مقام طالبین
۱- اشاراتی به معانی
طالب: طلب کننده، جوینده، خواهنده، خواهان؛ مطلوب: خواستهشده
۳- اشاراتی از احادیث
۱- علی علیهالسلام: «طلب کنندۀ خیر از ناکسان، ناکام است.» (غررالحکم ۲/۴۷۰)
۲- علی علیهالسلام: «طلب کنندۀ ادب از جویندۀ دنیا، دوراندیشتر است.» (غررالحکم، ص ۴۷۱)
۳- علی علیهالسلام: «جویندۀ آخرت، دنیا را میخواهد تا روزیاش را از دنیا بگیرد.» (غررالحکم: ۲/۱۳۰)
۴- علی علیهالسلام: «جویندۀ بالغ (کامیاب) لذّت رسیدن به مقصود مقرر است.» (غررالحکم ۵/۲۷)
۵- علی علیهالسلام: «جویندۀ آخرت به آرزوی خویش میرسد و آنچه برای او مقدّر است از دنیا دریافت میکند.» (غررالحکم ۲/۴۷۱)
۶- علی علیهالسلام: «بر صاحبمقام واجب است که مقام خویش را بر طالب آن بخشش نماید.» (غررالحکم ۶/ ۳۰)
۷- امام سجاد علیهالسلام: «اکثر آنچه فرزند آدم طلب میکند، چیزی است که به آن نیازمند نیست.» (اصول کافی ۲/۱۳۱)
۸- امام حسن علیهالسلام: «هرگاه خواستههای خود را طلب میکنید، از اهل آن بخواهید و اهل آنها صاحبان خرد میباشند.» (اصول کافی ۱/۲۹)
۹- علی علیهالسلام: «هرکس چیزی را بطلبد یا به همۀ آن، یا به بخشی از آن میرسد.» (غررالحکم ۵/۳۰۵)
۱۰- امام سجاد علیهالسلام: « هرکس خشنودی خدای طلبد اگرچه مردم خشمگین شوند، خدا ناخشنودی مردم را برای او کفایت کند.» (بحارالانوار ۶۸/۲۰۸)
۴- نکتهها
* بدان که طالبان حقیقی، اهل معرفت هستند و طالبان غیر حق و حقیقت، طالب دنیا هستند و هرچه در طلب مظاهر دنیا بیشتر بکوشند، علاقهشان بیشتر و تأسفشان از فقدان آن افزون شود.
طالب معنی کارش بهجایی میرسد که قوّۀ واهمه را به زنجیر کشیده تا حدود زیادی نفس امّاره را رام خود کرده، اسباب سفر به معراج حقیقت را آماده میکند، از بسیاری از وابستگیها هجرت نموده و روحش در حال پرواز است. جویندۀ مطلوب با آنچه در توان دارد از افراطوتفریط به دور است و آن را به کار میگیرد تا با استمداد و استغاثه و همچنین همّت و کوشش به آن برسد.
* بین طالب و مطلوب چه چیزی مانع است؟ این بستگی به قالب و نفس جوینده دارد که اگر خودش توجه کند، درمییابد چرا حظوظ نفس به شکلی دامنگیر میشود؟ رسیدن به قرب مطلوب، با ترک انیّت و انانیت است و این بزرگترین مانع و حائل است.
طالبِ ظلمت میبیند که آخرش به ظلمت کشیده میشود و طالب نور به نور راه میبرد. پس در وهلۀ اول، فکر در مطلوب و سپس عمل به آن باید از آفات راه به دور باشد تا به آن برسد. همه بر فطرت و سرشت توحیدی هستند، چون به عالم امکان آمدند، تعلّق پیدا کردند، اگر واقعاً خواهان آن سرشت توحیدی اولیه باشند ممکن است. چون ما را از عالم ظلمت و با عیب نیاوردند. در خلقتِ عالمِ امر، همه زیبا و زلال و پاک بودند که از آن عالم آمدند، پس عروج به آنجا صد درصد امکانپذیر است.
* انسان ذاتاً طالب سعادت است، اگر طلب آن فیالجمله در فکرش آمد، باید عزم و اراده را قوی کند و تمام قوا و جوارح را بهسوی مطلوب به کار بگیرد. صرف اراده و بدون کوشش، نمیشود به آن رسید.
نکتۀ قابلتوجه این است که سالک نباید در طلب کمال مطلوب متزلزل باشد؛ یعنی ثبات ایمان، جزم و ارادۀ قوی میخواهد. تا جازم طلب به کمال نباشد، لازمهاش تزلزل است و در یکجهت و سیر به آسیبپذیری میافتد. درنتیجه اضطراب و آفت نمیگذارد طالب، خود سیر کند و به ثمر و نتیجۀ کافی و وافی برسد.
مثلاً در قرآن سورۀ کهف آیۀ ۱۱۰ میفرماید: «هر کس امید لقاء پروردگارش را دارد پس ۱- عمل صالح انجام دهد ۲- اصلاً در پرستش پروردگارش شرک نورزد.»
از بزرگترین آفات لقاء که مطلوب همۀ سالکان است، عدم عمل صالح و شرک را متذکر شده است.
گفتهشده بیماری که طالب سلامتی و عافیت است، باید هم دارو بخورد و هم پرهیز غذایی داشته باشد. اگر در یکی از این دو، نقص بیاورد به کمال صحت نمیرسد. جویندۀ راه نیز همینطور است.
* نکتۀ دیگر آنکه همه ادّعای جویندگی کمال را دارند، اما مبتلا به نقص و کاستی و سستی هستند. لذا به کمال مطلوب نخواهند رسید و به تأسف و تأثر مبتلا میشوند.
برای طالب، اقبال کلی بهطرف مطلوب لزوم دارد و اگر به هر دلیلی از اشتغال مجازی و جوارحی گرفته تا خواطر نفسانی و تعلّق به مظاهر دنیوی، گرفتار باشد، نمیتواند به هدف خود برسد. پس اگر قصد کرد که این دفعه اقبالم کلاً به مطلوب است باید حصول استعداد را در خود ایجاد کند.
* چون رهزن هر چیزی بستگی به قالب و نیّت سالک دارد، وقتی خاطر به چیزی مشغول بود، قطاع الطریق حائل شوند، حب یا بغض اگر به صواب نباشد خود رهزن است و همان حائل کمال و صعود ره مقصود میشود.
مثلاً اگر کسی برای رسیدن به منصب و کار و مالی متوقع باشد که در آینده به او رسد، کمکم از ذهن به عینیت خارجی و عملی سرایت میکند و مزه و آمال مجازی آن، در خواطر او نقش بزرگتری میبندد، در واقع گره بعد از گره میزند و راه را به ترافیک میکشاند و این نوعی رهزن است که راهبندان میکند. گروهی بسیار در مخاطرۀ خود به پرورش این کارهای در آینده مشغول هستند.
تازه اگر هم برسد اولِ بدبختی است، چراکه با عزّت الهی به دست نیامده، بلکه حصول زحمات فکری و عملی از خودش بوده و این خسران است.
* باید میان طالب و مطلوب اتّحاد باشد. نهایت هر خواسته آن است که به کمال خواسته برسد. صرف میل داشتن، دلیل اتحاد نیست، چهبسا در اتّحاد مغایرت باشد. در اتّحاد که معنی یکی شدن است بوی کثرت میآید، ولی در وحدت بوی کثرت نمیآید؛ پس در طلب و طالب و مطلوب، کثرت راه ندارد.
دوئیت سبب کثرت شود، ولی بعد از فنا و یکی شدن، وحدت است.
عطار، مست عشقی، از عشق چند لافی **** گر طالبی فنا شو، مطلوب بس عیان است
* نکتهای که گفته میشود این است، کسی که میخواهد دنبال سیر و سلوک برود، اول باید فیالجمله و مختصری از علم به این موضوع عظیم را بداند و گوش و چشمبسته راه را طی نکند، چه آنکه از مقدمات سلوک، داشتن علم اجمالی به آن است. اگر حرکت را بدون مقدمه شروع کند احتمال برگشت است، چنانکه به تجربه ثابتشده است. راه نامتناهی و بزرگی که راه انبیاء و اوصیای الهی است چیزی ساده و کوچک نیست. شخص متلوّن را طالب این راه نشاید و کورکورانه و تقلیدی، نتوان به مقصود رسید. طریق، مفتوح است ولیکن طالب باید قابلیت ناقص نداشته باشد که برگردد.
طالب این شعر را بخواند که:
نفس را پانصد سر است و هر سری **** از فراز عرش تا تحت الثری (مثنوی)
* همیشه صعود و معراج مشکل است و این بهآسانی به دست نمیآید. نفس کُشی و طی طریق برای جوینده ساده نیست و آنقدر ریاضتها، تمرینها، مجاهدات، فکرها و ذکرها میخواهد تا به مقصود و مطلوب واقعی برسد. با ادّعا، جویندگیِ صرف و اشتهای کاذب، کاری از پیش نمیبرد.
حافظ میگوید:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند **** نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کُله کج نهاد و تند نشست **** کلاهداری و آیین سروری داند (غزل ۲۳۸)
* موانع بسیاری بهطرف مطلوب واقع میشود که جوینده را متزلزل میکند یا از پای درمیآورد، به مانعی که برمیخورد، نفس را طاقت و استقامت نباشد و اندکی راه برود.
برای همین متذکر شدیم که استادِ طریق، اول راه به تلمیذ این نکتهها را یادآوری میکند تا بعدها اشکالی از جانب او برنخیزد. ضعف از دانی است نه عالی، بارکشی کار مردان الهی است نه کار هر ملبس به لباس عرفان و عرفا.
گفت حق اندر سفر هر جا روی **** باید اول طالب مردی شوی (مثنوی ۲/۲۸۰)
گر تو اهلدل نِه ای بیدار باش **** طالب دل باش و در پیکار باش (مثنوی ۳/۳۹۶)
بله اگر جوینده صادق باشد، روح، راغب گردد.
حاصل آنکه هر که او طالب بود **** جان مطلوبش در او راغب بود (مثنوی ۳/۵۳۶)
همیشه شخص صادق دنبال نور است و به نوریان میرسد و از آن استفاده میبرد. پس اهل نار هم دنبالهرو اشخاص ناری میشوند.
ناریان مر ناریان را جاذباند **** نوریان مر نوریان را طالباند (مثنوی ۲/۱۸۴)
* گفتهشده که چون اسرار را به هر کسی نمیشود، آموخت و گفت، عارفان الهی وقتی روح کسی را لایق نبینند به آنان نمیآموزند، زیرا هر پیرو و جوینده، دارای استعداد کافی برای یافتن سرّ نیست.
برای همین، اولیاء سالکین مبتدی را گاهی امتحان میکنند و به آنها با اشاره و کنایه میگویند: «ظرف وجودیتان کوچک است. جویندگی دلیل بر کمال و تمامیت نیست.» لذا اصرار سالکین بر اینکه استاد چیزی به آنها بدهد تقاضای بیموردی است. طالب ربّ باید خودش ربّانی شود، اگر طالب زر باشد نمیتواند ربّانی شود.
بعضی از آدمها، اعمی درونی هستند و طالب حق میشوند، درحالیکه پرده و حائل نمیگذارد او بهطرف حق برود، مانند طالب علم که اگر جویندۀ دنیا شود علمش دنیایی میشود و به درد آخرت نمیخورد.
بههرتقدیر، اول و آخر و وسطِ حالِ جوینده به خاطر ورود بعضی مسائل و ملکات درونی و شهوات، فرق میکند. اگر صادق است واقعاً به صدّیق برمیخورد و اگر در طلب خود به مطلوب، دارای حَدَث و نیّت مجاز است، به کاذب برمیخورد.
* شکارچی برای صید به شکارگاه میرود و ساعتها منتظر است که شکاری رؤیت کند و او را هدف قرار دهد. ازاینجهت چون جوینده است به مقصود خود میرسد.
گفت پیغمبر اگر کوبی دری **** عاقبت زان در برون آید سری
* خسته نشدن و استقامت داشتن و مصمّم بودن در رسیدن به مطلوب، بسیار مهم است. در واقع زندگی و یا خواسته بهنوعی پیکار تعبیر میشود و در پیکار، احتمال همهچیز میرود.
حضرت موسی طالب خضر بود، اما وقتی به او رسید در سه موضوع طاقت نیاورد که طبق نص صریح قرآن خضر به موسی فرمود: «تو شکیبایی همراهی مرا نداری» (کهف: ۶۷)
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «دودستهاند که هرگز سیر نمیشوند: طالب علم و طالب مال» (علم اخلاق اسلامی ۲/۸۸)
* بدان که هر لذّتی را خواهش و شهوتی است و شخص وقتی در آن صفت و یا غریزه فرو میرود اشباع نمیشود.
فرضاً دو مورد را پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود، یکی جویندۀ دانش و دیگری خواهان ثروت. پس وقتی شخص در صفتی غرق میشود و فرو میرود، به سیری نمیرسد. این عیب است، چه آنکه منظور از علم، آگاهی معنوی نیست که قابل مدح باشد. آگاهی ظاهری، کاربرد ظاهری دارد و نتیجۀ اخروی ندارد. سیر نشدن لازمهاش نوعی گرسنگی است که کاربردی به صواب ندارد.
* کسی تحصیلکردۀ دانشگاه، از عارفی، لقاءالله را طالب شد، عارف از درون بخندید که خواستۀ بزرگ، بدون هیچ زاد و توشه؟ چطور دیدار حق برایش پیدا شود؟
عارف فرمود: «عاشق واقعی فکرش دربارۀ معشوق و جمال و کمال و صفات اوست و دائم میخواهد با نیّت و فعل و کارهایش خود را به معشوق نزدیک کند تا شاید وصال حاصل گردد و مراقبه دارد که نکند بعضی افعالش موجب دوری از معشوقش شود و از چشم او بیفتد»
لذا فرمود: «شما کتابهای لقاءالله را بخوانید تا راه گشایی برای شما شود!»
* همیشه مطلوب ثابت و پابرجاست. این طالب است که برای تحصیل و یافتن و رسیدن باید سعی کند و به قدرت و همّت و عزم و امکان خودش راه را بپیماید. گاهی غفلت، طالب دنیا را میگیرد، با اینکه نهایت کار او مرگ است ولی راه تفکّر را بر خود بسته و به دنیای دنی دلبسته و راضی شده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام چقدر زیبا فرمودهاند: «از طالب دنیا در شگفتم که مرگ را جویا و در پی اوست» (علم اخلاق اسلامی ۳/۴۵)
* ما اگر طالب هدایت واقعی هستیم روزی چند بار در نماز میگوییم: «اهدنا: ما را هدایت کن» هدایت به معنای ارشاد و دلالت است که انسان را به مقصد و مطلوب برساند. رسیدن به هدف را ایصال به مطلوب تعبیر میکنند. استقامت، طلب قیام از چیزی است. راه مستقیم، راه بدون اعوجاج است که انسان را به مطلوب واقعی میرساند.
طالب باید در قیام به کار باشد. اگر درختی کج باشد معلوم میشود که آثار کج دارد. درختی که راست و مستقیم باشد و در حوادث دچار شکستگی و کجی نشود باردهی و بهرۀ آن کافی و وافی خواهد بود.
* سرعت جوینده نباید ضعیف و ناقص باشد، بلکه سرعت، مطلوب است و وصف حرکت است.
کسانی که جویای حقیقت قرآن هستند، آیا صرف قرائت، مطلوب نهایی است؟ نه طبق آیۀ ۱۲۱ سورۀ بقره «حق تلاوته» حق تلاوت مطلوب است. پس هر طالبی در طریق، باید با شناخت، بهطرف مقصود برود تا به معنی کامل و تمام به او برسد. مثلاً کسی که عبادت میکند، آیا عبادت خشک مقصود نهایی است، یا آنکه عبادت عابد باید بر اساس عشق و محبت باشد؟ پس رسیدن به خواستۀ معبود به آگاهی جوینده مرتبط است.
* مطلبی را که بعضی بزرگان یادآوری کردند این است که هر مطلوبی صورتی دارد که در نفس اوست تا زمانی که صورت مطلوب وجود دارد شیطان را راهی برای اضلال نیست. بلکه دائم درصدد آن است که یاد مذکور را در ذهن طالب خدشهدار کند، سپس بر او مسلّط شود. اگر صورت را از یاد برد آسودهخاطر میشود. پس طالب باید مراقب بر این امر باشد که نکند قطاع طریق و رهزن، صورت مذکور یا مطلوب را از او برباید. بهعبارتدیگر یاد معاد، خدا، امام، دین، اخلاق و … تا وقتی سالک پای بند به اینهاست یعنی ساهی و غافل از اینها نیست، همۀ مطلوبها باقی است. ولی نفس امّاره که کارش خدعه و فریب است، اول با تزیین و جلوه دادنها شروع میکند تا بعد بتواند جلوۀ مقصود را کمرنگ کند.
نمیبینید که بعضی از مردم در امور مستحبّی، مکروه و مباح، رعایتها دارند، اما در مسائل اخلاقی دچار رذیله و اصول کفر هستند؟ اهم را رها میکنند و به مهم میپردازند. اصل را رها میکنند و دنبال فروع و جزء هستند.
هر چیزی را که حقتعالی برای بندگان، مطلوب معرفی کرد در واقع محبوب است. پس برای رسیدن به هر کمال، باید اسباب و دلایل آنها را تبیین کرد تا انسان با لذات به مقصد اعلیٰ برسد.
دست از طلب ندارم تا کام دل برآید **** یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید
این طلبها که در نفس و ذهن وارد میشود چیست که در زمانهای مختلف؛ گوناگون میشوند؟ آخرِ کار مهم است جوینده در این مورد باید کوشا باشد و با جدّیت از حق بخواهد عافیت و عاقبتبهخیری را که توفیقات نصیب او گردد تا از صراط مستقیم و راه ولایت منحرف نشود. چهبسا علماندوزی برای مباهات باشد که این جایگاهی جز جهنّم ندارد. (اصول کافی ۱/۵۹) اولِ کار و خواستۀ ابتدایی مهم نیست، چه آنکه جوینده به خاطر بلوغ و رشد ذهنی و عینیت خارجی به تغییرات فکری میافتد، ولی همیشه عافیت نهایی را باید در نظر داشته باشد.