مقام صادقین
1. اشاراتی به معانی
صدق: راست، درست صادق: راستگو صدّیق: بسیار راستگو، راست مند، راستکردار
2. اشاراتی از قرآن
1- «و اُمّهُ صدّیقة: و مادر عیسی، (مریم) بسیار راستگو بود.» (مائده: 75)
2- «واذکر فی الکتاب ادریس اِنّهُ کان صدّیقاً نبیاً: یاد کن در کتاب حضرت ادریس را همانا او بسیار راستگو و پیامبر بوده است.» (مریم: 56)
3- «واذکر فی الکتاب ابراهیم اِنَّهُ کان صدّیقاً نبیاً: یاد کن در کتاب آسمانی، ابراهیم را همانا او بسیار راستگو و پیامبر بوده است.» (مریم:41)
4- «یوسف ایُّها الصّدیق: یوسف ای بسیار راستگو.» (یوسف:46) «اِنّه لَمِنَ الصّادقین: (زلیخا گفت): همانا یوسف از راستگویان است.» (یوسف:51)
5- واذکر فی الکتاب اسماعیل انّه کان صادق الوعد: یاد کن در کتاب (قرآن)، اسماعیل را، همانا او به وعدههایش راستی و درستی میورزید. (مریم: 54)
6- «قل ربّ اَدخلنی مدخل صدقٍ و أخرجنی مُخرج صِدق: بگو ای پیامبر، پروردگارا درآور (وارد کن) آوردنی راست و خارج کن خارج کردنی (بیرون آوردنی) درست.» (اسراء: 80)
3. اشاراتی از احادیث
1- پیامبر صلیالله علیه و آله: «فردا در موقف قیامت، کسی به من نزدیکتر است که راستگوتر در سخن باشد.» (بحارالانوار 74/68)
2- امام صادق علیهالسلام: «به طول رکوع و سجود مرد نظر نکن؛ زیرا این کاری است که وی به آن عادت کرده و اگر آن را ترک گوید، به وحشت میافتد ولی به راستگویی خبر و ادای امانت او بنگرید.» (محجه البیضاء 8/41)
3- امام صادق علیهالسلام: «هرکه زبانش راست گوید، کارش پاکیزه است.» (محجه البیضاء 8/141)
4- امام صادق علیهالسلام: «راستی، نوری است که جهان پیرامونش را نورانی میکند چنانکه همه چیز از منبع نورانی خورشید کسب نور میکنند بدون اینکه نقصانی در آن واقع شود.» (مستدرک الوسائل 2/84)
5- پیامبر صلیالله علیه و آله: «چون بنده راست گوید، نیکوکار شود.» (مجموعه ورّام ص 32)
6- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «راستی را در همهجا غنیمت بشمار تا غنیمت بَری.» (غررالحکم 3/161)
7- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هرکس در گفتارش راستگو باشد، بلندمرتبه گردد.» (غررالحکم 4/318)
8- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «عاقبت راستی، نجات و سلامتی است.» (غررالحکم 2/502)
9- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «راستگو به راستگوییاش حسن اطمینان و جلب محبّت و ایجاد هیبت را به دست میآورد.»
(غررالحکم 2/876)
4. نکتهها
* راست گفتن، صفت است که مقابلش دروغگویی است. راستگویی راست شدن در سخن و به درستی کلام پرداختن است. صدّیق صیغه مبالغه است یعنی بسیار راست میگوید؛ مفهومش این است که اصلاً از او دروغ سر نمیزند. پس صدق ملکه او شده است.
صادق هم در قولش و هم در عقیدهاش راست میگوید و به درستی مطابقت میکند و راستی خودش را به فعلش اثبات میکند. راستی در گفتار، درستی در عمل را همراه دارد. انبیاء قولشان با فعلشان همواره منطبق بوده است، لذا از صفات آنان صدّیق بودن است.
* از آیاتی که خیلی امر دارد که انسانها با افراد راستگو باشند سوره توبه آیه 119 است که فرمود: «کونوا مَعَ الصّادقین: باشید با راستگویان.»
در دعای جوشن کبیر شماره 263 اینطور به خدا میگوییم: «یا اَصدَقَ الصّادقین: ای راستگوترین راستگویان.»
و در شماره 532 همین دعا است: «یا ربّ الصّدیقین: ای پروردگار بسیار راستگویان.»
خدا هم صدق خودش را تعریف کرده در سوره نساء آیه 87 فرمود: «و من اصدقُ من اللهِ حدیثاً: و کیست که راستتر از خدا سخن گوید؟»
* این که بیان شد درباره اسماعیل پیغمبر که صادق الوعد بود (وعده میداد راست بود) در دعای جوشن کبیر شماره 196 (کتاب تجلّیات اسماء) آمده: «یا صادق الوعد: ای خدایی که اگر وعده میدهی، وعدهات راست است.»
توضیح دادیم که وقتی کلمه وعده استعمال میشود، منظور وعده فعلی است یعنی راستی در فعل. مثلاً اگر خداوند میفرماید: کسی این کار را انجام دهد، من به او وعده میدهم که او را به بهشت برین ببرند یا به بهشت مقرّبین برند، همین کار را عملاً خدا انجام خواهد داد (یعنی وعده فعلی).
* مطلب اول در باب صدق این است که اول خود خدای متعال اَصدق الصادقین: راستگوترین راستگویان است و بهترین شاهد از قرآن سوره نساء آیه 87 «و مَن اصدقُ من اللهِ حدیثا» میباشد.
و نیز آیه 122 همین سوره: «و مَن اصدقُ مِن الله قیلاً: و کیست که در گفتار راستگوتر از خداست؟»
بعد از خداوند انبیاء راستگوتریناند. «صَدَقَ المرسلون: رسولان همه راست گفتند.» (یس:52)
بعد از انبیاء مؤمنان هستند، خداوند فرمود: «مؤمنان کسانی هستند که به خدا و رسول ایمان آورند و تردیدی به دل راه ندادند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند. اولئک هم الصادقون: اینان (مؤمنان) به حقیقت راستگو هستند.»(حجرات: 15)
* صدق، صفت و فضیلتی است که در نفس ملکه شده است. قول صادق با فعل و نیّتش و آنچه در ظاهرش محقق میشود، یکی است. پس چنین شخصی صدّیق (بسیار راستگو) میشود. در نتیجه صفات مذمومه مانند بهتان، غیبت، دروغ و مانند آن از صادق رخت برمیبندد و صفات و اخلاق حمیده، از این صفت به ظهور میرسد؛ مانند صدق در وعده، صدق در امانت و… چه آنکه اخبار او همیشه مطابق واقع است و برای مسائل دنیایی، خلاف واقع نمیگوید.
* در موضوع صدق، یکی صدق در نیّت است. اول صادقانه نیّت میکند، بعد تصمیم میگیرد. اسم این تصمیم را اراده (قصد) میگذاریم. پس نیّت که کرد، تصمیم میگیرد. در نیّتش قصد میکند که این گفتار یا عمل را بهراستی بگوید و بهدرستی انجام دهد.
اگر صدق نیّت تا آخر عمل باقی بماند، دیگر منحرف نمیشود. کمکم صدق نیّت ملکهاش میشود؛ و با آدمهایی که صدق نیّت ندارند، نمیتواند نشست و برخاست کند.
بعد عزم میکند که به نیّتش عمل کند. وقتی هم که عمل میکند از راستی چیزی نمیکاهد. چون میداند که اگر کم بگذارد، شائبه کذب آید. پس آنقدر در اجرای صدق، کوشش میکند که مورد تأیید صادق مطلق که خداست قرار بگیرد. چون نشانه مؤمن طبق سوره حجرات راستگویی است پس مظهرِ صفتِ صادق بودن خدا را به خود میگیرد.
صدق در زبان این است که وقتی خبری را میخواهد بگوید، (از گذشته یا از حال یا از آینده) راست میگوید و به این شخص، صادق میگویند.
* وقتی به اشاره یا کنایه سخن میگوییم، این چطور است؟ چون در کنایه سخن گفتن، مجالی است برای گریز از دروغ. اگر بگوییم: کنایه، جانشین دروغ است این خوب نیست. ولی گاهی مثلاً برای ادب کردن بچهها یا زیردستان و غلامان و کنیزکان، این حرف به کنایه گفته شود یا برای اینکه از ستمپیشگان دوری کنیم، یا وقتی با دشمنان صحبت میکنیم، اشکالی نداشته باشد. مثل تنبیه و تشویق مثلاً میگوییم اگر فلان کار را کنی زندان میاندازم حالا اگر هم نینداختی اشکال ندارد.
اگر به کنایه سخن میگوید، برای این نیست که لباس کذب را به تن کند؛ ضرورت اقتضاء میکند، ناگزیر است که به کنایه متوسل شود.
مثلاً رسول خدا صلیالله علیه و آله هنگامیکه عزم سفر میکرد، آن را پوشیده میداشت تا مبادا خبر به دشمنان برسد و قصد او کنند و این امر گفتن چیزی به دروغ نیست.
لذا رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: «سه مورد دروغ نیست: نیرنگ در جنگ، وعده به همسر، اصلاح میان مردم.» (بحارالانوار 67/9)
پس نتیجه میگیریم که در اصلاح میان دو نفر سخن به مصلحت گفته شود؛ یا دو همسر دارد به کنایه صحبت کند، یا درباره مصالح جنگ به کنایه صحبت کند.
صحبت، به نیّت برگشت دارد. مقصدش هم درست است و میخواهد کار نیک انجام بدهد. به هر لفظ و عبارتی که بگوید، صدیق است و کنایه گفتن، مصلحتش بیشتر است.
نقل کردند: یکی از پیشینیان که او را یکی از ظالمان میطلبید و او در خانهاش بود، به همسرش گفت: با انگشت خود دایرهای رسم کن و انگشت خود را بر آن بگذار و بگو در اینجا نیست. او بدینوسیله از دروغ دوری جُست و ستمکار را از خود دور کرد و گفتار او راست بود.
نتیجه: از کنایه و اشاره در موقع ضرورت، استفاده کردن بهتر است از راست گفتنی که عواقب سوء داشته باشد.
* وقتی با خدا صحبت میکنیم، راست میگوییم یا دروغ؟
در سوره انعام آیه 79 میفرماید: «انّی وجَّهتُ وجهی للذی فطر السّموات و الارض: من روی خود را بهسوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفرید.»
این چنین شخصی که قبل از نماز این را میگوید، با این که دلش به آرزوهای دنیا و هوای نفس مشغول است پس لازمهاش این است که راستگو نباشد.
اگر در نماز بگوییم «ایاک نَعبد: تو را میپرستیم و ایاک نستعین: و از تو کمک میجوییم.» گرچه در نماز، گفتن سوره حمد وجوب دارد، اما به حقیقت در این گفتار کسی متّصف به صدق نیست. چه باید کرد؟ چرا که او از غیر خدا استعانت میجوید، طاغوت را پرستش میکند، بنده درهم و دینار است. لذا از این عبارت بهرهای بسیار ناچیز نصیب او میشود.
چرا که به راستگویی متّصف نیست و در گفتارش صادق نیست. انسان بنده هر چیزی است که بدان پایبند است.
* باید بگوییم «صدق در نیت» به اخلاص برمیگردد. چون انگیزه یک آدم مُخلِص، قول و فعلش برای خداست. پس کسی که در نیّت، صادق است شائبه کذب همراهش نیست؛ بنابراین از نیّتِ راستگوییاش بهره میبرد.
* اما صدق در تصمیم گرفتن (صدق در عزم)؛ چون هر کس قبل از عمل، تصمیم میگیرد و قصد میکند که کاری انجام دهد. مثلاً تصمیم میگیرد که اگر خدا مالی به او بدهد، نصفش را صدقه بدهد. یا اگر ریاستی به او بدهند، به عدالت رفتار کند؛ اما وقتی به مرحله عمل میرسد، باید صدق در عمل داشته باشد. اگر آن نصف مال را صدقه ندهد یا به عدالت رفتار نکند، از صدق منحرف شده است و در عمل با تصمیمش تضادّ به وجود میآید.
صدّیق یعنی بسیار راستگو و آن کسی است که عزمش را در عمل پیاده کند و قاطعانه ادامه دهد. چون مشکل کار در وعدهها و در عمل است و وقتی موانع پیش آید، نمیتواند به عزمش وفا کند.
لذا خداوند در سوره احزاب آیه 23 فرمود: «رجالٌ صَدَقوا ما عاهدوا الله علیه: مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستهاند، صادقانه ایستادهاند.»
* مرتبه بعد از عزم، عمل است. باید عمل را به راستی سوق دهد؛ یعنی در حرکت و سکونش متّصف به صدق باشد. پس یکسان بودن باطن یعنی نیّت و ظاهر که عمل باشد، از مصادیق واقعی صدق است.
* بالاترین درجه صدق، ملکه بودن آن است. در سوره بقره- 177 فرمود:
«بِرّ، آن است که ایمان بیاورد به خدا و روز قیامت و ملائکه و کتاب آسمانی و پیامبران و بدهد مال را در راه دوستی خدا به خویشاوندان و یتیمان و فقیران و مسافران و گدایان و در آزاد کردن بندگان و همچنین نماز را بپا دارد، زکات بدهد و به عهدی که بسته به موقعش وفا کند و در سختیها و رنجها در هنگام تعب صابر باشد. اولئک الذّین صدقوا: اینان (که به این اوصاف آراستهاند) به حقیقت راستگویانند.» پس این مقام صادقین باشد.
از نشانههای مقام صابرین و مقام منفقین و مقام مصلّین و… که در آیه آمده، صفت صدق بوده که همراهشان بوده است نه آنکه چند روزی دارنده آن هستند.
خلاصه هر بندهای که به حسب حالش بهرهای از این مقامات داشته باشد، اگر بهرهاش قویتر باشد به آن صادق گفته میشود. صفت صدق به کمال باشد. هرچه کمال صدق در شخص باشد، میشود صادق واقعی. همیشه این صفت را باید داشته باشد تا برایش مقام باشد؛ بنابراین صادق در مقامات، بسیار ارزشمند است.
خداوند به موسی فرمود: «هرگاه بندهای را دوست بدارم، او را به بلایی که کوه یارای تحمّل آن را ندارد، گرفتار میکنم تا بنگرم صدق او چگونه است. اگر او را شکیبا یافتم، دوست خود میگردانم. اگر جزع کند، او را به خودش وامیگذارم.»
پس بنده باید مقصودش با عمق ادعایش برابر باشد تا صدق ثابت شود.
مقام صادقین یعنی وصف صدق در صادق ثابت است بهصورت کامل و تمام و زوال نپذیرد و قیامش به ریاضت در راستگویی پابرجا ماند.
حافظ گوید:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست **** که از دروغ سیهروی گشت صبح نخست (غزل 19)
یعنی هر سخنی که از زبانت خارج میشود از صفت صدق مانند خورشید به همه تأثیر میکند؛ زیرا که صبح دروغگو سبب سیهروییاش شد.
ز شَست صدق، گشادم هزار تیر دعا **** ولی چه سود یکی کارگر نمیآید (غزل 240)
با نیتی پاک و درست هزار تیر دعا انداختم و خواندم ولی هیچکدام مؤثر واقع نگردید. چرا که کمترین شرط وفاداری برای لایق عشق جانان فدا کردن سر است.
هزار شکر که دیدم بِکامِ خویشت باز **** ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز (غزل 260)
ای جانان! ای معشوق! هزار شکر که تو را آنگونه که آرزوی دلم بود دیدم که از روی راستی و صفا با دلم مصاحب شدهای (یعنی مرا به وصالت رساندی)
حافظ به کوی میکده دائم به صدق دل **** چو صوفیان صومعهدار از صفا رود (غزل 220)
حافظ به محله میخانه همیشه با راستی دل میرود مانند اهل طریقت ملازم صومعه از سر صفا میرود.
حافظ اگر قدم زنی در راه خاندان به صدق **** بدرقه رهت شود همت شَحنه نجف (غزل 296)
ای حافظ! اگر در راه خاندان پیامبر به راستی قدم بگذاری، همت حضرت علی علیهالسلام بدرقه راهت یعنی مددکارت شود.
طریق صدق بیاموز از آب صافی دل **** بهراستی طلب آزادگی ز سرو چمن (غزل 389)
راه راستی و صفای دل را از آب بیاموز و راستی و آزادگی را از سرو چمن (که همیشه آزاد و سرسبز و با استقامت و بی تعلّق به میوه است.)
ای گل خوشنسیم من! بلبل خویش را مسوز **** کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو (غزل 412)
ای جانان! ای گل خوشبوی من! دل بلبل عاشق خود را مسوزان. چون سراسر شب از روی راستی برایت دعا میکند.
مولانا میگوید:
صدق موسی بر عصا و کوه زد **** بلکه بر دریای پُر اِشکوه زد (5/1775)
راستیِ حضرت موسی نهتنها بر عصا و کوه اثر گذاشت بلکه دریای پرشکوه را هم تحت تأثیر قرار داد.
(منظور کوه طور که بر اثر تجلّی حق متلاشی شد و اژدها شدن عصای موسی و شکافته شدن دریاست برای موسی که بدان اشاره دارد.)
صدق احمد بر جمال ماه زد **** بلکه بر خورشیدِ رخشان راه زد (5/1776)
راستیِ حضرت محمّد صلیالله علیه و آله بر زیبایی ماه اثر نهاد و حتّی خورشید تابان را در مسیر عادیاش تحت تأثیر قرار داد.
(به انشقاق قمر و ردّ الشمس اشاره داد.)
رنگ صدق و رنگ تقوی و یقین **** تا ابد باقی بود بر عابدین (6/4712)
رنگ راستی و رنگ تقوی و یقین تا همیشه برای عبادتکنندگان باقی خواهد بود.
گریه با صدق بر جانها زند **** تا که چرخ و عرش را گریان کند (5/618)
گریه صادقانه، جانها را تحت تأثیر قرار میدهد تا آنجا که آسمان و عرش را نیز میگریاند (مانند اشک یتیم و اشک عاشق سوخته…)
راستیِ عاشق آنقدر شرافت دارد که جماد را تحت تأثیر قرار میدهد تا چه رسد به دل خردمند که آن را هم تحت تأثیر قرار میدهد.
چون طمأنینهست صدق با فروغ **** دل نیارامد به گفتار دروغ (6/2576)
چون سخن راست نورانیت دارد، به دل آرامش میدهد ولی دل با سخنان دروغ به آرامش نمیرسد.
* یکی از موضوعاتی که در مقام صادقین قابلبحث است که در سوره قمر آیه 55 آمده: «فی مقعَد صدقٍ عندَ ملیکٍ مقتدِر: پرهیزگاران در جایگاه راستی نزد مالکی توانا هستند.»
این چه جایگاهی است که خداوند میفرماید پرهیزگاران در آنجا هستند؟
مَقعد صدقی که صدّیقان در او **** جمله سر سبزند و شاد و تازه رو (مثنوی 4//1769)
یعنی جایگاه راستی که صدیقان در آنجا هستند، آن مقام در بهشت با نشاط و شادمان و با طراوت است.
پس مقعد صدق جایگاه صدیق است. صدّیق هم کسی است که نیّت و عمل و پیمانش راست باشد.
در سوره نساء آیه 69 خدای متعال بعد از انبیاء نام صدیقین را آورده: «کسانی که اطاعت خدا و رسول کنند با کسانی هستند که به آنها نعمت و عنایت شده مِنَ النَّبیَّنَ و الصِّدیقینَ و الشُّهداءِ و الصّالحین» که خدای متعال بعد از نبیین نام صدیقین را آورده و اینان بر شهداء و صالحان مقدّماند.
جایگاه راستین برای اهل آخرت، همنشینشان حضرت حق است و اینها کسانیاند که از آب و گل دنیا که بهمنزله آتشکده است نجات پیدا کردهاند.
عارفان از عرش و کرسی و خلأ (جایی که چیزی نیست) برترند. چون اینان ساکنان جایگاه راستی خدا هستند.
پیامبر که خُلق عظیم دارد، صفوف مخالفان را میشکست و همه را مجذوب اخلاق خودش میکرد. بدون هیچ تغییری در جایگاه راستی نشسته بود.
اینکه خدای متعال میفرماید: «مقعد صدق» مقعد یعنی مجلس و جایگاه، صدق یعنی راستی؛ که متّقین (پرهیزگاران) صدقشان خیلی ناب است و خدا میفرماید: «عند ملیکٍ مقتدر: و این وعده ما به راستگویان، تخلفناپذیر است.» پس صدیقین در آخرت با پروردگارشان همنشین هستند.
روزی رسول خدا صلیالله علیه و آله در مسجد مدینه نشسته بود. بعضی از اصحاب سخن از بهشت به میان آوردند. پیامبر فرمود: «ای ابو دُجانه، مگر متوجه نشدی هرکس ما را دوست بدارد و با محبّت ما آزمایش شده باشد، خدای تعالی او را با ما محشور خواهد کرد؟!» بعد این آیه را تلاوت فرمود: «فی مقعد صدق عند ملیکٍ مقتدر»
در کتاب روح المعانی در ذیل همین آیه آمده، امام جعفر صادق علیهالسلام فرمود: «معنای آنکه خدا در این آیه مکان و مجلس را با کلمه صدق ستوده است این است که در آن مجلس به جز اهل صدق کسی نخواهد نشست.»