چه میداند که صبر چه مزهای دارد؟ مخصوصاً اگر کسی در فراق معشوق حقیقی زیبارویی، از شکیبایی صحبت کند او نمیتواند درک نماید.
بدان که «جان بازی یا جان باختن» یعنی از نفس گذشتن، بدون جهاد و شکیبایی نمیشود. به بیان دیگر، کشیدن بلا و مصیبت و درد، فقط با صبر میشود. یکی از ارکان جهاد اکبر، بار مشقات را کشیدن و تحمل کردن است.
لذا اگر کسی شکیبایی نداشته باشد در دامگاه دنیا گیر میکند. نقشه و آیندهنگری به آخر نمیرسد، مگر اینکه در طریق انسان که با خارها و پستی و بلندیها مواجه است تحمل و بردباری داشته باشد.
* علامت صبور آن است که صبر را نسیمی جانبخش میداند که دفعکننده هر اندوه است. لذا خداوند در قرآن سوره «والعصر» صبر را با حق مقارن کرده است، «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» و این از امتیازات صابران است که با حق میباشند.
* صد هزاران کیمیا حق آفرید **** کیمیایی همچو صبر، آدم ندید (مثنوی 3/1854)
یعنی خدا صد هزار کیمیا پدید آورده، اما انسان کیمیایی به والایی صبر هنوز ندیده است. کیمیا، به یک فرمول شیمیایی، مس را طلا میکند، روی و آهن را طلا مینماید. آدمی هم اگر صبر کرده و خیلی از گرفتاریها و رنجها را تحمل کند، آخر به نتیجه مطلوب میرسد. آن نتیجهٔ خوب، همانند طلاست.
* عارفی فرمود: «نفس اماره (یعنی شیطان درون) کمرش با شکیبایی خمیده میشود؛ چون کار نفس اماره تخریب و ذلیل نمودن شخص است و شکیبایی، استواری و ایستادگی است.»
* اگر کسی چشم برزخی یا گوش برزخیاش باز بود و میدید و میشنید که پشت پرده این ایستادگی، چه چیزهایی مهیا است و چه مقامات و درجاتی نهادهاند، آن وقت صبر را به کمال میرساند.
محب صادق مرحوم کربلایی احمد میفرمود: کسی از اهل معنی که وفات یافت را دیدند که در برزخ ناراحت است، گفتند: «چرا ناراحتی؟» گفت: «هر بلایی که توی دنیا میآمد با دعا و صدقه و ذکر برطرف میکردم و بارکشی نمینمودم، اینجا که مرا آوردند، فهمیدم این کارهایم در دنیا، سبب محرومیت از مقامات توحیدیام شده است!»
* قسمت کنندهٔ تقدیراتِ بندگان، همیشه برای بنده، خوب اندازهگیری میکند و هرکس به نصیب خود ناراضی باشد و گله کند و شِکوه نماید، این نوعی کفر است.
اما آدم «صبّار» کسی است که اگر همه مصائب بر سرش ببارد، خم به ابرویش نیاید. «صبّار» صیغه مبالغه است یعنی کسی که بسیار صبر میکند.
مولانا در مثنوی میگوید: «صبر سپر آهنی است و خداوند بر این سپر نوشته است، پیروزی نصیب میشود» (5/2469)
امیرالمؤمنین علیهالسلام هم در یکی از کلمات قصارش آمده: «صبر، کفیل (ضامن) پیروزی است.» (غررالحکم ح 760)
* البته صبر، از لطف خداست. پس بنده نباید به شکیبایی خودش بنگرد بلکه به مُعطیِ صبر (یعنی خدا) بنگرد که چقدر تحمل و بردباری به او داده است.
اگر ایّوب پیامبر شکیبایی میورزد این از ناحیه حق است، لذا در قرآن (سوره ص:44) درباره ایوب فرمود: «انا وجدنا، صابراً: ما ایّوب را شکیبا یافتیم»
* یکی از مصادیق شکیبایی، تحمل بداخلاقیِ مردم، شوهر، زن و فرزند است. چون در ریاضت قاعده، آوردنِ ضد است، بداخلاقی ضدش خوشاخلاقی است. پس نفسِ صابر با گزند و زخمزبان، تمرین و ریاضت این را رد میکند و به مقام صابرین میرسد.
* صبر جمله انبیاء با منکران کردشان **** خاص حق و صاحب قَران (مثنوی 6/1410)
شکیبایی همه انبیاء با انسانهای ستیزهجو سبب شد آنها در شمار بندگان خاص الخاص خداوند و نیکبختان قرار بگیرند. در معنی اینطور است، هر کس لباس فضایل و عافیت و عاقبتبهخیری ندارد از ضعف شکیبایی اوست. هر کس لباس فضایل را داراست، اگرچه به ظاهر بینوا و فقیر و نا دار است، از قوّت شکیبایی برخوردار میباشد.
* برای بزرگ شدن ظرف وجودی بعضی قاعدهای گفتهاند که در ارتباط با مردم بیعلم و نااهل و احمق است و آن قاعده، این است که با آنان باید مدارا کرد و بر جفای آنان شکیبایی ورزید، در نتیجه، باطنِ صابر بزرگ میشود و هرچه این ادامه یابد عقل قدسی هم توانش را بیشتر نسبت به این نوع آدمها پیدا میکند.
* ستم کفرآمیز قوم نوح و صبری که نوح در برابر اینان کرد باعث شد آینهٔ روح او صیقل داده شود و صفا پیدا کند.
* در مثنوی، مَثَلی زده است و گوید ما به همه مردم میگوییم: «صبر داشته باشید و صبر چراغ و نور دل است» اما نوبت ما که میشود در امتحانات صبری، مثل زنان زشترو خودمان را زیر چادر پنهان میکنیم؛ یعنی وضع حال ما آنقدر بد میشود که نمیخواهیم کسی ما را ببیند، مردم را دلداری میدهیم ولی نوبت به خودمان که میرسد مردود میشویم.
* یکی از مشکلات انسانها این است که تا وقتی گرفتاری و رنج و فقر دارند با همانها دست و پنجه نرم میکنند میسازند و شکیبایی به خرج میدهند؛ بنابراین میتوانند به مقام صابرین برسند ولیکن گرفتاریها و نا داری و امثال اینها تمام شد، یکمرتبه حال و هوای دیگری پیدا میکنند، بوی دنیادوستی و ریاستطلبی، مفاخرت و … به سرشان میزند.
* نکته دیگر آنکه هرگاه انسان در مشکلات جزئی توانست کمکم و پله به پله با صبر جلو برود چون شکیبایی، کلید گشایش است بعد میتواند تحمّل بار کلی را داشته باشد.
* اگر کسی شکمدرد گرفت یا دچار اسهال شد تحمّل آن جزئی است، ولیکن اگر دچار عارضهای شد که باید عمل باز شود و جراحی گردد، این کلّی تر است و تحمّل آن بالاتر است.
رفتن به پله اول نردبان، ترس ندارد ولی هرچه به بالاترین پله نردبان بروی بیشتر میترسی، فقر جزئی و مصیبت کوتاه را میتوان تحمّل کرد اما شکیبایی در فقرِ کلّی و مصیبتِ بلندمدت، سخت است.
حافظ در غزل 90 فرموده:
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت **** با درد، صبر کن که دوا میفرستمت
یعنی ای ساقی بیا که آواز دهنده غیبی به طریق مژده گفت: «با درد بساز و شکیبا باش تا برایت دوا بفرستم.» ساختن، بعدش ظفر است، پس از سختیها نتایج خوب آن را خواهد دید.
در غزل 234 فرمود:
گرت چو نوح نبی صبر هست بر غم طوفان **** بلا بگردد و کام هزارساله آید
یعنی اگر مانند نوح پیامبر صبر طوفان غم داری بلا از تو دور میشود و مرادت از هزارساله عمر نوح حاصل میشود. وقتی یک نفر مریض میشود و بردبار نیست هرکس به عیادت او میرود میگوید: «خداوند، کسی را به مانند من مریض نکرده است» از یک طرف خودش را بزرگ نشان میدهد و از طرف دیگر گله دارد که خدا چطور این بار گران را بر او سوار کرده است.
این صبر جمیل نیست، چون شکوه به مردم میکند عوض آنکه اجر جزیل بگیرد و بگوید: خدا را شکر، حتماً این کفّارهٔ من است، صلاح من در این است و… بیتابی و جزع خود را نشان میدهد.
در بسیاری از مشکلات، حکمتها نهفته است، چون انسانها حکیم نبوده و تابع عادات و ظواهرند، نفس آنها خوشی و راحتی را طالب است تا کشیدن تلخی رنجها را. لذا به قیاسات و امثلهای که او را مداوا نمیکند متمسک میشود. علت گرفتاری را به اقوام و جامعه و فرهنگ و دهر و… منتسب میکند تا با اعلان گفتاری، هم خود را تشفی دهد و هم معلول را تابع علّت میداند نه حکمت، گرچه کارهای دنیا زنجیروار با هم وابستهاند. چون علّت آمد، در کوتاه مدّت یا دراز مدّت، معلول میآید ولی رنجها و مشکلات از دایره حکمت خارج نیستند. کسی که فرزندش میمیرد خیلی جزع میکند که دیگر کسی نیست به دردش بخورد، با اینکه این مصیبتِ کوچکی است و خدا عوض آن چیز بزرگ میدهد و این فرزند مردهاش در آخرت به دردش میخورد و برایش ماندگار است.