مقام سرّ
نکتهها:
* سرّ به معنی نهفته است و اَخفیٰ به معنی نهفتهتر، چنانکه حقتعالی در سوره طه آیه 7 فرمود: «بیگمان خداوند نهفته و نهفتهتر را میداند.» لذا اَخفی را سرِّ سرّ گویند.
سرّ یعنی چیزی که نهان و پنهان و نهفته است و به علم ظاهری یا اسباب معمولی بدان نخواهند رسید. در واقع هر چیزی که کلمه سرّ بر آن اطلاق میشود پنهان است و پوششی روی آن است و کسی غیر صاحب سرّ بدان راه ندارد.
سرّ به معنی این که یک راز است تعبیر شده که از نامحرم باید پوشیده داشت.
* هر کسی از ظنّ خود شد یار من **** از درون من نجست اسرار من
سرّ من از ناله من دور نیست **** لیک چشم و گوش را آن نور نیست (مثنوی 1/7-6)
آیا به اسرار درونی اولیاء خدا میتوان پی برد؟ گرچه از کلمات آنان بویی میشود برد امّا چشم و گوش را آن بینایی و شنوایی نیست که به اسرار آنان که نهفته است پی ببرد. هر کسی از روی وهم و گمان خود یار اولیاء میشود ولی کسی از اسرار درونی آنان واقف نمیشود. درون اولیاء مخزن اسرار است و نامحرمان را بدان راه نیست؛ و هر کسی به گمان خودش با آنان همنشین میشود درحالیکه سالها با آنان حشر و نشر داشته امّا پی به نهفتههای مخزن روح آنان نمیبرده است.
* آنان که به ایشان علم لدنّی داده شده است دارنده رازها هستند و هیچگاه بر نااهل و نامحرم بازگوی نهفتهها را نمیکنند زیرا که قابلیتهای انسانها کم است. اولیاء، حکیم هستند و دریچه مخزنهای سربسته را به ندرت و به مصلحت گاهی باز میکنند.
* بدان که اسرار الهی مخزن میخواهد و آن، موهبتی بوَد که خداوند به اولیاء خود خواهد داد و چون خزائن الهی نامتناهی است پس به هرکس از آنان به اندازه خودشان داده است.
پس آنچه از علوم و اسم اعظم و طی الارض و کیمیا و… در طول تاریخ داده شد، به هرکسی به اندازه قالب و اندازهاش دادهاند. چه بسا بعضی از آنان اصلاً از خزانه اسرار بر ملأ نکردند و از دنیا رفتند و فقط ودیعه دار بودند و عده قلیلی هم به تناسب قابلیتها، گوشهای از خزینه اسرار بر ملأ کردند. بعضی از آنان هم موهبتی شدند و به خاطر عدم کتمان و فخر، از آنان گرفته شد.
* جمع سرّ، اسرار است.
هر که را اسرار کار آموختند **** مهر کردند و دهانش دوختند (مثنوی 5/2240)
و این قاعدهای است که بر دلها حاکم است. چون لطیف بوده و جنبه ملکوتی دارد. ودیعه دار باید مراعات همهجانبه را داشته باشد.
* رهرو راه طریقت در مستی و بیخویشی خود باید باشد و از فاش کردن راز و سرنوشت و قضای الهی پرهیز نماید و اگر افشاء کند به بعضی گرفتاریها مبتلا میشود.
* آن کس است اهل بشارت که اشارت داند **** نکتهها هست بسی مَحرمِ اسرار کجاست؟ (غزل 19)
آن کسی را مژده وصل معشوق میدهند که راز و رمز طریق عشق را دریابد. نکتهها خیلی است ولی راز دان و محرم اسرار کجاست تا آن را دریابد؟
* حافظ میفرماید:
گفت: آن یار کز او گشت سرِ دار بلند **** جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد (غزل 142)
عارفی را بر سر دار، اعدام کردند. برای عدّهای این سؤال پیش آمد که چرا حکم قتل او را با اینکه عارفی بود صادر کردند؟ در خواب و کشف بر چند نفر مکشوف گشت که جرمش این بود که اسرار را فاش میکرده است.
نکتهای را که بعضی رندان اهل معرفت فرمودند این است که اگر مظروف بیش از ظرف شود خرابکاری میکند. ظرف آن عارف پُر شده و لبریز گشت و الّا عارفان کامل آن قدر ظرف وجودیشان بزرگ است که هیچ نمایشی را از پس پرده نشان نمیدهند.
* از آنجایی که اسرار الهی، نامتناهی بوده و قضا و قدر پیچیده است و حکمتها نهفته میباشد پس آنچه در عالم کون رخ داده و میدهد؛ و اوضاع فعلی مردم و حکومتها دچار مشکلات شدهاند و … در پس پرده مانده است.
حافظ، اسرارِ الهی کس نمیداند، خموش **** از که میپرسی که دَورِ روزگاران را چه شد؟ (غزل 169)
از آنجایی که کمال مطلق برای کسی نیست، پس خود به خود گِلِه و شِکوه از یار به ذهن میآید که کارها به وفق مراد نیست.
رضا به داده بده، وز جَبین گره بگشای **** که بر من و تو درِ اختیار نگشاده است (غزل 37)
پس جواب چراها که ما را ولیّ خدا نکردند، درب اسرار را بر ما نگشودند، ولی فلانی را محرم راز کردهاند و … این است
عاشقان را بر سرِ خود حکم نیست **** هرچه فرمان تو باشد، آن کنند (غزل:197)
* گاهی عاشق کسر میآورد و به ستوه میافتد، به ناله افتاده و به اصطلاح دم میزند و فاش میکند. این دلیل بر کم ظرفیتی است که یک ذره از اسرار را به انسان بدهند و شخص به افشاء بیفتد.
گفتم اسرار غمت هر چه بوَد، گو می باش **** صبر از این بیش ندارم، چه کنم؟ تا کی و چند؟ (غزل 181)
* افرادی که از سرّ عالم غیب و شهادت سردر نمیآورند به دادههای اهل معرفت و معنی و عاشقان، عیب و اعتراض دارند که چرا به فلانی از عشق دادند ولی به من ندادند.
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کند **** که اعتراض بر اسرارِ علم غیب کند (غزل 188)
آن یاوهگوی بر عشق داده شده به حافظ عیب گیرد در واقع اعتراضش بر اسرار عالم غیب است و به این سرّ نرسیده که عشق و رندی از روز ازل تقسیم شده و به قابلان داده شده است.
* با نقش روی دیوار از مسائل روح و ملکوت و اسرار سخن مگو، چون بیخبران و افرادی که در حجابها گرفتارند و از مستی اسرار هیچ خبری ندارند، عرضه این معانی به آنها، بهمنزله این است که با دیوار سخن میگویی.
به مستوران مگو اسرارِ مستی **** حدیث جان مگو با نقشِ دیوار (غزل 245)
* مشتاق دائم در این نکته و موضوع، منتظر است تا نسیمی و خبری از عالم اسرار به او برسد و این انتظار دارای این خاصیت است که آماده قابلیت برای دریافت میشود. حضرت استاد فرمود: «موضوعات بزرگ قبلش یک آمادگی میخواهد مانند دیدن حضرت بقیهالله علیهالسلام و رؤیت بزرگی از اولیاء خاص الهی میشود.»
تا اندازهای که اگر اسرار به او دادند یک محرمی میخواهد که مونس او شود تا کتمان غالب باشد و با عدم تخلیه گاهی رشته کار از دست میرود و نفس میخواهد چیزی از خودش نشان بدهد. به تعبیر دیگر دارنده سرّ، همنشین و هم پیاله میخواهد، چرا که گاهی داشتن اسرار در سینه سنگینی میکند.
* با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی **** تا بیخبر بمیرد در دردِ خودپرستی (غزل 435)
از آنجایی که در طول تاریخ در هر موضوعی مدّعی وجود دارد، در عالم طریقت و معنی هم کسانی بودند و هستند و خواهند بود که لاف زنند و ادعا کنند که اسراری دارند در حالی که آنان از آب گلآلود میخواهند ماهی بگیرند و از دنیای دون متاع و حظّی برگیرند. نصیحت این است که با مدعیان، از اسرار صحبت نشود تا در درد بیخبری و خودپرستی خود ناکام باشند. چه آنکه مدعیان، مطالب اسرارآمیز را از افواه بزرگان گیرند و به نام خود به مریدان خام و سادهلوح میخورانند.
* به حضرت دوست گوییم: «که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی.» حال اگر کسی نابینا باشد آیا میتواند رازهای پنهانی را با چشم برزخی ببیند؟ «نبیند چشمِ نابینا، خصوص، اسرار پنهانی.» (غزل 474) درحالیکه دوست، سرّ را به شخص بینا و صاحب بصیرت میدهد، نه نابینای معرفت و حقایق.
* از مکنونات است که از مکاشفات رحمانی و موهبتهای ربّانی نباید پردهدری شود مگر به افراد خاص الخاص. حقیقت سرّ به زبان جاری نمیشود چه آنکه جایگاه او در روح است و امانتی است که حفاظت شود. در واقع واردات که از پنهانیهای عالم حق بر روح (یا عقل قدسی) شخص وارد میشود گاهی بهقدری عظیم است که ملائکه از آن آگاه نمیشوند. به تعبیر دیگر نجوای حق با بنده، خصوصی است و در حرمسرا، کسی را یارای شنوایی و استراق سمعِ آن نیست.
* در تعابیر، اهل طریقت گفتهاند: سرّ از غیب است و پنهان و نهفته میباشد و اذاعه غیب بدون مجوّز، ناصواب و دارای عوارضی باشد. چون تقدیرات و خزائن غیب به سادگی مکشوف نمیشود.
* از امام هادی علیهالسلام در زیارت جامعه کبیره آمده است که ما به امامان عرض میکنیم شما: «حفظه سرّ الله: نگهبانان راز خدا؛ اختارکم لسرّه: خدا شما را اختیار کرد بر سرّش»
از این فقرات معلوم میگردد که اسرار، خزاین دارد و خزینهها محافظ دارند و اگر بخواهند به کسی بدهند از این مخزن عطا میشود. پس خوش به حال کسی که دوستدار خزینهداران خدا باشد تا حقتعالی بهواسطه آنان، از این رازهای نهفته، او را نیز بهرهمند سازد.
* ای آینه جمال شاهی که تویی **** وی مظهر اسرار الهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست **** در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
* کون جامع یعنی مخلوق کامل که انسان است به وجود متصف میباشد و به او سرّ حق برای حق ظاهر میشود؛ یعنی اسرار الهی در مظهر هویدا میگردد و حق، اسماء خود را در مظهر میبیند. چون خزاین که اسرار الهیه است و به طور تفصیل در عالم وجود دارد، به طور جمع در انسان کامل مطوّی است. از آیه 31 سوره بقره که خداوند فرمود: «(و آدم را) همه اسماء را به او تعلیم داد» استفاده میشود که حقایق وجودیه اسماء همان اسرار الهیهاند. در کون و سرشت و حقیقت وجودیه ذات جامعه انسان کامل جمع است. (ممد الهمم ص 23)
* امام صادق علیهالسلام فرمود: «ای خَیثمه! ما موضع سرّ خداوند و ودیعه او در میان عبادگان او هستیم.» (غررالحکم ح 1803) (بصائر الدرجات 1/57) چون جایگاه راز و پنهانی مخصوص است پس هر دانشمند و عالمی بدون عنایت به این جایگاه دستیابی ندارد. امام هفتم فرمود: «عالِم نمیتواند خبر دهد، چون خبر دادن (از غیب) سرّ خداوند است که خداوند او را به جبرئیل و جبرئیل او را به محمّد و محمّد صلیالله علیه و آله به هر کس که خواست داده است.» (همان 378)
* یکی از موضوعاتی که در سرّ خداوندی مطرح است رؤیت جسمانی حضرت بقیهالله است و طبق فرموده پیامبر صلیالله علیه و آله، شیعیان او از نور او روشن میشوند و به ولایتش انتفاع میبرند در زمان غیبت (کبری) مانند انتفاع مردم از شمس، آن هم هنگامیکه هوا ابری است. این از مکنون سرّ خداوند و مخزون علم خداوند است. (کفایه الاثر ص 55) و امام صادق علیهالسلام فرمود: «این امر ظهور از امر خداوند و سرّی از اسرار خداوند و غیبی از غیوب خداوند است.» (الاحتجاج 2/376)
* بدان که امام سرّ خداوند است. امام صادق علیهالسلام در زیارت ششم خطاب به امیرالمؤمنین علیهالسلام عرضه میدارد: «سلام بر تو ای سرّ خداوند… پس قسم به حق آنکه تو را امین بر راز نهفتهاش دانسته و مراقبت تو را خواسته بر کار آفریدگانش، بر من بهسوی خدا شفاعت کننده و از آتش، پناه و بر روزگار، پشتیبان باش.» (المزار الکبیر ص 221)
پس تمام امامان سرّ خداوند هستند و توسل به آنان که در واقع بر آفریدگان از هر جهت احاطه قیّومی دارند در دنیا و آخرت واجب و لازم است و اگر کسی به این حقیقت رسید شایستگی ترفیع مقامات معنوی را خواهد داشت.
* کسی از امیرالمؤمنین علیهالسلام از قَدَر سؤالی کرد حضرت فرمود: «راهی است تاریک، پس به آن راه نروید و دریایی است عمیق پس داخل آن مشوید و سرّ خدای سبحان است پس بر خود کلفت آن را مگذارید.» (غررالحکم ح 6034)
معنی قضا، حکم و امضاست، ولی قدر اندازه گرفتن و واقع ساختن چیزی در جای خود است. چون موجودات و افعال بندگان هیچ حصری از نظر عدد ندارد و بینهایت، از معلومات خداوند است. پس بندگان را راهی به مقدورات و آنچه مکتوب در لوح محفوظ است نیست چون علم تفصیلی برایمان نیست. تازه حکمتهای حاکم بر آنچه واقع میشود از نظر ما به دور است لذا احتمال خطور منفی و اعتراض بر اندازه پیش میآید؛ و مسئله کیفیت و کمیت که در همه مصنوعات و افعال حق در هستی رخ میدهد از تعقل و هضم ما به دور است لذا پیچیدگی که در قدر است، سبب میشود که آن را سرّ و راز نهفته بدهند.
عقل بشری نمیتواند با تفکر، اسرار احکام و وقایع جاری بر هر چیزی را بفهمد. چون همه تقدیرات بر وزن و مصلحت رقم زده شده است و اسرار هر چیزی را ادراک با عقل نتوان کرد. درک این مطلب که خداوند همسر لوط را که تقدیر کرده بوده و در لوح نوشته بود او جز باقیماندگان در عذاب یاد کرده است. (نمل:57؛ الّا امرائه قدّرنها من الغابرین)
اینکه پسر نوح حرف پدرش که پیامبر است را گوش نمیکند. (هود:46) چطور پسر پیامبر بد درمیآید و در تقدیر، عذاب او را میگیرد، پس اسرار نهفته در کلّ هستی و به خصوص آدمیان بسیار است.
* مولانا به حسامالدین چلپی درباره اسرار یار میگوید: «بهتر است که سرّ یار را در ضمن حکایات دریابی» (چون راز داری و کتمانی اسرار از شروط اولیّه سلوک است.)
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران **** گفته آید در حدیثِ دیگران (1/136)
بهتر این است که اسرار محبوبان حرم الهی در اثنای سخن دیگران بیان شود. اگر بخواهی آشکار و برهنه و بیکم و کاست بگویی، لازمهاش این است که اگر ذات محبوب حقیقی آشکارا نمایان شود و با ذات تجلّی کند نه تو میمانی و نه کنارت و نه میانت، یعنی در سَطْوت تجلّی آن یار بییار، به کلّی محو و فانی خواهی شد.
مولانا در نثر گوید: «اگر جمال حق بینقاب روی نماید ما طاقت آن نداریم و بهرهمند نشویم. بهواسطه این نقابها مدد و منفعت میگیریم.»
این آفتاب را میبینی که در نور او میرویم و میبینیم نیک را و از بد تمییز میدهیم و در او گرم میشویم و درختان و باغها مُثمر میشوند و میوهها، خام و ترش و تلخ در حرارت او پخته و شیرین میگردند و معادن زر و نقره و لعل و یاقوت از تأثیر او ظاهر میشوند. اگر این آفتاب که چندین منفعت میدهد به وسایط، اگر نزدیکتر آید هیچ منفعت ندهد، بلکه جمله عالم و خلقان بسوزند و نمانند. (فیه مافیه ص 35)
آرزو می خواه، لیک اندازه خواه **** برنتابد کوه را یک برگِ کاه (1/140)
ای حسامالدین! آرزو و مطلوب داشته باش. ولی اندازه نگهدار که اندازه نکوست؛ یعنی به اندازه استعدادت طلب درک حقیقت و اسرار کن نه بیشتر، چنانکه یک برگ کاه نمیتواند سنگینی کوهی را تحمّل کند. (شرح زمانی 1/136)
* گوش حسّی و ظاهری هر کس حجاب و پنبه گوش سِرّ است تا وقتی که این گوش ظاهری میشنود، آن گوش باطنی و سرّی نمیشنود.
اگر انسان میخواهد خطاب الهی را با گوش سر بشنود باید از قید حواسّ ظاهر و عقل جزئی رها شود، چگونه ممکن است انسان اسرار و غیب را به حواس ظاهر درک کند؟ تا انسان بنده کسی است بند اوست.
پنبه آن گوشِ سِرّ، گوشِ سَر است **** تا نگردد این کَر، آن باطن کَر است (1/567)
* بیشترین سرّ را خدا به انسان کامل آن هم موهبتی و لدنّی داده است که پیامبر ما سرآمد همه انسانها میباشد اگر خداوند به حضرت آدم اسرارِ اسماء خود را تعلیم داد (بقره:31) به این معنی است که هر چیزی در عالم وجود سِرّ است تا اینکه به فعلیت برسد و از قوه تا فعل و آخرین فعلیّت از نظر کمّی و کیفی نهفته بوده و از راز آن کسی سر درنمیآورد. این انسان کامل است که حق، او را از بالقوه تا بالفعل، حقیقت هر چیزی را به او تعلیم موهبتی داده است و علم و داناییاش از علم خداوند سرچشمه گرفته و در آن خطا نمیکند.
* امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه خطبه 5 میفرماید: دانشی ژرف و پوشیده دارم اگر آن را برای شما آشکار کنم هر آینه شما دچار اضطراب میشوید مانند لرزیدن ریسمان در ژرفای چاهی عمیق.
* بزرگان اهل فرمودند: کتمان سِرّ از اهمّ واجبات است؛ و اگر رازی برملا شود عقول و اذهان بعضیها نمیتوانند درک کنند و به پریشانی و آشوب میافتند، به اشکال و اعتراض و حتّی ردّ آن سرّ برمیآیند و این یک واقعیتی است که مولانا فرمود:
هر که را اسرار حق آموختند **** مُهر کردند و دهانش دوختند (5/2240)
* هر گُلی کاندر درون، بویا بود **** آن گُل از اسرار کُل گویا بود (1/2022)
یعنی دل عارفان همانند گُل است که بوی خوش رازها و نهفتهها را گاهگاهی به مشام افراد لایق میرساند و بروز این به تشخیص و حکمت است و دائمی نیست. چرا که نسیمها از سرّ عارفان گاهی وزیدن میگیرد و اعلام و ابلاغ به صورت تکرار دارای عوارضی میباشد. مثلاً به بزرگانی که علم ضمیر داده شد میتوانند ضمیر دیگران را بخوانند و احوال باطنی آنها را که نهفته است بگویند، امّا به خاطر سرّ نگهداری و عدم افشاء و لزوم رعایت ستاریّتِ حق، از بازگویی و توجّه به خواطر، انصراف دارند.
* آنکه واقف گشت بر اَسرارِ هُو **** سِرّ مخلوقات چِه بْوَد پیشِ او؟ (2/1481)
بندگان خاص مانند خیال به درون دلها نفوذ میکنند. گنجشک حقیر چه توانی دارد که بر عقل بازِ بلند پرواز، پنهان و مستور باشد؟ مردم عادی در مقابل عارفان حقیقی به مثابه گنجشک حقیر و ضعیف هستند؛ و این مردان حق به سان باز بلند پروازند که گنجشک در حیطه و تصرّف آنان است و هر چه در ضمیر مردم گذرد اینان بدان وقوف دارند. (شرح زمانی 2/382) آن کس که بر اسرار الهی آگاه شد، دانستن پنهانیهای مخلوقات پیش او چیزی نیست بهعنوان مثال کسی که به آسمان میرود و به سیر میپردازد راه رفتن بر روی زمین چه دشواری برای او دارد؟ (2/1482)