وبلاگ

مقام غیب

۱- اشاراتی به معانی

غیب: نهان، ناپدید، نامرئی، پنهان

۲- اشاراتی از قرآن

۱- اَلَّذیٖنَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ …: متّقین کسانی هستند که غیب را باور دارند. (بقره: ۳)

۲- … إنّیٖ أعلَمُ غَیْبَ السَّمٰواتِ وَ الأرْضِ: فرمود: ای آدم فرشتگان را از نام‌های اینان آگاه ساز،‌ چو آنان از اسماء الهی آگاه‌اند. فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم؟ (بقره: ۳۳)

۳- تِلْکَ مِنْ أنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحیٖهٰا إلَیْکَ …: ای نوح این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم. (هود: ۴۹)

۴- … وَ أنَّ اللهَ عَلّٰامُ الغُیُوبِ: آیا نمی‌دانید که خداوند راز آن‌ها و سخنان زیر گوشی آنان را می‌داند و این‌که خداوند بسیار داننده نهان‌هاست؟ (توبه: ۷۸)

۵- عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلٰا یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِه أَحَداً إلّٰا مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ …: خداوند دانای نهان است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد. (جن: ۲۷-۲۶)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- کسی از امام صادق علیه‌السلام پرسش کرد آیا امام غیب می‌داند؟ فرمود: «نه! امّا هرگاه بخواهد چیزی را بداند خداوند آن را به او می‌آموزد.» (الکافی ۱/۲۵۷)

۲- چون امیرالمؤمنین علیه‌السلام از برخی امور پنهانی خبر داد مردی به او گفت: یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام علم غیب به تو عطاشده؟ فرمود: «این علم غیب نیست، همانا آموختن از دانای به آن است.» (بحارالانوار کتاب سما و عالم ۱/۹۶)

۳- هشام گفت: علی علیه‌السلام مدعی علم غیب بود درصورتی‌که خداوند کسی را بر غیب مطلع نساخته است. امام باقر علیه‌السلام فرمود: «خداوند کتابی برای پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرستاد و در آن‌ همۀ حوادث و وقایع را تا روز قیامت ذکر کرده است… خداوند به پیامبر خود وحی کرد که از علوم و اسرار غیبیه، علی علیه‌السلام را هم آگاه کند.» (بحارالانوار ایمان و کفر ۲/۴۲۹)

۴- امام باقر علیه‌السلام: «خدا غیب می‌داند و عالم است به آنچه از خلقش غایب است نسبت به آنچه در علمش تقدیر می‌کند و حکم می‌دهد پیش از آن‌که آن را بیافریند … علم، اوّل به پیامبر و سپس به ما رسیده است.» (اصول کافی ۱/۳۷۸ ترجمه مصطفوی)

۵- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «ای مردم! از فراگرفتن علم ستاره‌شناسی برای پیشگویی‌های دروغین بپرهیزید، جز آن مقدار از علم نجوم که در دریانوردی و صحرا نوردی به آن نیاز دارید، چه این‌که ستاره‌شناسی، شما را به غیب‌گویی و غیب‌گویی به جادوگری می‌کشاند. ستاره‌شناس چون غیب‌گو، غیب‌گو چون جادوگر و جادوگر چون کافر، در آتش جهنّم است با نام خدا حرکت کنید.» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۷۰)

۶- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «سپاس خدای را که … علم او درون پردۀ غیب را شکافت و بر عقیده‌های نهفته و رازهای پنهان احاطه یافت.» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۰۸)

۷- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «هر چیزی از دنیا، شنیدن آن عظیم‌تر است از مشاهدۀ آن به چشم و هر چیز آخرت مشاهدۀ آن به چشم عظیم‌تر است از شنیدن آن، پس باید که کافی باشد شما را از عیان شنیدن و از غیب خبر.» (غررالحکم، ح ۷۳۶۰)

۸- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «ای گروه مردم! من به‌زودی از میان شما کوچ می‌کنم و به‌سوی جهان غیب (قیامت) رهسپارم شما را سفارش می‌کنم دربارۀ فرزندان و افراد خانواده‌ام (اهل‌بیت) که با آنان نیکی کنید.» (نهج الخطابه، ص ۷۱)

۴- نکته‌ها

* غیب، چیزی است که پنهان بوده که حس و جوارح آن را درک نمی‌کند و عقول آن را به‌طورمعمول درنمی‌یابند. در واقع مسئله ربطی به طبیعیات و مادیات ندارد، بلکه مسائلی مانند خدا، امام زمان علیه‌السلام، ملائکه، جن، قیامت، برزخ و ده‌ها نظیر این‌هاست که نهان است؛ یعنی نامرئی و ناپدید است و این‌ها را مسائل ماوراءالطبیعه می‌باشند.

* غیب مطلق، به حق‌تعالی گویند که اصلاً قابل‌درک نیست و به‌اصطلاح، کُنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویت حق گویند. ذاتش بحت (صرف و خالص از هر چیز) بوده و جز خودش کسی آن را نمی‌شناسد و از چشم و عقل‌ها و درک‌ها فراتر است از این‌که به این غیب مطلق دست‌ یافت، چون مکنون و مستور مطلق است.

* مطلق وجود که غیب الغیوب هست از موضوعاتی است که کُنه آن بر همگان پوشیده است، امّا غیب اضافی امکانی است که از مغیّب به آن ظهور می‌رسد و معلوم می‌گردد.

ز سرّ غیب کسی آگاه نیست قصّه مخوان **** کدام محرم دل ره درین حرم دارد

حق به اعتبار ذات و مقام، غیب الغیوب است یا غیب مغیّب؛ که از هر قید و تعینی و اعتبار و مفهوم و ماهیتی، مبرّا است. برای همین گویند حق در کمال عزّ خودش مستغرق است.

* عرفا گویند: آنچه از مقام غیب مطلق (غیب الغیوب) به عالم امکانی ظاهرشده از احدیت ذات، در مقام تجلّی به وصف وحدت ظهور پیدا کرده شده است که منشأ کثرات گردیده است، بااینکه کُنه ذات مطلق مجهول و غیب محض می‌باشد، امّا در هر مظهری از مظاهر کونی از عالم غیب، ظهور اسمی یا اسمائی از اسماء به صفت خاص از تجلّی و احدیت متحقق شده است.

* بدان ‌که اسم اعظم الهی را ۷۳ حرف دانسته‌اند که همۀ آن‌ها غیب است و خداوند به هرکسی بخواهد می‌دهد. خداوند به پیامبر و امامان ۷۲ حرف آن را داده بود، یک حرف آن علم مستأثر نامیده شده که نزد خداوند هست که این را خداوند به احدی نداده است (بصائر الدرجات ۱/۱۳۰ باب ما یزاد الائمه فی لیلة الجمعه)، شب‌های جمعه که امامان بر علمشان افزوده می‌شود از این علم است؛ و پیامبر در دعایی از خداوند به این علم غیب درخواست می‌کند. «استأثرت في علم غیبک» (شرح قیصری، ص ۳۹)

در سورۀ بقره آیۀ ۲۵۵ آمده است «وَ لٰا یُحیٖطُونَ بِشَیءٍ مِنْ عِلْمِه إلّٰا بِمٰا شٰاءَ: به چیزی از علم حق احاطه نمی‌یابند جز به آنچه بخواهد.» پس آنچه در مخلوقات عالی و دانی از غیب چیزی داده‌شده است از غیب مطلق، آن مغیّب (پنهان‌شده) تنزّل کرده و قبول یقین و تقیّد کرده و به قابلیت پذیرفته است.

* چون حق در ذاتش غیبی است مجهول و مستور، لذا هیچ موجودی را راه به آن بارگاه لایتناهی نیست و آنچه از غیب صادرشده همه تحت احاطه قیّومی او بوده و از او جدا نبوده و همه‌چیز نزدش حاضر و ظاهر و او ناظر مطلق است.

* مرحوم حکیم میرزا ابوالحسن جلوه در حواشی شرح فصوص صفحۀ ۲۶۴ گوید: اگر ما علم و قدرت و دیگر صفات و اسماء کمالیه را به نحو اطلاق و عدم تعیّن ملاحظه کنیم این صفات نیز غیب محض و مجهول مطلق هستند. ولی به اعتبار سریان وجود مطلق در همۀ حقایق ساری می‌باشند و حقیقت ذات که ینبوع کل کمالات وجودیه است دارای بطونی است آیات ناظره به تنزیه راجع به بطون ذات و مقام بی‌نیازی آن از عالمیان است. ولی همین ذات مغیّب دارای تنزلاتی است علماً و عیناً که آیات و روایات ناظر به آن می‌باشند.

* برای جلوۀ حسنت برون شده همه اعیان **** به‌سوی عالم صورت ز ملک غیب و معانی

به کبریای تو اوهام ما چگونه برد پی *** که صد هزار مراتب برون ز حدّ گمانی (حسین خوارزمی)

* مراد از عالم، عالم کبریاست که مجموعۀ روحانی و جسمانی است؛ زیرا عالم کبیر صورت حقیقت انسانیه است و خلیفۀ غیب است. چون انسان کامل مظهر کمالات حقیقت انسانیه است، مظهر کمالات مجموعۀ عالم کبیر است و مدبّر عالم و همیشه حقیقتش در غیب است و متّصف به صفات الهیه و این هویت حق همیشه در غیب است، همچنین خلیفه واسطۀ فیض بوده چه بر ارواح و چه غیر آن‌ها که آنچه بر آن‌ها فایض می‌شود به‌واسطۀ حقیقت انسانیه است؛ زیرا واسطه در فیضان عقل اوّل است و عقل اوّل اولین مظهر حقیقت انسانیه است چنان‌که رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله فرمود: «اوّل چیزی که خدا خلق کرد نور من بوده است.» ازاین‌رو خلیفۀ غیب است و عالم ظاهر و شاهد. خلیفه به‌منزلۀ جان عالم است که غیب می‌باشد. (همان‌طور که جان برای بدن، غیب است). (ممدالهمم، ص ۵۲)

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «کُنه صفت امام (معصوم) را نمی‌توان شناخت.» (بحارالانوار ۶۷/۶۵) پس این کُنه برای همه غیب به شمار می‌رود. مصنوع و مخلوق خداوند، همه حدّ و حصر ندارد تا کسی سر دربیاورد.

تنها کسی می‌تواند به این غیب راه پیدا کند که خلیفۀ مطلق اوست و آن حقیقت محمدی است و بعد از او علی امیرالمؤمنین علیه‌السلام که نفس پیامبر صلی‌الله علیه و آله بوده که در سراپردۀ وجود، از بهترین و کامل‌ترین و خاص‌ترین امور نهانی و غیب خود را عطا فرمود و دیگر انبیاء و اوصیاء در طول پیامبر صلی‌الله علیه و آله آن‌هم به‌اندازۀ ظرف وجودی خود از غیب الهی بهره‌مند شدند. این شرافت از شرف‌های غیب مطلق از مفاتح غیب به جان پیامبر صلی‌الله علیه و آله ادخال شد و بر او دمیده شد و ظهور کلیات اسماء و صفات به او اختصاص داده شد که این مقام را کسی نه از قبل و نه به بعد نرسیده و نخواهد رسید.

* دانسته شده است که راه رسیدن به غیب و یا کلیدی از مفاتح غیب را به انسان دادن، مرهون ریاضت و توفیق الهی و شکسته شدن احجاب مخصوصاً انیّت و خودبینی (خودپرستی) است. اگر کسی را از غیب چیزی عطا کردند بدون عنایت نبوده است و عنایت بدون توفیق سالک و مجاهدت اکبر حاصل نمی‌گردد. «قرعۀ کار به نام من دیوانه زدند.» (حافظ)

پس آن‌که ظرف وجودی‌اش کوچک است و مشغول تهذیب واقعی نیست،‌ از عالم غیب نصیبی ندارد؛ چون مسائل باطنی و معنوی و روحانی، مظروفی هستند که ظرف مناسب می‌خواهند و عنایت با حکمت همراه است و مردان الهی که چشم برزخی و گوش برزخی آنان مفتوح شد از خزانۀ غیب بود.

مدعی خواست که آید به تماشاگه دوست **** دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

* بدان ‌که بسیاری از مسائل غیب از باورهای ایمانی است که انسان مؤمن بااینکه امور پنهان را ندیده و چشم و گوش برزخی‌اش باز نشده ایمان آورده و یقین پیداکرده است؛ مثل موضوع قیامت و برزخ که هم پیچیده است و هم در دسترس نبوده و مجهول و ناپدید و مستور است.

پس دایرۀ مجهولات و امور پنهان‌ که حدّ و حصر ندارد این باور و ایمان درونی است که معتقد، شک در آن نمی‌کند؛ بنابراین چون مخبرین و رسولان الهی خبر آوردند و از آینده خبر دادند لذا این آگاهی رساندن، سبب اطمینان نفس به امور نامرئی شده است.

* خداوند علیم به آدمی آنچه را که صلاح دین و دنیای او در آن‌ها است داده است. همچنین منع کرده است از آدمی دانستن اموری چند را که در شأن و طاقت او نیست دانستن آن‌ها، مانند علم غیب و امور آینده، بعضی از امور گذشته مانند آنچه در بالای آسمان یا در زیر زمین است یا در میان دریاهاست یا در اقطار عالم هست، آنچه در دل‌های مردم است و در رحم‌های زن است و اشباه این‌ها ازآنچه علم آن‌ها از خلق، محجوب است. (توحید مفضّل، ص ۱۰۷)

* امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «همانا خداوند دو علم دارد: یک علم در غیب مکنون خود، نگه‌داشته و کسی از انبیاء و ملائکه را مطّلع نکرده است و دیگر، علمی است که به ملائکه یاد داده که محمد و آل محمد از آن مطلع هستند.» (بصائر الدرجات ۱/۱۱۱)

* همان‌طور که در بحث اشاراتی از قرآن از سورۀ جن نوشتیم، خداوند وقتی از پیامبری راضی باشد او را بر غیبش آگاه می‌کند. در تفسیر فرات کوفی صفحۀ ۵۱۱ از امام باقر علیه‌السلام نقل کرده که منظور علی مرتضی از رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله است که او را هم آگاه می‌کند. امامان‌ که وارثان انبیاء و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و علی علیه‌السلام هستند آنچه به آن‌ها از غیب رسیده نزد ایشان هست. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «به من مفاتیح غیب داده‌شده است.» (تفسیر فرات کوفی ص ۶۴۰) و امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند به ما علمی داده که به احدی نداده و علمی داده که به پیامبر و ملائکه‌اش داده و آن‌ها را به ما هم داده است.» (تفسیر عیاشی ۱/۱۶)

* از مسائلی که جزء غیب است موضوع جن می‌باشد که در قرآن بالصراحه به آن متذکّر شده است. گرچه آنان از مجردات هستند و لزومی ندارد کسی آنان را ببیند چه آن‌که مرتبۀ آنان از انسان پایین‌تر است و دستوری نیست که کاری شود برای رؤیت آنان؛ ولی اعتقاد به وجود پنهان اینان از قرآن به‌خوبی استفاده می‌شود. منظور این است که بعضی غیب‌ها و نامرئی‌ها لزومی و امری ندارد که حتماً به بصر دیده شوند.

* برزخ از مسائلی است که غیب است. ارواح بعد از خلع جسم، به قالب مثالی در عالم برزخ می‌روند، مسئلۀ خواب دیدن ارواح در موضوع ما وارد نیست، آنچه موردبحث ماست خود دیدن ارواح و جایگاه بهشتی و جهنّمی بودن آن‌ها در عالم برزخ است که این‌ها از امور نامرئی است و اگر کسی قدرت معنوی‌اَش بالا باشد، می‌تواند از این عالم نهان به کشف، آن‌ها و آنجا را ببیند.

* عزرائیل یا ملک‌الموت که قابض ارواح است از غیب به شمار می‌رود که از میلیون‌ها نفر یک نفر اگر این قابلیت را داشته باشد که این ملک مقرّب را ببیند و یا کار او را مشاهده کند، همه از عزرائیل صحبت می‌کنند امّا کسی او را ندیده است، چون نهان و پنهان و غیب است.

* موضوع معاد و قیامت که از اصول دین به شمار می‌آید و اعتقاد به آن واجب است؛ امّا این بهشت و دوزخی که الآن موجود است در عوالمی غیر از عالم زمین ما، جزء معتقدات مسلمانان است. حال از میلیون‌ها نفر اگر کسی ولیّ خدا بشود و عنایت به او گردد و چشم یا گوش برزخی او باز شود تا گوشه‌ای از حال بهشتیان و جهنّمیان را مشاهده کند.

* امام زمان علیه‌السلام جزء مسئلۀ غیب است و تا از طرف حضرت حق اذن نباشد کسی را یارای دیدن مبارکش نباشد و دیدن، سرّ خداست و مدعی رؤیت هم چون سرّ را پخش می‌کند و انتشار می‌دهد تکذیب می‌شود. آنچه در کتاب‌ها مسطور است از این‌که حضرت را بالمعاینه دیده‌اند، مورد نقد قرارگرفته که بعضی اصلاً حضرت نبوده بلکه ولیّ خدایی بوده و بعضی از آن‌ها مربوط به مکاشفات زلال بوده نه معاینه و بعضی از آن‌ها خواب بوده و نقل کرده‌اند و در نقل‌ها از حالت خواب به بیداری جلوه داده‌شده است. بیشتر کسانی که داعیۀ این موضوع را دارند، یا خودشان مدّعی مجازی هستند یا آدم زودباور و ساده و خوش‌گمان می‌باشند که نقل و دیدن آن‌ها نمی‌تواند مستند صددرصدی باشد و احتمال خطا در آن‌ها می‌رود. این موضوع را استاد ما مرحوم عارف بالله آقای کشمیری بارها گوشزد کرده‌اند.

* آنچه از کتاب‌های آسمانی مانند تورات، انجیل، زبور، قرآن و صحف ابراهیم به انبیاء رسید از عالم غیب بوده که به این عالم رسیده است؛ خزانۀ غیب نامتناهی است و انبیاء که وارثان مسائل غیبی هستند از آن خزانه غیر معجزات، کتاب‌های وحی را برای مردم عرضه داشتند تا هدایت یابند.

* موضوع وحی، غیب است که خداوند یا بی‌واسطه یا باواسطه فرشته‌ای، اوامر و فرامین و نواهی و احکام و مسائل هدایتی و … را به پیامبری می‌رساند و این وحی محدود است به انبیاء که سرآمد آن پیامبر ماست و این غیب را کسی درک نمی‌کند؛ و با رحلت پیامبر صلی‌الله علیه و آله وحی منقطع شد. امّا آنچه عالمان ربّانی و عرفای عظام درک می‌کنند الهامات است که حدّ و حصر ندارد که به‌وسیلۀ گوش برزخی یا چشم برزخی می‌شنوند و می‌بینند.

* غیب دارای مراتب و مصادیق متفاوتی است. آن قسم از غیب که متعلّق به علم کسی نیست و جزء مستأثرات است، ایمان به آن نیز وظیفۀ کسی نبوده، صفت هیچ متّقی قرار نمی‌گیرد. آن قسم از غیب که متعلّق به ایمان قرار می‌گیرد علم به آن با تعلیم الهی از راه برهان یا وجدان به‌طور اجمال یا تفضیل مقدور انسان مؤمن است. (تسنیم ۲/۱۶۲)

* بدان ‌که منکران غیب، مختل هستند. عدّه‌ای از آنان توجیه گران مکاتب الحادی می‌باشند مانند مادی گران کنونی که همانند قوم بنی‌اسرائیل می‌گویند: چون خدا را با حواس نمی‌توان ادراک کرد پس وجود ندارد و یا قابل‌ستایش نیست. گروهی دیگر از منکران غیب، تودۀ مردمی هستند که بر اساس عادات و رسوم سنّتی و تقلید از نیاکان خود، غیب را انکار می‌کنند. گروه سوم، مستکبرانی هستند که با وجود یقین به حقّانیت وحی و رسالت، غیب را انکار می‌کنند. (۲/۱۷۳)

* غیب مطلق که حق‌تعالی است و کُنه ذات او برای کسی ادراک نخواهد شد، امّا غیب نسبی همانند معاد، ملائکه، جن، بهشت، دوزخ، رجعت، ارواح، اصوات نامرئی، تصویرهای ملکوتی و نظیر این‌ها هرکدام مصداقی از مصادیق غیب هستند. چون معنای غیب، کلی است امّا در مراتب هر نوعی هم دارای درجات و مراتبی هست که مرتبۀ ادنی با عالی آن دارای فاصله است اگر کسی مرتبه‌ای نازله از بهشت برزخی را دیده باشد و احوال بهشتیان را دیده باشد، معنی‌اش آن نیست که تمام درجات اهل بهشت برای او مکشوف شده باشد. به تعبیر دیگر، حقایق و مجهولات، نامرئی‌ها و مجردات، تصاویر و اصوات ملکوتی و امثال این‌ها محدود نیستند که کسی بتواند مطلق و کل آن‌ها را مشاهده کند. اولیاء مأمور به بندگی و پرورش هستند و اگر از غیب پرده‌ای کنار رود یعنی از خزائن پنهان، روزنه‌ای باز شود این دیدن برای رائی و سامع نسبت به ‌کل، همانند قطره در برابر دریاست. خداوند فرمود: «اگر بخواهید نعمت‌های او را بشمارید هرگز نمی‌توانید.» (ابراهیم: ۳۴) اگر نعمت‌های ظاهر قابل احصاء نیست نعمت و آلاء باطنی و پنهانی به‌مراتب عالی‌ترند و افزون‌تر هستند که نمی‌شود آن‌ها را بالمکاشفه و بالمعاینه دید. اگر مشاهده‌ای هم می‌شود نسبی است برای صاحب رؤیت که برای دیگری شاید بیشتر یا کمتر اتفاق بیفتد.

* یکی از مسائلی که امروزه مطرح است این‌که کسی نمی‌داند فرزند در رحم مادر، پسر است یا دختر؟ امّا دستگاه‌هایی اختراع‌شده که تااندازه‌ای می‌تواند تشخیص بدهد فرزند دختر است یا پسر و یا عیبی در جوارح او دیده می‌شود.

در جواب گفته‌شده که سراپردۀ غیب در سلسله‌مراتب وجود دارای شئون و خصایص خاص خود است که بسیاری از آنان در غیب بوده و در محدودۀ ماده و طبیعت و عناصر و ارکان مادی نیستند مانند دیدن ارواح، بهشت، امام زمان علیه‌السلام و… ولی بعضی از آنان ‌که جنبۀ مادی دارند و با نور و عناصر فیزیکی و دستگاه‌های اختراع‌شده تا حدودی فهمیده می‌شوند. این ارکان علم نیز، علمی است که خداوند خواسته که بندگان امور پنهان مادی را به‌وسیلۀ علمی که به آن‌ها داده است دریابند و بفهمند مانند فیزیولوژی، سونوگرافی، ام آر آی، دوربین‌های مادون‌قرمز و …

امّا با این‌ها نمی‌توانند جبرئیل را ببینند، بهشت برزخی را مشاهده کنند، امام زمان علیه‌السلام را رؤیت نمایند و … که همه از غیب ملکوتی و از نوع و سنخ مجردات و مخلوقات نوری و اسرار باطنی به شمار می‌آیند.

امروزه دنیای غرب با همۀ پیشرفت‌هایی که دارند نتوانستند به قطره‌ای از این نوع مسائل دسترسی پیدا کنند و اگر چیزی هم نقل‌شده با حقیقت همراه نبوده و صرف بازگویی و نقل به نقل است که به کذب، نزدیک‌تر است تا به صدق؛ این هم از شستشو دادن‌های مغزهای مستضعفان است تا به آنان اعتقاد پیدا کنند.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.