وبلاگ

مقام قانعین

۱- اشاراتی به معانی

قانع: خواهنده، خشنود، قناعت کننده   قناعت: خرسند به بهرۀ خود،‌ راضی شدن به کم، صرفه‌جویی

۲- اشاراتی از قرآن

… فَإذٰا وَجَبَتْ جُنُوبُهٰا فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أطْعِمُوا القٰانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ …: (قربانی شتران در ایّام حج را) چون پهلوهایشان به خاک رسید (و جان دادند) از گوشت آن‌ها بخورید و به مستمند خواهنده و خویشتن‌دار بخورانید. (حج: ۳۶)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «بهترینان امّت من، قناعت کنندگان هستند.» (کنزالعمّال، ح ۷۰۹۵)

۲- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «خوش به حال کسی که به کفاف زندگی قانع باشد.» (نهج‌البلاغه، حکمت ۴۴)

۳- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «خداوند خَبّاب بن الأرَت را بیامرزد که با رغبت، مسلمان شد و به کفاف زندگی قانع بود و…» (نهج‌البلاغه، حکمت ۴۲)

۴- خداوند به داوودِ پیامبر وحی کرد: «من توانگری را در قناعت نهاده‌ام، امّا مردم آن را در فراوانی مال می‌جویند ازاین‌جهت آن را نمی‌یابند.» (بحارالانوار ۷۱/۴۵۳)

۵- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «قناعت ثروتی است که تمام‌شدنی نیست.» (تحف العقول، ص ۱۰۰)

۶- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «تا حرص گُم نشود، قناعت هرگز پیدا نشود.» (غررالحکم، ح ۷۴۲۴)

۷- امام باقر علیه‌السلام: «با پرهیز از حرص، در آستانِ قناعت بار افکن و با برگزیدن قناعت، کوه حرص را پس بزن.» (بحارالانوار ۷۸/۱۶۳)

۸- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «بهترین کمک بر اصلاح نفس (خودسازی) قناعت است.» (غررالحکم ح ۴۶۳۴)

۹- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «کسی که قانع باشد اندوهگین نشود.» (غررالحکم، ح ۷۷۷۱)

۱۰- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «کسی که اندک، قانعش نکند، مال بسیار سودش ندهد.» (بحارالانوار ۷۱/۷۱)

۴- نکته‌ها

* در مقابل هر صفت ممدوحی ضدّ آن نیز هست، چنان‌که خوب، مقابلش بد و خیر مقابلش شرّ است. قناعت، پیشه و سیرۀ مؤمن است و مقابل آن طمع و حرص است که سیرۀ طمع‌کار و حریص است. کسی که زندگی پاکیزه یعنی حیات طیبه می‌خواهد، از بهترین صفاتی که در زندگی سبب اعتدال می‌شود و به انسان فشار وارد نمی‌شود راضی بودن به کم و صرفه‌جویی است که نام آن را قناعت می‌نامند.

* انسان با صفات خودش محشور می‌شود. صفات ممدوح مثل قناعت و راضی از خداوند بودن و … را کسی داراست که مؤمن واقعی است و مورد رحمت خداوند واقع می‌شود. وقتی خبّاب بن أرَت وفات کرد، امیرالمؤمنین علیه‌السلام چند صفت ممتاز او را برشمردند که یکی از آن‌ها قناعت بوده است. پس در برزخ و محشر، حساب‌رسی او سبک است و به اجر و مزد این صفت می‌رسد.

* بعضی این‌چنین هستند که اگر به آن‌ها از متاع دنیا داده شود سیر نمی‌شوند و اگر چیزی به آن‌ها نرسد و کم برسد قانع نمی‌شوند، اینان ‌کسانی هستند که ناخشنود بوده و امیدی به رسیدن مقامات و عطایای آخرتی برایشان نیست.

* در سیرۀ امیرالمؤمنین علیه‌السلام (نهج‌البلاغه، نامۀ ۴۵) این‌چنین اشاره فرمود: «نفس خود را چنان ریاضت (پرورش و تمرین) دهم که به قرص نانی رسید، شاد گردد و با نمکی به‌عنوان نان‌خورش بسازد.» این صفت قناعت است که انسان به اندکی ازآنچه تقدیر شده راضی و با آن می‌سازد و در واقع امام دارد ما را به این صفت والا که خود دارندۀ آن است درس می‌دهد.

* انبیاء عظام که به قول مشهور ۱۲۸۰۰۰ نفر بودند دارای صفات خاص بودند و سیره‌ای داشتند که عموم دشمنان و کافران و مشرکان اشکالی به آن‌ها نمی‌کردند. ازجمله، صفت قناعت داشتند و کسی به‌عنوان این‌که آن‌ها ثروتمند بودند و یا شکم خواره بودند، به آن‌ها اعتراض نمی‌کرد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در توصیف انبیاء فرمود: «امّا خداوند سبحان فرستادگان خود را دارای اراده‌هایی نیرومند قرار داد و ازنظر ظاهر ضعیف و تهیدست، امّا توأم با قناعتی که دل‌ها و چشم‌ها را پُر از بی‌نیازی می‌کرد، هرچند فقر و نا داری آن‌ها، چشم‌ها و گوش‌ها را از ناراحتی لبریز می‌ساخت.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲)

* گفته‌شده که دشمنِ قناعت، دو رذیلۀ حرص و طمع است که باید از آنان انتقام گرفت. در واقع آوردن صفت ضد، سبب می‌شود که طرف مقابل ضعیف شود و اگر ادامه داشته باشد ناتوان شود. پس لازم است کسانی که این دو رذیله در آن‌ها هست، برای از بین بردن این‌ها به قناعت روی آورده و آن را پیاده کرده تا این دو در نفس انسانِ حریص و طمع‌کار سست شوند.

* نوع افراد قانع، شکرگزار نعمت‌های حق هستند و این شاکر بودن در این است هرچند متاع دنیوی به آنان رسیده خرسند بوده و به بهرۀ کم قانع‌اَند و صرفه‌جویی را در زندگی روا می‌دارند، پس خدای را شکر می‌کنند که راضی هستند و به داده‌های او شکوه و گله از او ندارند.

* در تهذیب نفس و خودسازی از ابزاری که می‌شود استفاده کرد، قناعت است. در واقع نفس را یاری می‌دهد، چه آن‌که قدرت بعضی رذایل در تخریب زیاد است. مخصوصاً در امور مالی مانند حرص؛ و این قانع است که می‌تواند آن را مهار کند. شمشیر قناعت کُند نمی‌شود و برپایی آن و پایبندی به آن، روزبه‌روز نفس را خویشتن‌دارتر می‌کند و خود را می‌یابد.

* یکی از موضوعاتی که در علم اخلاق مطرح است، این است که غنیٰ و توانگری در قناعت است و مردم در ازدیاد مال می‌دانند و بسیار کوشش می‌کنند که به این توانگری برسند. آن‌که قانع است چیزی از او کم نمی‌شود، امّا دارندۀ ثروت دنیا هر آن در معرض آسیب و آفت است. قاعده این است که: «قانع باشید تا توانگر شوید». پس شخص قانع میانه‌روی در زندگی دارد و خداوند او را کفایت می‌کند. اگر روزی لباس یا غذا نداشته باشد صدمه‌ای به او وارد نمی‌شود، چه آن‌که تا حال قانع بوده و امروز ذرّه‌ای از زندگی‌اش کم شده و توکّل کرده و خداوند او را به کفاف رساند.

* در این‌که آثار و ثمراتی در قناعت است که شخص قانع به آن دست‌یافته است، جای شکی نیست. حرص و طمع از اطراف قانع دور می‌شوند و انسان به خویشتن‌داری می‌رسد و به عزت‌نفس نائل می‌آید و راضی به قسمت و روزی شده و به مقام تسلیم می‌رسد و در آخرت حساب او سبک است. از دست دراز کردن نزد هرکس خودداری می‌نماید و به عزّت بسنده می‌کند و به خاطر بهرۀ اندک اندوهگین نمی‌شود و خود را نمی‌بازد و زندگی‌اش گوارا و آسان می‌شود و جسم و جانش خسته نمی‌گردد و خاطره‌اش در وحدت جمع باشد و از تفرقۀ خواطر نجات یابد.

* بحثی است در این‌که آدم‌هایی که صرفه‌جو نیستند و به بهره و قسمت اندک راضی نیستند، آیا به بیشتر راضی می‌شوند یا به ازدیاد بهره‌ها سیری ندارند؟ ازآنجایی‌که جز عدّۀ قلیلی بر طبق قواعد اخلاق، صفت خود را منطبق بر اصول اخلاقی نکرده‌اند؛ نوعاً روز را شب و شب را روز می‌کنند و در آمال و آرزوهای دراز عمر خود را سپری می‌نمایند، آن‌ها را سیری نباشد. نفس همیشه طالب زیادی است و دنبال بیشتر جمع‌کردن است و لذا چیزی او را اقناع نمی‌کند.

مردی خدمت امام صادق علیه‌السلام آمد و عرض کرد: چیزی مرا بیاموزید (دربارۀ رزق و قانع بودن و زیاد خواهی نفس) که مشکلم حل شود. امام فرمود: «اگر آن اندازه که کفایتت می‌کند تو را بی‌نیاز سازد، کمترین چیز دنیا بی‌نیازت می‌سازد و اگر آنچه تو را بس است بی‌نیازت نسازد،‌ همۀ دنیا هم تو را بی‌نیاز نمی‌گرداند.» (الکافی ۲/۱۳۹)

* گفت چشمِ تنگِ دنیادوست را **** یا قناعت پُر کند یا خاک گور (سعدی)

یعنی اگر کسی صفت قناعت، او را آرام نکرد و خود را در زمرۀ قانعان درنیاورد،‌ پس لازم آید که به ازدیاد اموال و حرص و طمع رو بیاورد و دوای این‌ها خاک گور است و الّا چیز دیگر او را درمان نخواهد کرد.

* از فرامین بزرگان اهل معنی است که سالک در سیرش نباید به مقامی رسید بسنده کند و قناعت نماید که همین مقدار بس است. برای آن‌که مقامات و درجات معنوی آن‌قدر زیاد و بلند است که درجا زدن و قانع بودن به یک درجه نوعی نقص و عیب باشد. چه آن‌که وقوف و بسنده کردن به حدّی از حدود، از تلبیسات نفس امّاره است و نباید گول آن را خورد. لذا گفته‌اند از دام‌ها این است که شخص به تطهیر و عبادت صوری قانع شود، درحالی‌که باید ظاهر آیینۀ باطن باشد.

* در ازمنۀ دور عدّه‌ای می‌پنداشتند که ترقّیات سلوکی به لباس خشن پوشیدن و موهای دراز گذاشتن و زنّار بستن و تقلید اهل الله درآوردن است، به بعضی مسائل صوری و آداب و تشریفات سلسله‌ای قانع می‌شدند. درحالی‌که باید باطن درست شود و مراقبۀ باطنی داشت و ریاضت اهل عرفان را پیاده کند تا به درجاتی از حقایق و معانی برسد و حالت کشف و شهود به او دست دهد تا آنچه از دیده و گوش پنهان است را ادراک نماید.

* عدّه‌ای از اهل دانش قناعت به الفاظ و عبارات و اصطلاحات و حفظ مطالب کرده‌اند و خیال نموده‌اند حقیقت علم این است هیهات هیهات که همه مقدمه عمل است، اگر دانشمند اهل علم باشد و صرف یادداشت و خوش‌بیان کردن مطالب علمی و حفظ اشعار حافظ و مثنوی و … هیچ‌کدام کارگشا نیست و نباید قانع به این‌ها شد، بلکه خود عامل و ملبّس به معانی و حقایق شود.

* حضرت ابراهیم بااینکه پیامبر بود امّا به آنچه داشت قناعت نکرد و به خداوند عرضه داشت: «چگونه مرده‌ها را زنده می‌کنی؟» (بقره: ۲۶۰) بااینکه ایمان قلبی داشت می‌خواست به‌یقین و باور شهودی برسد، پس خواستِ بزرگ‌تر دلیل بر همّت والای خواهنده است.

* نفس آدمی تحریک می‌کند که دنبال ریاست برود و به متاع دنیوی دست یابد. اگر چنین کسی خود را به آنچه صانعِ او تقدیر کرده قانع نماید، خودبه‌خود با کناره‌گیری و نرفتن به سمت جاه مقام توفیق همراهش شود. وقتی گوشه‌گیری کرد از مردم و مدح و ذم آنان نجات پیدا می‌کند و از آنان بی‌نیاز می‌شود.

* تأسّف و تأثّر انسان ‌همیشه در از دست رفتن متاع دنیوی از اوست. اگر قناعت‌پیشه باشد بر او سخت نمی‌گذرد و اگر این صفت را نداشته باشد به دشواری‌های روحی و روانی مبتلا می‌شود و این یکی از حربه‌های نفس امّاره است. لذا امام سجاد (نیایش ۸۰) می‌فرماید: «خدایا به تو پناه می‌برم از هیجان حرص … و کمی قناعت.»

یعنی کسی که توان صرفه‌جویی ندارد به بهرۀ اندک راضی نیست، این خود درد و احتمال خراب‌کاری را به همراه دارد باید به خدا پناه برد.

از آن‌طرف حضرت عرض می‌کند: «خدایا تاج قناعت را بر سرم بگذار» (نیایش ۲۰) پس هر کس را خداوند تاج قناعت بر سر او کرد به آرامش و امنیت می‌رسد و دیگر نفس امّاره او را به فزونی و بیشتر طلبی نمی‌کشاند و بی‌نیازی را نصیب او کند.

* بعضی صفات مذموم لازمه‌اش این است که از صفت ممدوحی محروم ماند، مثلاً کسی که حریص و دائماً فکر و ذکرش در جمع مال است، او از صفت قناعت محروم است. اگر قانع باشد در راحتی و آسایش نسبی به سر می‌برد، امّا اگر حریص شد از اضطراب و استرس زیادی برخوردار می‌شود.

* در دعای صباح آمده است که «خداوندا! تأدیب و اصلاح کن جستن نادانی را از نفس من به افسارهای قناعت.»

چون نفس مثل اسب سرکش است و برای زندگی راحت‌تر و داشتن مال بیشتر دائم انسان را می‌دواند، اگر خداوند به حول و قوّۀ خودش کمک کند، این مرکب مؤدّب است و از افسارگسیختگی نجات پیدا می‌کند آن‌هم به صفت قناعت و الّا این مرکب به چموشی بیفتد و راضی به بهره‌ها و قسمت‌های خود نشود و صاحبش را به هلاکت اندازد.

* در بحث عزلت و گوشه‌نشینی و خلوت فرموده‌اند که: اختیار عزلت سبب نتایجی می‌شود که ممدوح است، مانند قناعت که شخص به مایحتاج ضروری اکتفا می‌کند و فضول و زیادتی را ترک می‌کند درنتیجه فارغ‌البال می‌گردد و می‌تواند قوّۀ تفکّر را به کار بیندازد. در عزلت، چون ترک مصاحبت با مردم است، در کنار او محرّکی نیست تا برای فضول دنیایی خود را در دام بیندازد. پس ‌از این محرّک‌ها که همه‌جا هستند و دارای وسوسه‌گری‌اند در امان می‌ماند.

* با قناعت، عزّت است و غنا هم همراه است، یعنی هرکه قناعت دارد در نظر خالق و خلایق محترم و عزیز است.‌ چراکه منشأ خفّت و ذلّت، طمع است و قانع از این خصلت رذیله، بری است و نیز هر که قانع است غنی باشد. چراکه قانع به‌قدر دخل، خرج می‌کند و هرکه چنین است هرگز محتاج به کس نمی‌شود. (شرح مصباح الشریعه گیلانی، ص ۲۰۳)

* مرحوم نراقی (ره) در کتاب جامع السعادات فصل هفتم گوید: از دنیا به‌قدر ضرورت قناعت کن و بیش از مقدار حاجت مجو و از خوراک به‌قدر آن بسنده کن که حفظ حیات شود که زیاده خوردن، آدمی را از قُرب پروردگار دور می‌سازد.

از جامه به‌اندازه‌ای که تن را بپوشاند خرسند باش. از مسکن به مقداری که از گرما و سرما و باران محفوظ باشی اکتفا کن. اگر بیش از این بخواهی، غم و اندوهت بسیار می‌شود و دل هرلحظه به فکری مشغول و گرفتار می‌گردد و رنج و محنت هر دَم تو را فرامی‌گیرد و خیرات و برکات عمرت تباه و ضایع می‌شود.

* گوییم در هر عصر و زمان، اقتضای ضرورت خوراک و پوشاک و مسکن و مرکب به‌نوعی خاص است که در عصر قبل از خود نبوده. اگر اولیاء الهی بیشتر ازنظر ظاهری داشته باشند دلیل بر عدم قناعت نیست. چون آنان تعلّق قلبی ندارند، لذا هر نوع دارایی نمی‌تواند سبب هلاکت و تباهی آنان گردد که آنان محفوظ از جانب حق‌اند.

* بدان ‌که لذات و تمتعات اصلش از آن جهان عالم بالاست که به اینجا آمده است تا مردم بو ببرند که اینجا این‌قدر انسان از این‌ها خوشش می‌آید چه برسد به لذات بهشت که جاودان و عالی است.

متأسفانه مردم قانع شدند به این لذّات و اغذیه و اشربه و مأکولات و … و از لذات معنوی و جاودان بازماندند. نباید به مختصری از این مظاهر که رنج‌آور و آفت‌پذیر است قناعت کرد.

* دو نکته یادآوری می‌شود که ما دو نوع عزّت داریم یکی حقیقی و یکی مجازی. اگر کسی به عزّت ظاهر قناعت و بسنده کند، حتماً از عزّت حقیقی و واقعی بازمی‌ماند. موضوع قناعت در جهت مثبت که در معاش و زندگی است ممدوح است، امّا در جهت منفیِ آن یعنی به هر اندکی،‌ به هر بهره‌ای از مسائل مادّی و معنوی کوچک و ریز خشنود می‌شود، بااینکه در مسائل معنوی نباید در اندک اکتفا کرد و قانع شد و این از خدعۀ نفس است که نمی‌گذارد به حقیقت‌های عرفانی و معنوی بالاتر برسد.

* قدیمی‌ها می‌گفتند: سرخی رخ دلیل بر قانع بودن انسان است. منظور آنان این بود که وقتی غم ازیک‌طرف نیست طرف دیگر خرسند به بهرۀ خود است، لازمه‌اش این است که خوش‌رنگی و سرخی بر رخ غالب آید.

* قانع آن باشد که جسمِ خویش باخت. (مثنوی ۶/۱۴۷۳) یعنی کسی که قانع شد تن خود را به‌اعتدال در اکل و شُرب و نوم و لباس و شهوت اندازد و از افراط به دور شود و با ریاضات و طاعات و ذکر و فکر، نفس را مهار می‌کند. در واقع با نوعی صرفه‌جویی از تنش صرف‌نظر کرده است.

* در دفتر سوم مثنوی ۲۸۶۱-۲۸۵۸ می‌گوید: صیاد و شکارچی دائماً دانه می‌ریزد و دانه معلوم است، ولی دام پنهان است. شکار هم اگر احتیاط را از دست ندهد از دامِ پنهانِ تزویر رهایی یابد و اگر احتیاط را از دست دهد و عجله کند، به خاطر لذّات و امیال نفسانی در دام می‌افتد. انسان‌ هم اگر قانع باشد دنبال دانۀ بی دام است و قناعت کند و دنبال دانه‌هایی که دام شیطان و نفس امّاره برای او به کار گذاشته نمی‌رود و اسیر دام نمی‌شود و اگر قانع نباشد حتماً در دام می‌افتد و خود را به هلاکت می‌اندازد.

سرکه مفروش و هزاران جان ببین **** از قناعت غرقِ بحر انگبین (مثنوی ۱/۲۳۷۵)

یعنی رو ترش مکن و مشاهده کن که چه سان هزاران روح بر اثر قناعت در دریای عسل رحمت الهی غرق‌شده‌اند.

* حقیقت قناعت، خودداری است از تمنّای آنچه نداری و بی‌نیازی از آنچه داری. (فرهنگ نوربخش ۵/۲۲۳)

گزاف نگفته‌ایم، اگر بگوییم که نفس به حداقل اکتفا کند و قطع طمع از کثرت نماید، به حقیقت قناعت رسیده است. چه آن‌که بسیاری از مسائل زندگی آدمیان بر حدّ ضرورت افتد و این لازمۀ حیات و زندگی اجتماعی و انفرادی است و از آن‌طرف رذیلۀ طمع و آمال طولانی و طلب از دیگران از فکر و روح انسان قطع شد، دیگر جای دغدغه‌ای نیست و شخص به مقام قانعین رسیده است.

* بدان ای عزیز! که اگر کارها بخواهد بر وفق مراد پیش برود، تِزِ کاری بر بسنده کردن آنچه با کار و کوشش به دست می‌آید است. اگر درآمد و پیشه هم‌طراز باشد به مصلحت جلو رود، ولی اگر پیشه و درآمد یکی سنگین و یکی سبک باشد سبب ناموزونی می‌شود. اگر در دو جوال و کیسه روی اسب یا شتر، یکی بارش بیشتر و دیگری کمتر باشد سبب عدم تعادل می‌شود. پس بهتر است فکر و کار و درآمد موزون باشد تا انسان به ناموزونی نرسد. چون همه‌چیز میانه باشد قانع بهتر اندیشه می‌کند و به بهره و اندازۀ خودش بسنده می‌نماید و به چاله‌های طبیعت برخورد نمی‌کند تا از پای درآید.

* از قناعت کی تو جان افروختی؟ **** از قناعت‌ها تو نام آموختی (مثنوی ۱/۲۳۲۲-۲۳۲۰)

مولانا می‌گوید: تو کی از قناعت روحت را افزون کرده‌ای؟ تو از قناعت فقط اسمی و نامی یاد گرفته‌ای.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «قناعت گنجی پایان‌ناپذیر است، ولی تو گنج را از رنج نمی‌شناسی.»

این قناعت چیزی نیست مگر همان گنج روان، یعنی گنجی که سرشار و تمام‌نشدنی است. ای کسی که مایۀ اندوه و رنج روح هستی،‌ تو دیگر از قناعت دَم مزن و دعوی یاوه مکن.

* آدمی باید حدّ خود را بشناسد و بلندپروازی نکند، مبادا در فتنه‌ها و امتحان‌ها و بلاها گرفتار شود. مقام قانعین این‌طور نیست به‌سادگی نصیب هر کس شود. با لفظ و گفتن این‌که من جزء آنانم نمی‌شود. باید ظاهر با باطن تطابق داشته باشد، گله از کم‌بهره داشتن به حق نکند، در زندگی صرفه‌جویی کند، توکّل بر حق‌تعالی نماید، دنبال اسباب و ابزاری که سبب فزونی مال می‌شود، نباشد. از تظاهر بپرهیزد و به شکلی دنبال ذخیره‌سازی نباشد که به آن آفت برسد و کار پاکان و اولیاء را قیاست به کار خود نکند و خویش را در مقام آنان جا نزند، اگر نفس او را آزار می‌دهد و وسوسه می‌کند که با این وضعیت حالت رکود پیدا می‌کنی، شاید روزی همه‌چیز از دست برود باید ذخیره‌سازی کرد،‌ بر افزایش درآمد و مال کوشش نمود. احتمال دارد روزی بدتر از این پیش بیاید و هلاک شوی.

جواب آن است که: «از قناعت هیچ‌کس بی‌جان نشد.» (مثنوی) تا حال شنیده نشده کسی بر اثر صرفه‌جویی و بهرۀ کم، هلاک شده باشد. اگر توکّل بنده بر خدا حقیقی باشد، خداوند امورات او را کفایت کند. (طلاق: ۳)

 

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.