مقام غنیٰ
1. اشاراتی به معانی:
غنیٰ : کفایت، بینیازی، توانگری.
2. اشاراتی از قرآن:
1- و وجدکَ عائلاً فاغنی: و تو را نیازمند یافت و بینیاز کرد. (ضحی: 8)
2- و اعلموا إنّ الله غنیٌ حمید: و بدانید که خداوند بینیاز ستوده است. (بقره: 267)
3- و ربّک الغنی ذوالرحمة: و پروردگار تو، بینیاز دارای بخشش است. (انعام: 133)
4- فانّ ربّی غنیٌ کَریم: بیگمان پروردگار من بینیازی ستوده است. (نمل: 40)
5- و انّه هو أغنیٰ و أقنیٰ: و اوست که بینیاز میکند و سرمایه میبخشد. (نجم:48)
6- ان یکونوا فقراء یغنٰهُم الله من فضله: اگر نادار باشند از بخشش خویش به آنان بینیازی میدهد. (نور: 32)
7- و إن خِفتُم عیله فَسوفَ یُغنیکُم الله مِن فضله: و اگر از ناداری بیمناکید خداوند به زودی شما را با بخشش خویش بینیاز میگرداند. (توبه: 28)
8- و مَن جاهَدَ فانّما یُجاهِدُ لِنَفسه إنّ الله لَغَنیٌّ عنِ العٰالمین: و هرکس بکوشد تنها برای خویش میکوشد، بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است. (عنکبوت: 6)
3. اشاراتی از احادیث:
1- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هرکس بهوسیله خدا استغناء و بینیازی کند، مردم به او نیازمند خواهند شد.» (بحارالانوار 75/161)
2- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «بینیازی به خدا، بزرگترین بینیازی است و بینیازی به غیر خدا، بزرگترین تنگدستی و بدبختی است.» (غررالحکم)
3- امام هادی علیهالسلام: «بینیازی یعنی آرزو کم داشتن و خشنود بودن به مقدار کافی.» (بحارالانوار 72/109)
4- امام صادق علیهالسلام: «از خدا، بینیازی در دنیا و عافیت را بطلبید.» (فروع کافی 5/71)
5- امام زینالعابدین علیهالسلام : «خداوندا، مرا از خلق بد بینیاز ساز.» (تحف العقول ص 318)
6- امیرالمؤمنین علیهالسلام : «اظهار بینیازی، از مصادیق شکر است.» (غررالحکم 1/297)
7- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «از خدا مخواه که تو را از مردم بینیاز کند زیرا برخی از احتیاجات مردم به برخی دیگر وابسته است همانند وابستگی اعضاء یک پیکر، ولی از خدا بخواه که تو را از مردم بد بینیاز فرماید.»(شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید 20/322)
8- پیامبر صلیالله علیه و آله: «چون خدا خیر بندهای را خواهد، بینیازی را در نفسش و پرهیزگاری را در دلش قرار دهد.» (کنزالعمال 3/390)
9- امام سجاد علیهالسلام: «هرکس به قسمت خدا قانع گردد، از بینیازترین مردم است.» (بحارالانوار 75/158)
10- امیرالمؤمنین علیهالسلام از فرزندش حسن علیهالسلام پرسید: بینیازی چیست؟ عرض کرد: «آرزو کم داشتن و خشنودی به همان مقدار که تو را کفایت کند.» (بحارالانوار 69/194)
4. نکتهها
* غنا به معنی بینیازی است. پس سالکی که به مقام بینیازی برسد، در کار دنیا و پول به خلق نیازمند نیست. غنی مطلق خدا بوده «والله هو الغنی» (فاطر- 15) و کسی را که بخواهد، به مقام بینیازی میرساند. همه ممکنات، نیازمند بوده و فقر همه ذاتی است.
پس وقتی سالکی قطع علایق کند (البته با قلبش) راه رسیدن به کمال برایش ایجاد میشود و کمکم به مقام میرسد که موکّل ذکر «یا غنی» صوت آن را از مغنّی میشنود که «هوالغنی» باشد.
ساقی به بینیازی رندان که می بده **** تا بشنوی ز صوت مغنّی هوالغنی (حافظ غزل 479)
بینیازی از غیر، وقتی مصداق حقیقی پیدا کرد، سالک در تمام اموراتش به حق رو آورده و از دیگران رو گردان میشود. اگر هم فیالجمله مراجعه میکند، به سبب آنکه امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «برخی احتیاجات مردم به برخی وابسته است همانند وابستگی اعضای یک پیکر.»
بهعبارتدیگر انسان، مدنی است و در اجتماع، همه به یکدیگر در امور زندگانی وابسته هستند مانند مسائل نکاح و توالد، بیع و شراء، ساخت و ساز … امّا در تمام حالات، قلباً خود را نیازمند به حق دیده و حقتعالی هم او را به مقام بینیازی میرساند.
خداوند به پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «و وجدک عائلاً فاغنی: تو را خدا فقیر یافت پس بینیازت ساخت.» (ضحی:8)
البتّه تفضّل حق به هرکس، علّت نمیخواهد چه آنکه همه به رحمت عامّه، به فیض رسیدهاند امّا آنکه به مقامی میرسد به هر سبب و حکمت، قابلیت ارتقاء پیدا میکند مثلاً او به مقام غنا میرسد. حضرت سلیمان علیهالسلام فرمود: «اِنّ ربّی غنی کریم: همانا پروردگارم بینیاز و بخشش گر است.» (نمل: 40)
و برگزیدگان حق میگویند: خدای ما «غنی حمید» (ابراهیم: 8) است که گویندگان، یابنده و رسیدهاند.
غنای ذاتی از آنِ حق بوده و همه کمالات و توانگریها و داراییها بهطور مطلق از اوست و همه مصنوعات از پرتو آن، لباس هستی پوشیدهاند. این لباس، عاریتی است چون ممکن، نمیتواند لباس غنای مطلقِ واجبالوجود را بپوشد. چه آنکه هر چیزی هالک است؛ «کل شیء هالکٌ» مگر وجه الله.
هرکه حق را دارد همه چیز دارد و مستغنی از غیر حق است؛ و این را به شهود درمییابد که دنیا و آخرت چیزی نیست مگر از فروغ حق. بنده غنی اصل را میگیرد و فرع را رها میکند. «چونکه صد آمد نود هم پیش ماست»
هرکه باشد چو او غنی **** به خدا بینیازی بود ز هر دو سرا
وقتی سالک به مقام غنا برسد، لازم است در فراگیر قدرت حق، اسباب را دنبال کند. سپس در راستای طولی همه از مِلک وی بود نه غیر او؛ در آخرت به شهود، ملکیّت تام را درمییابد؛ همه «انّا لله و انّا إلیه» از اویند و بهسوی او بازمیگردند و هیچ از خزانه او کم نمیشود.
* در طریقت، از بینیازی، منظور فقط پول و خانه و ماشین نیست بلکه تمام مظاهر دنیوی را در حیطه علم و قدرت مییابد. هر چیزی دارای کمالی است و ضعف و آفاتی هم به همراه دارد بلکه هر موجودی تحت اسم غنی او حرکت و وجود یابد اما این نفس است که وقتی به مالکیتهای ظاهری چند صباحی دست مییابد به دادههای او خرسند و به نداده هم خشنود است و قلب هم صفت رضایت پیدا میکند. آنگاه کم و زیاد تأثیری در نیّت و اعتقاد او نمیگذارد و صفت قناعت، خود به خود در جانش ملکه میشود.
دریا و اقیانوس، آبش ذاتی بوده و تمام شدنی نیست و آنچه از آن برمیدارند هیچ به چشمهٔ آبهای دریا اثر نمیگذارد. این دریا، مستغنی است. چون سالک به این واقعیت برسد مستغنی از غیر میشود.
احتیاج ممکنات، ذاتی است. درنتیجه وقتی سالک احتیاج و افتقار خود را یافت و بر او مشهود شد، به صفت غنیٰ میرسد و دیگر داشتن و نداشتن، بود و نبود در او تشویش خاطر ایجاد نمیکند.
در آخر وقتی سالک به غنیالله رسید، دلش آرامش و قوّت و حیات دارد و دیگر وجودی و ملکیتی مستقل و مجزا بهجز حق نمیبیند.
* غنیٰ در واقع مقابل فقر است و هر مرتبهای از فقر کامل شود به همان مرتبه به غنیٰ میرسد. پس نمیشود به غنیٰ رسید مگر درجات فقر را پشت سر گذاشته و خود را فقیر کامل بیابد. پس هر قدمی از فقر صفاتی را طی کرده باشد، به بینیازی متصل و آخر در غنای حق فانی شود و همه بینیازی حق است که همه را به کشتی «غنا» دعوت میکند و میبرد و لکن قلیل از عباد هستند درون کشتی آیند و به حضرت غنی پیوندند.
در واقع غنا سرّ خداست و به سرّ حق کسی میتواند به (حلقه آن) دست یابد که از رسم و اسم، رهایی یافته و صفت بنده که فقر است را پشت سر گذاشته و به غنا که صفت خداوند است دست یابد. سالک از همه اعتبارات خود را ساقط میکند تا فقر کامل تحقق یابد آنگاه به توفیق بینیازی راه پیدا کند.
صوت مغنّی در عالم علوی چنین است: «یا غنیُّ یا مُغنی: ای بینیاز و ای بینیاز کننده.» خداوند که از همه جهانها و جهانیان، بینیاز است «إنَّ الله غَنّیٌ عنِ العالمین» (آلعمران: 97)
و «هو اغنی و اقنی: اوست که بینیاز میگرداند و سرمایه میبخشد.» (نجم: 48)
چون عارف درمییابد که حق با اوست هرکجا باشد «هو معکم أینَ ما کنتم» (حدید: 40) آنگاه مغنی بودن او را به شهود در مشاهداتش درمییابد. آنکه به مقام بینیازی حق رسیده، خواهد دید که همهچیز بهسوی او و با اوست اما در ظهورات بهاندازه درجات خود میبیند و لکن رسول خدا که مظهر تمام و کامل اسماء و صفات حق است این غنا را در تمام عوالم میبیند.
* آنچه در غنیٰ برای عارف مهم بوده مسئله غنای نَفس است. آن کسی که گوید: «فقر بهتر است از غنیٰ » این راه را نرفته است. امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه میفرماید:
«ربِّ بما اغنَیتَنی و اقنیتنی: پروردگار من! به آنچه بینیاز کردی و سرمایه بخشیدی. انت الّذی اَغنَیت: تویی آنکه توانگر کردی. انت الّذی اَقنیت: تویی آنکه سرمایه دادی»
امام علیهالسلام به ما یاد میدهد که هر نوع بینیازی از جانب اوست که عبد قابلیت گرفتن این عطای خاص را دارد.
وقتی عارف به عطایای خاص رسید، دیگر دارایی ظاهری و یا نداشتن ثروت ظاهری در حالش اثر نمیکند.
* اینکه بعضی نوشتهاند باید مؤمن فقیر را بر مؤمن غنی برتری دهی، این میزان، ناصواب است. چرا که صفت غنیٰ را خدا داده و او مؤمن است و تخطی ندارد و به تجربه دیده شده عرفایی که ظاهراً دارای اموال بودند بدون توجه قلبی، غنای در نفس داشتند و به مراتب در جمیع مدراج توحید و ولائی از فقیران مؤمن که استضعاف فرهنگی آن بسیار مشهود بوده بسیار بالاتر هستند.
آنکه مرآت حق است نفس او محل ظهور و طلوع معارف حقانی بوده و قلباً میبیند که خداوند چه عطایایی از حقایق و معانی و اسرار به او میچشاند.
وقتی سلیمان علیهالسلام میفرماید: «ربّی غَنیٌ کَریم: پروردگارم بینیاز و بخشنده مطلق است» ربّ را به خود نسبت میدهد اگر هزاران فقیر جمع شوند به این مقام سلیمانی نخواهند رسید که او مظهر این اسماء شده است.
* حافظ میفرماید:
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز؟ **** که خورشید غنی شد کیسه پرداز (غزل 51، ای آهوی وحشی)
در جایی که خورشید غنی این همه سیم و زر دارد و همه را در راه جانان مستغنی نثار کرد نیاز من چقدر اعتبار دارد؟
خدا را شکر که درب میخانه باز است زیرا من برای رفع حاجت و نیاز خود به آنجا روی آوردهام. (غزل 40)
باده بیار که مانند حافظ، هزار پشتگرمی به گریه سحری و نیاز نیم شب دارم (یعنی به اینها نیازمندی خود را به بینیاز مطلق عرضه میدارم.) (غزل 64)
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه **** رند از ره نیاز به دارالسلام رفت (غزل 84)
زاهد به خاطر خودبینی و غروری که داشت به سرای سلامت نرسید اما رند از طریق نیازمندی به غنی مطلق، به بهشت رفت.
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند **** که با این درد اگر در بند درمانند، درمانند (غزل 194)
وقتی عاشقان درگاه حق، عرضه حاجت میکنند ناز و استغناء آرند تا شدت اشتیاق عاشقان را بیازمایند که اگر برای درمان درد عشق خود آمدهاند باید بدانند که درد آنها درمان ندارد.
میان عاشق و معشوق، فرق بسیار است **** چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید (غزل 244)
بین معشوقِ بینیاز و عاشقِ نیازمند، فرقهاست. چون معشوقِ مستغنی، ناز کند حال عاشق، اظهار نیاز است.
ای سروناز حُسن که خوش میروی به ناز! **** عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز (غزل 260)
ای محبوبی که همانند درخت سرو ناز، زیبا و مستغنی هستی و با ناز و کرشمه راه میروی! عشاق به ناز تو صدها نیاز دارند.
* مولانا در مثنوی میگوید:
چون ز مفلس زر تقاضا میکنی **** زر ببخش در سِرّ ای شاه غنی! (3/1492)
ای شاه توانگر! هرگاه از مستمند، طلا طلب میکنی، ابتدا نهانی به او طلا ببخش سپس از او تقاضای طلا کن.
کاو غنی است و جز او جمله فقیر **** کی فقیری بیعوض گوید که گیر؟ (3/3354)
حقتعالی بینیاز مطلق است و بهجز او همه فقیرند. یک آدم محتاج چگونه به کسی میگوید این را بگیر که به تو بخشیدم؟ (نیازمند بیعوض به کسی چیزی نمیدهد.)
گفت آری او حفیظ است و غنی **** هستی ما را ز طفلی و منی (4/355)
امیرالمؤمنین در جواب یک نفر مُعاند فرمود: البته خداوند، هم حافظ است و هم بینیاز. او وجود ما را چه در دوران طفولیت و چه در زمانی که آب منی (بهصورت نطفه) بودیم حفظ کرد.
در همه حال بنده از حضرت حق که بینیاز مطلق است باید استمداد کند و بخواهد.
وقتی به هنگام وضو یا غیر وضو چیزی را به بینی میکشی و بو میکنی از پروردگار بینیاز بوی بهشت طلب میکنی (استنشاق، استشمام روایح نسیم بوستان حق است) (4/2214)
عامیانه چه ملامت میکنی؟ **** بخل بر خوان خداوند غنی؟ (5/3080)
چرا مانند مردم عوام، بنده او را سرزنش میکنی؟ چرا بر سفره نعمت خداوند بینیاز، بخل میورزی؟
چون بجوشید از درون چشمهٔ سنی **** ز استراق چشمهها گردی غنی (6/3598)
اگر در درون تو چشمه عالیقدر بینیازی بجوشد، از دزدیدن سایر چشمهها بینیاز خواهی شد.
نیکمرد را، گدا خواندن، کار درستی نیست زیرا او در سایه خداوند غنی، قلباً بینیاز است. (4/3131)
* همانطوری که طلب از مردم در مسائل غیر ضروری مکروه است اظهار غنیٰ هم، استحباب برای نفس دارد تا آن را تربیت کند بهطوری که فقر خود را فقط به درگاه غنی مطلق عرضه دارد و از غیر او کتمان بدارد.
غنیّ النّفس بودن، از درجات و مراتب اعلای اولیای الهی است. در سوره بقره آیه 273 درباره خویشتنداران میفرماید: «این صدقات برای آن دسته از نیازمندانی است که در راه خدا فرو ماندهاند و نمیتوانند برای تأمین هزینه زندگی در زمین سفر کنند، از شدّت خویشتنداری فرد بیاطلاع، آنان را توانگر میپندارد. آنها را از سیمایشان میشناسی.»
* نکتهای دقیق برای اهل معرفت: وقتی خداوند بندهای را دوست میدارد آنچه صلاح اوست از فقر و غنیٰ به او میدهد، چرا که حقتعالی به تناسب و قابلیّت، عطا میکند.
امام سجاد علیهالسلام در نیایش 35 هنگامیکه به دنیاداران (ثروتمندان) نگاه میکرد، فرمود: «گواهی میدهم که خدا مشیتها و چیزهایی که زندگی بندگانش به آنها وابسته است را به عدل و درستی قسمت نموده.»
یعنی هر که را به فراخور او روزی داده. اشاره است به فرمایش خداوند در سوره زخرف آیه 32: «ما مشیّت ایشان را در زندگانی دنیا میانشان تقسیم کردهایم.»
در حدیث قدسی است که برخی از بندگان من کسی است که جز فقر، صلاح او نیست. اگر او را غنی کنم توانگری، تباهش میسازد و برخی از بندگانم کسی است که جز توانگری صلاح او نمیباشد اگر او را فقیر نمایم فقر، تباهش میسازد. (ترجمه صحیفه سجادیه فیض الاسلام ص 238)
* خداوند برای نعمتهایی که به خلقش داده پاداش نمیخواهد زیرا او غنّی بالذات است و به دیگری نیازمند نیست. پس آفریدن و تکلیف به عبادت و بندگی برای آن است که آنان سود ببرند.
* در تورات نوشته: «ای پسر آدم! برای عبادتم فارغ شو تا من طلب تو را از غنیٰ (بینیازی) پر کنم.» تفرّغ (فارغ شو) یعنی تمام وقت خود را صرف کردن است بهطوری که به چیز دیگر اشتغال نورزند و تفرّغ قلب برای عبادت، خالی نمودن از توجه به هر چیزی است.
مقصود از فراغت وقت، آن است که انسان در هر شبانهروزی برای عبادت خود، وقتی را معین کند که خود را موظف به عبادت کند و اشتغال دیگری را برای خود در آن وقت قرار ندهد. پس اگر این موضوع تحقق یابد حقتعالی، غنیٰ را در قلب شخص گذارد؛ یعنی حق، تجلّی کند که قلب را اِغنا آور کند و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و مملوّ از بینیازی شود.
قلب، خانه است و صاحبخانه اوست پس خانه در اختیار صاحبخانه قرار میگیرد و در آن تجلی بینیازی میکند. (چهل حدیث، ص 445-425)
* وقتی عبد به این واقعیت رسید که حضرت حق، غنیّ مطلق است و او در همهچیز به خدا محتاج است امّا میتواند مظهر این اسم غنی شود؛ ابتدا به شکر نعمتهای او بپردازد تا ملکه گردد بعد توجه به اسباب را کمکم قطع کند و به مسببالاسباب بپردازد.
به عبارتی، توحید افعالی را در این موضوع ادراک کند که همه فقیر ذاتی هستند و او غنی ذاتی است. خداوند یک اسم ظاهر دارد که در عینیّت خارجی مظهری دارد که ابتداء غنای در نفس حک میشود و سپس در افعال خود سیره قناعت را روا میدارد و لازمهاش آن است که محتاج خلق نگردد که در حدیث وارد شده است که هر کس قناعت کند مستغنی میشود. (شرح مصباح الشریعه عبدالرزاق گیلانی ص 203)