وبلاگ

مقام صاحب وقت

نکته‌ها

* پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل» (جامع الاسرار ص 417)

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «مرا با خداوند وقتی است که در آن وقت فرشته مقرّب و پیامبر مرسل نگنجد.»

در حدیث دیگر از پیامبر فرمود: «مرا وقتی است که در آن غیر پروردگارم نباشد. لی وقت لا یسعنی فیه غیر ربّی» (الفتوحات 1/564)

وقت به معنی زمان و فرصت و ساعت دم حاضر است. پس در آن زمان خاص هیچ واسطه‌ای بین حق و پیامبر صلی‌الله علیه و آله نخواهد بود و نهایت درجات قرب ارتفاع واسطه است و وسایط را در آن وقت مجال نیست و در آن هنگام و گاه فردی از صحابه و اهل خانواده هیچ حضوری ندارند و از اغیار به حساب می‌آیند. لذا اهل معرفت گفته‌اند: بالاترین درجه سماع، سماع کلام حق است که بدون واسطه شنیده شود مانند شنیدن پیامبر در شب معراج کلام حق را و یا اوقاتی خاص که اشاره شده است.

* در سوره نجم آیات 11-4 خداوند فرمود: «‌ پیامبر در افق اعلی (فراتر) بود سپس نزدیک شد و فروتر آمد بدان نزدیکی که (میان خدا و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید سپس خداوند (مستقیم و بدون واسطه) به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد، دل آنچه می‌دید خیال نبوده و انکارش نکرد.»

این بیان اشاره به شب معراج که هیچ کس را در آن زمان خاص یارای دیدن و شنیدن نبود؛ ارتباط مستقیم بود و حقایق همه بدون واسطه شنیده و دیده می‌شد.

* گوییم هر زمانی که وارداتی از غیب بر دل عارف آید که او را از گذشته و آینده غافل کند و در آن وقت حاضر مشغول حق شود. در واقع زمان حال مطرح است و در ذهنش به زمانی دیگر خطور ندارد. پس اگر در زمانی سالک به ماضی و آینده مشغول شود، صاحب وقت نیست.

* اهل معرفت گفته‌اند فرصت وقت خاص را باید غنیمت شمرد که اوقات مختص بازنمی‌گردد و غافل از آن به حسرت می‌افتد. به معنای دیگر وقت نَفس حاضر است وقتی اجل آن به هر علّتی پایان پذیرفت دوباره برنمی‌گردد و اگر کسی از آن استفاده نبرد به تأسف می‌افتد.

* اندیشه ماضی و گذشته فقط برای کسانی ممدوح است که اهل عبرت و اعتبار باشند و الّا صرف سیر در گذشته نمی‌تواند کارگشا باشد. چون‌که اهل معرفت می‌توانند گاهی به ماضی مراجعه کنند تا استخراجاتی و نتایجی داشته باشند و اگر اهلش باشند تدارک توانند کرد.

* اندیشه مستقبل و زمانی که هنوز نیامده است، ناصواب می‌باشد. چون خرج در چیزی می‌شود که فعلاً عدم است و هیچ نتیجه‌ای ندارد.

* اندیشه در حال حاضر و نقد، وقت بسیار لزوم دارد و صاحب وقت از هر نَفس و دَم آن منتفع می‌شود و در حق است و فرصت را غنیمت می‌شمارد و عمر را ضایع نمی‌کند و به چیز دیگر مشغول نمی‌کند.

وقت میان دو نَفَس است پس دَم را باید غنیمت شمرد.

* یکی از اصطلاحات ابن‌الوقت است یعنی سالک فرزند وقت می‌باشد و همانند کودک که دامن مادر را گرفته و چسبیده و آن را رها نمی‌کند می‌ماند.

صوفی اِبنُ الْوقت باشد ای رفیق **** نیست فردا گفتن از رسم طریق (مثنوی 1/133)

هست صوفیِ صفاجو ابن وقت **** وقت را همچون پدر بگرفته سخت (3/1433)

* از اصطلاحات دیگر ابوالوقت است یعنی سالک اگر به جایی برسد که وقت را در تحت تصرف خود خوب مصروف بدارد او را ابوالوقت گویند.

* از آنچه گفته شد این نکته را باید متذکر شد که صاحب وقت، در زمان حال و حاضر اراده از خود ندارد بلکه در اراده اوست و تسلیم فرمان اوست.

* چون در زمان حاضر خاص سالک گرفتار وقت است نباید دنبال حظّ و بهره شخصی خود باشد که اگر چنین شد، وقت تحت تصرف او نمی‌باشد و به معنای دیگر حجاب ایجاد کرده و آفت به وقت می‌رسد.

* هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار **** کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست (غزل 65)

هر فرصت مناسبی که به دست آید باید نهایت استفاده را کرد و آن را غنیمت شمرد، زیرا هیچ کس از عاقبت کار و مقدّرات آگاه نیست.

* قضای وقت‌های از دست رفته عمر آیا قابل جبران است؟ بله! عزم می‌خواهد تا خداوند توفیق دهد؛ و وقت حاضر را خاص کند.

* صبا، گر چاره داری وقتِ وقت است **** که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد (غزل 137)

ای نسیم صبح گاهی اگر چاره‌ای برای دردم داری الآن بهترین وقت است، زیرا درد عشق قصد کشتن مرا کرده است.

* یکی از مطالبی را حافظ مدّ نظر دارد مجالس خاص اولیاء الهی است که امر می‌کند به این مجلس وسیع پُر از مروارید باید رفت، وقت را غنیمت دانست که آن وقت در مجلس زمان تجارت و سود است.

دریاست مجلس او، دَریاب وقت و دُر یاب **** هان ای زیان رسیده، وقتِ تجارت آمد (غزل 171)

* الا ای دولتی طالع که قدرِ وقت می‌دانی **** گوارا بادت این عشرت، که داری روزگاری خوش (غزل 288)

ای انسان سعادتمند خوش‌اقبال که قدر وقت خوشی را که برایت میسّر شد می‌دانی، این عیش گوارایت باشد که روزگاری خوش داری.

* بدان چون سالک از وقت استفاده نبرد و دَم را غنیمت نشمرد در دام قطّاع الطریق که در کمین هستند می‌افتد و خود به خود وقت و عمر تباه می‌شود. قدر وقت دانستن از مسائلی نیست که راحت از کنار آن گذشت، چه آنکه جبران آنچه از زمان خاص می‌گذرد کاری دشوار است که دوباره بازگردد.

* یکی از اصطلاحات «عارف وقت» است که حافظ در غزل 341 گوید من اگر باده می‌نوشم، با کسی کاری ندارم، حافظ را از شراب‌نوشی خود و عارف وقت خویشم.

این کار تحسین‌برانگیز است بر کسانی که به قدر وقت دانا باشند و نباید از این کار برکنار بود و در غزل 350 می‌گوید: «من گدای میکده هستم ولیکن وقت مستی و بی‌خویشی مرا ببین که چگونه به آسمان بی‌اعتنا و بر ستاره فرمان می‌رانم.»

معلوم می‌گردد در وقت خاص، مشکل فکر و عمل با ساعات دیگر فرق می‌کند و آنگاه که بی‌خویشی دست می‌دهد سالک به چیزی اعتنا ندارد. اینکه حافظ گوید: «در کمین نشسته‌ام و در انتظار فرصت مناسبی هستم؛ چه وقت می‌توانم معشوق خوش‌رفتار را دام وصل بیاورم.» (غزل 352)

محل نظر است چون زمینه‌سازی وقت و جذبه خوب است ولیکن جذبه و وقت به عنایت و از واردات است؛ تا گیرنده چه کسی باشد و چه مقدار از زمان بتواند آن را داشته باشد.

* قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند **** بس خجالت که از این حاصلِ اوقات بریم (عزل 373)

یعنی دل ما قدر وقت و لحظه‌ها را اگر نشناسد و کاری مناسب انجام ندهد، از عمر بر باد رفته بسیار شرمنده خواهیم شد.

* از آنجایی که فصول در آمد و شد است، وقتی فصل بهار زمان گل و گیاه و عطر خوش و گلاب و گل سرخ محمدی و … می‌رسد باید از آن خوب استفاده کرد، امّا وقتی زمان بهار بگذرد دیگر برنمی‌گردد و روز به روز تأسّف و تأثّر بیشتر می‌گردد.

* بدان که وقت، وقت عارف است نه وقت معروف، زیرا حق منزه است از نهان و عیان و زمان و مکان، از وجه کریم خود ردای عظمت و کبریا را برای دیدگان عارف به یک سو می‌زند، چنانکه بخواهد و هرگونه که بخواهد، در آنجا صبح و شب نیست. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «نزد خدا صبح و شام نیست.» (به نقل مشرب الارواح ص 81)

* حال واردی بود بر وقت که او را مزیّن کند، چنانکه روح جسد را. لامحاله وقت به حال محتاج باشد که صفای وقت به حال باشد و قیامش بدان.

پس صاحب وقت صاحب حال شود، تغییر از وی منقطع شود و اندر روزگار خود مستقیم گردد که با وقت بی‌حال زوال روا بود. چون حال بدو پیوست جمله روزگارش وقت گردد و زوال بر آن روا نبود و آنچه آمد و شد بماند از کمون و ظهور بود، چنانکه پیش از این صاحب وقت نازل وقت بود و متمکن غفلت.

اکنون نازل حال باشد و متمکن وقت (به نقل از کشف‌المحجوب هجویری ص 482)

* سالک بین دو دَم و دو نَفَس است، لازم باشد که هر دو را غنیمت بشمارد و توفیق دم دیگر را از درون طالب باشد و نتیجه آن باشد که مراد حق‌تعالی در نَفَس‌های او باقی می‌ماند.

* بیا و ببین که عارفان وقت‌شناس، دو جهان غیب و شهادت را در ازای یک پیاله شراب طهور حقانی و معشوق زیبارو می‌فروشند.

بیا که وقت شناسان، دو کَون بفروشند **** به یک پیاله میِ صاف و صحبتِ صنمی (غزل 471)

* وقت وارداتی را گویند که از طرف خدا به قلب بنده مؤمن الهام شود و سالک به حکم آن رفتار می‌نماید. صاحب وقتی یعنی صاحب‌حال،

1- یا ضعیف است، در این صورت وقت در او تأثیر می‌کند و او را از مقصود خود منصرف می‌نماید و در آن حال فقط می‌خواهد حظّ و حاجت خود را از خدا بگیرد و لذا وقت نسبت به او حجاب می‌شود و مانع از رسیدن به مقصود اصلی می‌گردد.

2- یا قوی است، در این حال سالک در وقت تصرف می‌کند و از آن استفاده می‌برد و در واقع او حجاب وقت می‌شود، نه این‌که وقت حجاب وی گشته و او را از مقصد اصلی دور کند. (به نقل از شرح کلمات باباطاهر ص 529)

* به خاطر شرایط زندگی و ضروریات کاری و خانوادگی دوام وقت میسّر نمی‌باشد. چون انسان در بازار است و در محکمه داوری برود و مشغول کارگشایی دیگران است و برای میانجیگری کسی می‌رود آن‌وقت خاص میسور نیست و آنکه گفته وقت برایم سرمدی است ناصواب باشد. بدین معنی که ما اشاره از بیان پیامبر کرده‌ایم.

* در بیان غمم وقت این دَم است **** که ابر رحمت بر سرم باران کنی (عراقی)

* پوشیده داشتن وقت خاص ممدوح است که اغیار اگر راهی برای ورود داشته باشند آن وقت از بین برود. در واقع کتمان بعضی از زمان حاضر ناب برای سالک ضروری است و عدم پوشش آفت‌پذیری به زمان خورد.

* وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتوانی **** حاصل از حیات ای جان، این دَم است نادانی (غزل 473)

تو همین لحظه و دَم است، هوشیار و مراقب باش تا دَم‌ها خاص را از دست ندهی. می‌توان گفت وقتی انسان درمانده و ناتوان و ضعیف می‌شود، با توجه و عبرت گیری از زمان‌های خاص می‌فهمد که چه ارزش‌هایی را از دست داده است.

* اگر کسی بگوید بهترین وقت سحر است یا بین الطلوعین یا زمان غروب خورشید یا شب عید فطر و قربان و مانند این‌ها؛ گفته می‌شود که صاحب وقت، در زمان خاص مأذون و مجاز می‌شود که بهره ببرد. پس اگر مجاز به استفاده نشود یعنی مانعی در نَفسش، یا حجابی بر او غالب و یا حقی از دیگران بر گردن او باشد، چطور می‌تواند از آن فایده ببرد؟ پس واردات غیبیّه اختیار وقت را به صاحب وقت می‌دهد. بعضی گفته‌اند بهترین وقت آن است که سالک از انیّت و شهوات نفس نجات یافته باشد گرچه معنی بسیار خوب است امّا مراد ما از وقت، ساعت و زمان خاصی است که از جانب حق معیّن می‌شود تا توفیق همراه شود و وقت‌شناسی نصیب گردد؛ و این واردات محدود نیست امّا زمان آن مربوط به عبد نیست که عبد را اختیاری نباشد به‌عبارت‌دیگر چون تصرف از حق است بنده در حکم وقت می‌باشد چنانکه در قبض و بسط همین را اشاره کرده‌ایم.

* بگذر از ماضی و مستقبل بمان **** حاصل عمر عزیزت حال دان (شاه نعمت‌الله ولی)

* وقت آن است که تو آنجایی

اگر به دنیایی، وقت تو دنیا است.

اگر به عقبیٰ ای وقت تو عقبی است

اگر به شادیست وقت تو شادی است

اگر به اندوهی وقت تو اندوهی است

مراد بدین آن است که وقت آن بود که بر مردم غالب بود. (فرهنگ نوربخش 4/283)

گوییم که سرور و اندوه را از حق بدانیم نه از اسباب نفس،‌ و در حق تو ای سالک در وقتی در معاد نگه بدارد امّا هیچ‌گاه به دنیا مشغولت نکند.

* گاهی بعضی اهل طریقت در تشریح صاحب وقت، در توضیح اوقات وارد شوند و خواننده از اصل و لُبّ موضوع به فرع جزئیّات درآید.

مثلاً یکی نوشته آن وقتی که پاینده است از لذّت ذکر زاید و به آخرت مشغول کند درست است ولی این نکته از ذهن خواننده بیرون نباشد که لذّت ذکر گاهی از عادت و رسوم و حظّ نفسانی است نه از واردات حقیّه؛ و اگر به یاد معاد می‌افتد تأثیری در حال او ندارد و از گفتگوهای عاداتی به شمار می‌رود.

* بعضی گفته‌اند روح در محلّ تحیّر و حیرت باشد چون واردات را قاعده‌ای نیست که حتماً در این حال باشد.

* سؤالی مطرح شده؛ آیا وقتی که پیامبر صلی‌الله علیه و آله صاحب آن وقت بوده است با اختیار خودش بوده؟ بله، چون نائب کار منوب را کند و مظهر همه اسماء و صفات اوست. مأذون و مجاز در همه اوقات است که وقتی فارغ از مسائل خلقی و زندگی روزمره است این وقت و زمان خاص بیاید؛ به عبارت دیگر هر زمان حال توجه بیاید کسی را طاقت آن زمان خاص نیست.

* اهل معرفت فرمودند: «صاحب وقت در وقت خاص عمرش را به صواب بنویسند و آن را عمر کافی، وافی و مطلوب گویند. در غیر آن وقت که حال تلوین، هست و نیست، زمان دگرگون نامند از عمر کافی و وافی به شمار نیاید مورد زوال واقع شود.»

* چون وصال دائمی ممکن نیست و بنده درید قدرت حق در تقلیب است و هر روز و ساعتی حق در کار است و فیض حق تمامی ندارد از این جهت وقت دائمی ممکن نباشد و هر وقتی به زمان خاص غیر دَم و لحظه و ساعتی دیگر است.

به تعبیر دیگر عبد اختیار کامل از خود ندارد تا وقت را برای خود سرمدی کند بلکه اختیار وقت از حق و مراد است به مرید.

* سالک باید به مقام عرفانی برسد تا نقد وقت را بر میزانی که حق عطا فرموده بر آن بزند. چه آنکه میزان نفس دخالت می‌کند و کار بر سالک مشتبه می‌شود که این وقت از مراد است یا از مرید، که احداث شده است.

* پرسشی است که در وقت ضرورت بدن و آنچه حق‌تعالی از مباحات و ضروریات را نصیب بندگان کرده چه حکمی دارد؟ گفته شده: همه اولیاء و عارفان به حق در اکل و شرب و خواب و زندگی به اندازه ضرورت روزمره سیر زندگی را سپری می‌کنند و حضور در وقت چون ساعت و روز آن اکثراً از قبل معلوم نیست شاید چند روز ادامه داشته باشد، مانع از سیره مباحی جسم و روح نمی‌شود.

* اگر کسی بگوید این صاحب وقت، آیا جذبه پیدا می‌کند؟ گوییم قاعده‌ای نیست که در وقت حتماً باید با جذبه همراه باشد؛ نکته‌ای که بسیاری از آن غافل‌اند این است که در وقت خروج از حالت، صاحب وقت کسی سر از اسرار او درنمی‌آورد؛ در واقع ظرف بزرگ است و پس از اتمام وقت حتّی اطرافیان نزدیک یا با خبر نمی‌شوند.

* کاشانی در مصباح الهدایه ص 138 گوید گاهی وقت گفته می‌شود مراد وصفی است که بر بنده غالب بود مانند قبض یا بسط، پس صاحب وقت از غایت غلبه حالی که دارد و از آن پُر است ادراک حالی دیگر نمی‌تواند بکند و جمله اوقات به رنگ و وقت حال حاضر باشد. لذا به خاطر غلبه حال وقت هرچه را موافق ببیند گوید صحیح است و اگر بر خلاف یابد آن را مختل داند در حالی احتمال غلط در شناخت احوال دیگران به خاطر غلبه‌ای بر او مستولی است، از او صادر شود.

گاهی اطلاق لفظ وقت، به این است که سالک از غیب که بر وی حال وقت آید در سالک تصرف کند و تسلیم حکم آمده شود لذا گویی فلانی ابن وقت شده یعنی به مراد حق از مراد خودش مسلوب گردیده است. دیگر آن که وقت را لطف و قهر است. هر سالکی با وقت موافقت کند و منقاد حکم وی شود از لطف بهره‌مند است و هر که با وقت مخالفت کند، مغلوب قهر وی شود. لذا این حالت را گفته‌اند مانند شمشیر است که از یک طرف لیّن و نرم و صیقل داده و صاف است و از طرف دیگر برنده است.

* اصطلاحی را اشارت کردند از غلبات وقت که گویند ابوسعید ابوالخیر را حالت جوانی بود و غلبات وقت. (مرصادالعباد ص 325) در توضیح گفته شده که کسانی که وقت بر آنان غالب است، یعنی مشغول اوراد و اذکار و ریاضات و فکر هستند و اوقات مغلوب ذاکر و مجاهد است.

ما گفتیم که مراد ما از صاحب وقت، زمانی خاص است که از واردات غیبیّه بر سالک مستولی می‌شود و اختیاری در انتخاب کار و ساعت ندارد. امّا سالکی که مشغول است به سیر و سلوک، منظور ما نیست؛ بله! گوییم وقت بر او غالب است.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.