وبلاگ

مقام لُطف

۱- اشاراتی به معانی

لطف: رفق، مدارا، نزدیکی

لطیف: نازک بین، باریک‌بین، مهربان، ملایم، دقیق، نرم

تلطّف: اعمال رفق و مدارا و نرمی

۲- اشاراتی از قرآن

۱- … فَلْیَأتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطّفْ وَ لٰا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أحَداً: (یکی از اصحاب کهف به دیگری گفت به شهر برود و) بنگرد کدام خوراک پاکیزه‌تر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی (مدارا) کند و کسی را از بودن شما نیاگاهاند. (کهف: ۱۹)

۲- اللهُ لَطیٖفٌ بِعِبٰادِه …: خداوند در کار بندگانش باریک‌بین است. (شوری: ۱۹)

۳- … إنَّ رَبّیٖ لَطیٖفٌ لِمٰا یَشٰاءُ …: به‌راستی پروردگارم در آنچه بخواهد نازک بین است. (یوسف: ۱۰۰)

۴- اَلٰا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیٖفُ الْخَبیٖرُ: آیا آن‌که آفریده نمی‌داند با آن‌که او باریک‌بین آگاه است؟ (مُلک: ۱۴)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- امام سجاد علیه‌السلام: «چون در کاری نیک از تو مدد خواهند، یاری‌شان کنی و از حوادث روزان و شبان حفظ کنی و امید به لطف و کرم خویش در دل آنان پدیدآوری.» (نیایش ۴)

۲- امام سجاد علیه‌السلام: «ای خداوندی که از تو خواهند رهایی از تنگناها را و یافتن آسودگی را به قدرت تو دشواری خوار گردد و به لطف تو اسباب کارها ساخته آید.» (نیایش ۷)

۳- امام سجاد علیه‌السلام: «بار خدایا! دل‌های ما را از انکار اعمال شیطان لبریز کن و لطف خویش همراه ما کن تا رشتۀ حیله‌های او از هم بگسلیم.» (نیایش ۱۷)

۴- امام سجاد علیه‌السلام: «ای خداوند! به لطف خود نیّت مرا از هر شائبه مصون بدار و به لطف خود آسیب حوادث را از من دور دار.» (نیایش ۲۰)

۵- امام سجاد علیه‌السلام: «ای پروردگار من! تو مرا از روی احسان به مهربانی و لطف غذا دادی و آن مهربانی و لطف را تا این زمان ‌که هستم همچنان از من دریغ نداشته‌ای.» (نیایش ۳۲)

۶- امام سجاد علیه‌السلام: «ای خدای من! اگر با من (به عفو و رحمت از گناهانی که کرده‌ام) چنین کنی، این لطف و رحمت در حق کسی کرده‌ای که خود منکر آن نیست که مستحق عقوبت توست.» (نیایش ۳۹)

۷- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هیچ بنده‌ای از امّت من نیست که به برادرش لطفی کند، مگر آن‌که خداوند از خدمتکاران بهشت برای او قرار خواهد داد.» (علم اخلاق اسلامی ۳/۲۸۸)

۹- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هر کس با برادر مسلمانش کلمه‌ای از روی لطف گوید و غم از دل او بزداید تا زمانی که در این کار باشد در سایۀ رحمت گسترده خداست.» (اخلاق شبّر، ص ۱۷۰)

۴- نکته‌ها

بدان ‌که خداوند را تجلیاتی است از لُطفیه در طبیعت و اقتضای هر تجلّی، به زمان و مکان خاص و قابلیت آن چیز مربوط است. البتّه تشخیص لطف حق در تمام مظاهر برای عموم مشکل است، چون لطف او سبقت بر قهر او دارد و الطاف حق خفی است و تا کسی به مقام توحید افعالی نرسد، نمی‌تواند آن را ادراک کند و لمس نماید.

* در درون لطف، مصلحت و حکمت نهفته است. حق، لطف محض بوده و دائم، افاضۀ فیض از کانال‌ها و روزنه‌های متفاوت به ممکنات می‌نماید و در همه حکمت جاری است.

اگر بچه مریض می‌شود، مادر او را نزد پزشک می‌برد و پزشک دستور می‌دهد آمپول به بچه بزنند و فصد و حجامتش کنند، کودک می‌ترسد و گریه می‌کند، درحالی‌که این کار را مصلحت اقتضا کرده و به نفع کودک است و پزشک از باب دلسوزی و مهربانی این فرمان را می‌دهد.

* گفته‌شده که باران از لطف حق است و باران باعث حیات و رشد و نموّ درختان و زمین و سبزی‌ها و گل‌ها و دشت و دامنه می‌شود و این لطف ربّانی است که سرازیر می‌شود. حال اگر درختی خشکیده باشد و یا ریشه‌اش پوسیده و مانند این‌ها، مشکل از لطف نیست، از خود وجود درخت است که نمی‌تواند حیات بگیرد.

* افاضات ربّانی دائمی است و آنی فیض قطع نمی‌شود. پس وجود بهاری و پاییزی انسان‌ها از خودشان است. امام حسین علیه‌السلام به عمر بن سعد وعده‌های حقیقی داد تا دست از کشتن بردارد، ولیکن او نتوانست این رفق و مهربانی و ملایمت را از امام درک کند و لعنت ابدی را نصیب خود کرد.

* تکرار در تجلّی نیست و هر آن و ساعت، دارای تجلیات بی‌شمار از لطف و قهر است، چون حُسن فاعلی در کسی نباشد نتواند حُسن فعلی حق را دریابد و مشکل در یک شخص و دو شخص نیست بلکه مشکل در نوع است.

* در مثنوی جلد ۳ ابیات ۱۵۰۹- ۱۵۰۶ گوید: همه‌کس چه دانا و چه نادان و یا پست و حقیر تااندازه‌ای فرق میان قهر و لطف را می‌شناسند امّا لطفی که در میان قهر پنهان شده باشد و یا قهری که در دل لطفی پوشیده باشد: «کم کسی داند مگر ربّانیی»

لیک لطفی، قهر در پنهان‌شده **** یا که قهری در دلِ لطف آمده

فقط مردان الهی می‌توانند ماهیت این دو را از هم بازشناسند و سایر مردم پیرو گمان خویش هستند و نمی‌توانند و تمکّن عملی و عقلی و اعتقادی ندارند تا از عهدۀ در هم پوشیده شدن لطف و قهر برآیند.

خداوند در سورۀ بقره آیۀ ۲۱۶ می‌فرماید: «بسا چیزی را که ناخوش دارید، درحالی‌که همان چیز برای شما نکوتر است و بسا که چیزی را دوست بدارید، درحالی‌که همان چیز برای شما بدتر است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.»

غالب انسان‌ها هر چیزی که آنان را به لذایذ نفسانی رساند لطف و خیر می‌شمارند و هر چه آن‌ها را به رنج کشد قهر و شرّ محسوب می‌دارند. چنین ملاکی در شناخت پدیده‌ها قطعاً نارسا و گمراه‌کننده است و ازاین‌رو غالب مردم به ورطۀ خبط و اشتباه و بدفرجامی گرفتار می‌شوند. تنها کسانی قادرند به تمییز قهر و لطف در هم پوشیده برسند که بینشی عمیق و بصیرتی ژرف داشته باشند. (شرح زمانی ۳/۳۸۴)

* اهل معرفت گفته‌اند: اگر حق با بنده، با فضل و لطف برخورد کند، اعمال ناچیز و کم کیفیت را می‌پذیرد و ثواب و اجر کثیر می‌دهد. ولی اگر خدا بخواهد با عدل رفتار کند اعمالی که بدون کیفیات است مردود شناخته می‌شود و موجب روسیاهی بنده می‌گردد.

* یک وظیفه‌ای بنده دارد که سبب می‌شود لطف حق شامل او گردد و آن این است که نفس خود را مشغول تزکیه و تهذیب نماید. لطف خدا، توفیق ازیک‌طرف و از طرف دیگر قبول کردن عمل است. تا بدن نجس است نمی‌شود نماز خواند، بلکه باید غسل کرد و بدن را تطهیر نمود؛ آنگاه آمادگی برای راز و نیاز و انجام عمل عبادی را پیدا می‌کند. تا نفس امّاره غالب است و شخص حریف آن نمی‌شود، الطاف خاصه نصیب او نخواهد شد.

* بهتر است سالک در الطاف عامۀه و خاصۀ حق، تفکّر کند و آنچه صانع و منعم داده و هیچ منّتی هم ننموده و رایگان داده، حق آن‌ها را ادا بکند.

چیزی از او خواسته از طاعات و عبادات بسیار کم و در عوضِ عطایایی بی‌شمار؛ چطور می‌توان این تفضّلات و احسان‌ها را درک کرد و حمد آن را به‌جا آورد!

* رزق دو نوع است: رزق مادّی که حق‌تعالی از خزانۀ غیبش به همه از شاه و گدا و بی‌دین و مؤمن و … می‌دهد و در قرآن هم فرمود: «بخورید و بیاشامید» (اعراف: ۳۱) این نوعی تلطّف حق به بندگان است که طاعتش نمی‌برند و او را قبول ندارند و شکر نعمت‌هایش را نمی‌نمایند، امّا او عطا می‌کند و دائم می‌بخشد و هیچ از تغذّی دادن کم نمی‌کند.­

امّا رزق دیگر، معنویت و حکمت و مسائل اعتقادی است که بهره‌مندی از آن حدّی ندارد و حق از باب لطف خود هم به همگان ارزانی داشته، امّا قلیل از بندگان از آن بهره‌مند بوده و اکثر مردم از آن شکرگزارند.

* این‌چنین لطفی چو نیلی می‌رود **** چون‌که فرعونیم، چون خون می‌شود (مثنوی ۳/۳۷۸۵)

الطاف حق همچون رود پُر آب نیل در مصر جاری است، امّا اگر نفس ما فرعونی شود همان رودِ لطف تبدیل به خون می‌شود. پس مدارا کردن و ملایمت حق با بنده وقتی تغییر می‌یابد که بنده لطف‌های آب زلال و روان را با پیروی از نفس امّاره و مقهور شدن به آن، به خون تبدیل کند.

لذا رود نیل برای قبطیان فرعونی تبدیل به خون شد و نمی‌توانستند از آن بیاشامند و این عذابی بود که حق‌تعالی بر آنان به خاطر اعمال خودشان رواداشت. (به تفسیر آیۀ ۱۳۳ سورۀ اعراف بنگرید)

* هر صفتی که به لطف تعلّق دارد، صفت جمال است و هر چه به قهر متعلّق است، صفت جلال است؛ هر چه اُنس و خلوت و صحبت است در تجلّی جمال است و هر چه دهشت و هیبت و وحشت است اثر تجلّی جلال است.

پس اگر بر قلب سالک با لطف و اُنس تجلّی شد متذکّر جمال گردد. بر حضرت یحیی علیه‌السلام به مناسبت قلب و نشئه‌ای که داشت پروردگارش با قهر و سلطنت تجلّی کرد و حضرت عیسی علیه‌السلام به‌مقتضای مقامی که داشت، خداوند با لطف و رحمت بر او تجلّی کرد. (شرح دعای سحر، ص ۶۱-۵۹)

* سفره‌ای که حق پهن کرده برای همگان بوده است از باب لطف و مهربانی، انگار همه در آسایش هستند و احساس آرامش می‌کنند.

اگر پادشاهی دعوت کسی شود آن میزبان، آن‌قدر احساس خوشی و آرامش می‌کند که حدّ و حساب ندارد و خویش را نزد سلطان جلوه می‌دهد تا این میزبانی مقبول گردد.

مردم انگار حق را به رحمت و مغفرت و تلطّف می‌شناسند که از کردار زشت خود خجالت نمی‌کشند و از او نمی‌ترسند و همه‌جا از بخشایش و کرامت او صحبت می‌کنند، این دلیل بر لطف عام حق نسبت به همۀ آفریدگان است.

* لطف بر دو نوع است لطف جلی و لطف خفی. لطف جلی مانند این است که اگر کسی تقوی پیشه کند و حسنات به­جای آورد از جانب خداوند به او اجر داده می‌شود.

امّا پاداشی که خداوند به ساحران فرعونی عطا فرمود که معتقد و مؤمن کامل شدند از لطف خفی بود.

موسی دنبال آتش ظاهری رفت تا در شب سرد، خود و خانواده‌اش را گرم کند، امّا آتش عین نور شد. این لطف خفی است. در لطف جلی انتظار معقول و معتاد بشری همین است که طاعات و عبادات اسباب و نردبان وصال حق می‌باشند. امّا در لطف خفی، ساحران فرعونی از طریق قطع علل و اسباب معهود، به وصال خود رسیدند. ساحران فرعونی در عین بُریده شدن پاهایشان، راه رفتند و سالک الی الله شدند و منازل سلوک را برق‌آسا بدون علل و اسباب ظاهری طی کردند. (شرح زمانی ۶/۱۱۲۰)

* لطف، نرمی و نازکی در کار و کردار است. نزد عارفان آنچه بنده را به طاعت حق نزدیک کند و از معاصی دور نماید لطف است. پرورش دادن عاشق را به طریق مشاهده و مراقبه نیز لطف گویند. (تهلیلیه ص ۸۲)

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید **** هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

اگر جاذبۀ لطف ازلی تو، گریبان گیر ما نابلدان طریق هدایت نمی‌شد که راه به سرمنزل شناسایی و معرفت تو می‌برد؟ اگرنه از راه رحمت و اشفاق، طریق بندگی و معرفت خود را به سرگشتگان وادی حیرت ننمودی، ابواب آگاهی را که بر روی ما گمنامان زاویۀ غفلت می‌گشود؟ (شرح دعای صباح خوئی، ص ۱۶۹)

کرم بین و لطف خداوندگار **** گنه بنده کرده است و او شرمسار

* ازآنجاکه لطف و تلطّف حق نسبت به بندگان، نامحدود است مأیوس شدن از این تفضّل، حربۀ ابلیس است که بندگان را از درهای مفتوح به درهایی مسدود می‌برد، لذا گناهکار نباید یأس را بر خود راه بدهد تا خدای‌نکرده حالت منقطع از لطف حق سراپای او را بگیرد.

* ازآنجایی‌که آمدنِ مرگ، مسئله‌ای است واقعی و صد درصد؛ پس انتظار الطاف خاصّه را کشیدن برای واپسین روزهای جدایی، ممدوح است، چه آن‌که سکرات مرگ و اوّل رسیدگی به اعمال گذشته سخت است و محتضر از قبل، خویش را امید به الطاف حق می‌داند تا در چنین وقت سختی، مورد تفضّل قرار گیرد.

* قاعده‌ای گفته‌شده که: آبخور رجاء، از دریای رحمت است و آبخور خوف، از دریای غضب است، کسی که ملاحظۀ صفات مقتضی لطف و رحمت را بنماید محبت در او بیشتر می‌شود. (علم اخلاق اسلامی ۲/۳۱۶)

* موضوعی را که بعضی علمای اخلاق بیان داشته‌اند خالی از دقّت نیست و ما آن را بیان می‌داریم: بعضی می‌پندارند که اگر کسی در نعمت و آسایش باشد در کشتی لطف و رحمت نشسته و هر کس بلا و مصیبت ببیند در کشتی غضب و قهر خدای نشسته است.

همیشه فراخی،‌ علامت سعادت نبوده و بلا علامت بدبختی نیست. هر یک از نعمت‌ها و بلاها ممکن است نشانۀ لطف یا نشانه قهر باشد. بله اولیاء الهی می‌فهمند که کدام نشانه، لطف و کدام نشانه، قهر است. همچنین کسی که زیرک باشد می‌تواند از آثار، به‌اندازۀ خودش به حقیقت لطف و قهر پی ببرد. چه آن‌که بعد از مثلاً رزق زیاد،‌ بنده چطور استفاده می‌کند و مصرف می‌نماید و شکرگزاری می‌کند و … یا آن‌که اسراف می‌نماید و بخل می‌ورزد و به تنگدستان رسیدگی نمی‌نماید.

یا به تعبیر دیگر وقتی نعمتی و آسایشی می‌رسد اگر آن‌ها سبب شوند که انسان به کردار نیکو بپردازد و فکرش صحیح و به صواب گرایش پیدا نماید، حالات او ممدوح عند الحق شود، علامت لطف است و اگر غیر این باشد معکوس جواب می‌دهد.

* ازآنجایی‌که انسان مظهر لطف حق می‌شود، باید لطف‌های خود را به خواص و برادران خود هم تخصیص دهد، چه آن‌که در مجامع روایی (جامع احادیث الشیعه ۱۶/۱۴۰-۱۳۹) به لفظ لطف آمده که به برادر دینی و مؤمن انسان تلطّف بدارد و آن دارای آثار اخروی و معنوی است.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «تلطّف کردن در چارۀ کاری،‌ خوب وسیله‌ای (از به‌ زور واردکردن) به شخص است.» (جامع احادیث الشیعه ۱۴/۴۸۸)

یعنی برای این‌که انسان بخواهد از کسی به خاطر مسائلی، به‌زور و تندی و سرزنش بهره بگیرد، از راه تلطّف بهتر و سودمندتر است هم ازنظر اخلاقی و هم از جهت نتیجه.

* رضا داده بر قهر و بر لطف یار **** مر او را به فردوس و دوزخ چه‌کار

چنان به جان من آمیخت دوست از سر لطف **** که نیست فرق ز جان عزیز ما تا دوست

* راه سخت است مگر یار شود لطف خدا **** ورنه انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد **** این عجب من عاشق این هر دو ضد

* بدان ‌که از نکته‌های باریک که اهل معرفت متذکّر شده‌اند این است که درون قهر، لطف و درون لطف، به‌نوعی قهر نهفته است. چون بندگان تعدّی و تجاوز و ستم کنند، مستحق عذاب می‌شوند؛ امّا تأخیر در عقوبت و امهال از لطف است.

از آن‌طرف، حق، نعمت‌های وافر و مال و آسایش و امنیت می‌دهد که همه‌اش لطف است، چون بنده ناسپاسی می‌کند و طغیان می‌نماید، اسبابی را می‌فرستد تا به عقل آیند و توبه کنند و شکر آلاء و نعمت‌ها کنند. گرچه درون کارهای آنان قهر خوابیده است، یا بگوییم بالقوّه قهر در باطن کارهای ناروا وجود دارد. به‌نوعی قهر و لطف به هم‌آمیخته و ممازجت دارند و تشخیص و ادراک، به توان‌ کسی است که طی طریق منازل و مراحل کرده و به مدارجی از توحید افعالی رسیده باشد.

* لطف الهی بکند کار خویش **** مژده رحمت برساند سروش

لطف خدا بیشتر از جرم ماست **** نکتۀ سربسته چو دانی؟ خموش

این از اسرار است که دائم الطاف بی‌کران حضرت حق سرازیر و ساری و جاری است، امّا این نکته‌ای مخفی و مستور است که از راز آن اکثر مردم نمی‌توانند باخبر باشند و جز سکوت و حیرت چیز دیگری را نتوان جایگزین کرد.

* حجب نورانی که استار و حجب رقیقه محسوب می‌شوند موجب دوری از خداوند است و این مسافت دور از جانب خلق، مانع قرب است. حق، جهت برداشتن حجبِ مانعِ مشاهده عبد که از جانب عبد است، از نهایت لطف و رأفت و فتح بابِ هدایت، گوشزد می‌فرماید که اگر یک وجب به من از ناحیۀ اطاعت نزدیک شوی، من به‌قدر یک ذراع به تو نزدیک خواهم شد. (مصباح الهدایة، ص ۵۱)

* این‌که گوییم خداوند، لطیف است، یعنی او آگاه و در کار موجودات دقیق است. با بندگان به‌ملایمت و مهربانی و نرم‌خویی برخورد می‌کند و ملاحت و رفق را در هر نوع روا می‌دارد، توبه را می‌پذیرد، نعمت هم می‌دهد.

زود عقوبت نمی‌کند و خواسته‌های آنان را برمی‌آورد و به نیکی بخشش می‌کند. کسی نمی‌تواند او را ادراک و وصف کند؛ زیرا که علم و حکم و قدرتش بر همه‌چیز نفوذ دارد، آن‌هم نفوذی که با مرحمت و لطف همراه است. (مرموزات اسماء، ص ۱۰۰)

* در دعای جوشن کبیر چنین آمده است: «یٰا مَن هُوَ في حِکْمَتِه لَطیٖف: ای آن‌که اوست در حکمتش باریک‌بین. یا مَن هُو في لُطْفِه قَدیٖم: ای آن‌که اوست در لطفش دیرینه» (مرموزات اسماء، ص ۱۱۹)

یا الطَفَ مِن کُلِّ لَطیٖف: ای مهربان‌تر از هر دلسوز (۳۴)

یا دائم اللّطف یا لطیفَ الصُّنع: ای همیشه مدارا کننده، ای نازک بین در صنعت.

یٰا من هُو في قُربِه لَطیٖف: ای آن‌که اوست در نزدیکی‌اش مهربان

یٰا مَنْ هُو في لُطفِه شَریِف: ای آن‌که اوست در دلسوزی‌اش گرامی (۳۶)

یٰا مَنْ فِعلُهُ لَطیٖف یٰا مَنْ لُطْفِه مُقیم: ای آن‌که کارش با لطف است، ای آن‌که لطفش پایدار است. (۴۹)

از مضامین دعاها و مناجات این‌طور استفاده می‌شود که برای لطیف و لطف، گاهی معنی «باریک‌بین» مناسب است و گاهی «مدارا کننده» و گاهی «مهربان» و در همۀ موارد، جاودانگی و پایداری لطف او مشهود است، از ازل تا ابد.

* تلطّف از حضرت حق به معنی این‌که اعمال و کردار بندگان دارای نقص و کاستی است پس برای پذیرش، مُهر قبولی می‌زند؛ یعنی مدارا می‌کند و سخت نمی‌گیرد و به رفق عمل می‌نماید تا بنده بماند و از درگاه او خارج نشود و ناامید نگردد. چون نفس انسان با ملایمت و نرمی تناسب بسیار دارد، وقتی از حق قهر نبیند بیشتر دچار مدارای او می‌شود و باقی می‌ماند.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.