وبلاگ

مقام کیمیا نظر

۱- نکته‌ها

* در طبیعت مس و قلع و مانند آن را به‌وسیلۀ اکسیر تبدیل به طلا و زر کنند و شخص را کیمیاگر و آن فرمول و محلول را اکسیر نامند که ماهیت اجسام را تغییر دهد و کامل سازد. از این موضوع در طریقت، شعرا و عارفان آمده‌اند برای آنکه ناقص کامل گردد، صفات ناصواب به صواب گراید. گویند یک کیمیا نظر یا کیمیا نَفَس لازم است که مس قلب سالک را به طلا تبدیل سازد. این نظر و نَفَس همانند اکسیری است که اگر بر نَفْسی تعلق گرفت،‌ رذایل به فضایل تبدیل شود و از مجاز به حقیقت گرایش پیدا کند.

* منظور ما در این نکته‌ها بعضی موضوعاتی که به کیمیا تعبیر کرده‌اند مانند رفیق:

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم **** که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق (حافظ)

و مانند صبر:

صد هزاران کیمیا حق آفرید **** کیمیایی همچو صبر، آدم ندید (مثنوی)

و امثال این‌ها، نیست بلکه مراد ما نظر و نَفَس اولیاء الهی است.

آنان ‌که خاک را به نظر کیمیا کنند **** آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند (حافظ)

* این نظر از پیر کامل و استاد حاذق صادر می‌شود و بر قابلی تعلق می‌گیرد که قابل‌تغییر و تحوّل روحی می‌شود. پس تهذیب اخلاق احتیاج به اکسیر دارد و آن کار عارفان بالله است که به تزکیۀ نفس و اکتساب فضایل به این مقام رسیده‌اند؛ و زبان سالک این است:

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من **** آری به یُمن همّت تو خاک زر شود (حافظ)

مراد از اکسیر در تن نیست،‌ بلکه بر قلب است.

قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد **** یعنی از خاک دَرِ دوست نشانی به من آر (غزل ۲۴۸ حافظ)

* در واقع تبدیل از نقص به کمال روحانی است که به‌وسیلۀ اولیاء انجام می‌گیرد. البتّه حُسن قابلی طالب لازم است که حُسن فاعلی کار خودش را بکند. اگر کسی به این آب حیات رسید، دیگر به نَفَس آن کیمیاگر جاودانی می‌شود.

ساقی بده آب زندگانی **** اکسیر حیات جاودانی (عراقی)

گر هست تو را سعادت ای دوست **** از اهل دلان تو کیمیا جو (شاه نعمت‌الله ولی)

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی **** تا کیمیا مراد است خاک کوی نیاز (حافظ)

* تیغ در زرّاد خانۀ اولیاست **** دیدنِ ایشان شما را کیمیاست (مثنوی ۱/۷۱۶)

شمشیر تیز و درخشان در کارگاه اسلحه‌سازی اولیاء الهی است و دیدار آنان ‌همانند کیمیاست که وجود ناقص را به کمال می‌رساند و این اکسیر نزد آنان است.

* ازآنجایی‌که با اولیاء الهی نشست‌وبرخاست نمودن و هم‌صحبت شدن و کسب فیض کردن همه در کوتاه مدّت یا دراز مدّت سبب می‌شود مس وجود سالکان به طلای تمام‌عیار مبدّل شود، پس سالک باید کمال استفاده را ببرد که اینان رحمت تام الهی هستند یا عطیۀ خداوندی می‌باشند که برای در امان بودن از نفس امّاره و تبدیل صفات، از نظر کیمیایی آنان بهره برد.

* از آنجایی‌که اکسیر نزد عارف راهبر است، پس وقتی دهان به سخن می‌گشاید آن حکایت از باطن کیمیاگر او می‌کند، او همانند انار خندان است. مبارک باد عارفی که مروارید اسرار را از صندوقچه دلش بیرون می‌ریزد و به سالکان می‌رساند. هم‌نشینی با پیران حقیقت، انسان را در شمار حقیقت باوران درمی‌آورد.

اگر فرضاً تو در سختی و عدم انعطاف و استعداد همانند سنگ خارا و سنگ مرمر باشی،‌ همین‌که به عارفان صاحب دل برسی و با آنان مصاحبت کنی،‌ سنگ بی‌فرهنگ وجود تو را به گوهر معنا بدل می‌کنند. اگر تابع دل شوی، بر اثر هم‌نشینی با صاحب دلان به دولت معنوی و ابدی خواهی رسید. بکوش و جویا باش از کسانی که به اقبال حقیقی دست‌یافته‌اند، اقبال حقیقی را به دست آور. (شرح کریم زمانی ۱/۲۵۴)

* کیمیا که به معنی اکسیر است، اکسیر معرّب یونانی بوده یعنی شربت حیات‌بخش که از عربی به انگلیسی واردشده است.

* همۀ موجودات فطرتاً عاشق و مایل به حق هستند، ولی چون به عالم امکانی پا می‌گذارند جواب لبیک به ندای فطرت و سرشت خود نمی‌دهند. اگر کسانی در این عالم ممکنات به فطرت عاشقانۀ خود لبیک بگویند خداوند مس و نقرۀ وجودشان را به طلای معنا و حقیقت تبدیل می‌نماید. پس تا عشق ورزیده نشود و طالب حقیقت، کسی نشود، کیمیای عشق الهی وجودش را تبدیل نمی‌کند.

* مولانا در مثنوی خطاب به کیمیا سازان و کیمیا نظران می‌گوید:

ای که یک دیدارتان، دیدارها **** ای نثار دیدتان، دینارها

ای همه ینظر بنورالله شده **** از برِ حق، بهر بخشش آمده

تا زنید آن کیمیاهای نظر **** بر سرِ مس‌های اشخاص بشر

من غریبم از بیابان آمدم **** بر امیدِ لطف سلطان آمدم (۱/۲۷۸۲-۲۷۷۹)

* بعضی علمای اخلاق، قائل‌اند: اگر مریدی را به لباس اخلاص ملبّس کردند و مرید درونش پوشیده از این مرتبۀ عظمی شد به اکسیر اعظم رسیده است، چه آنکه مقام مقرّبین به این صفت است و دارندۀ آن به‌سادگی نمی‌تواند تحصیل کند، بلکه صاحب‌نَفَسی می‌خواهد که این انرژی را در دل مرید بکارد تا به مقام مخلصین برسد.

* اگر می‌خواهی که همانند روز، فروزان و شعله‌ور شوی، وجودِ همچون شب تیره‌ات را بسوزان تا هیچ اثری از موجودیت طبیعی‌ات که اسیر زنجیر شهوات است نماند.

هستی‌ات در هستِ آن هستی نواز **** همچو مس در کیمیا اَندر گُداز

موجودیت خویش را در وجود آن بخشندۀ هستی و آن ولیّ مطلق بگدازان، همانند گداختن مس در کیمیا؛ یعنی مس وجودت را در کیمیای آن فانی کن تا به بقای حقیقی برسی. تا به من و مایی سخت چسبیده‌ای و در قیدوبند هویت کاذب به سر می‌بری از دوگانگی است که گرفتار تباهی‌های روحی و اخلاقی شده‌ای. (شرح زمانی ۱/۷۸۶)

پس زبان حال این است که بیا و خود را فانی در آن ولیِّ کیمیا نَفَس کن تا وجود همچون سنگت را به گوهر معنوی مبدّل بسازد.

اندر آ، اکنون‌که جَستی از خطر **** سنگ بودی کیمیا کردت گُهر (۱/۳۸۲۷)

* بعضی از عرفای عظام از کودکی به نظر پیری و یا سخن ولیِّ خدایی تحوّل درونی آن‌ها شروع می‌شد. حضرت استاد عارف آقای کشمیری فرمودند: «در نجف اشرف نزدیک مدرسۀ جد ما آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی حدود هفت یا هشت‌سالگی با بچه‌های کوچه بازی می‌کردم، ناگهان شیخی به نام آقا شیخ مرتضی طالقانی مرا دید و اشاره کرد نزدم بیا؛ به نزدش رفتم؛ فرمود: در سرت نور است با بچه‌ها بازی نکن،‌ تو به درد بازی نمی‌خوری.» همان سخن سبب گردید که به ایشان متّصل شود و قریب ده سال حجرۀ استاد کنار ایشان بود و از وجود ربّانی ایشان بهره‌ها برد.

* خطاب به حضرت حق و خلفای او و در طول آنان اولیاء کامل گفته می‌شود:

کیمیا داری که تبدیلش کنی **** گرچه جوی خون بود نیلش کنی (مثنوی ۲/۶۹۴)

یعنی تبدیل کردن در کارهایی که به‌ظاهر ممکن نیست مانند جوی خون که نجس و ناپاک است با اکسیر رحمانی، همانند رود نیل در سرزمین مصر که طویل‌ترین رود دنیاست که پاک و تمیز است مبدّل می‌کند.

پس تبدیل رذایل به فضایل، سیئات به حسنات، غضب به حلم و … کار کیمیا ساز است که ماهیت را تغییر می‌دهد و کامل می‌نماید.

خداوند در سورۀ فرقان آیۀ ۷۰ می‌فرماید: «کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند خداوند بدی‌هایشان را به نیکی‌ها تبدیل می‌کند.»

هرچه عمل گذشته بد و ناپسند بوده، تبدیل به اکسیری همه را محو می‌کند و خوبی‌ها را جایگزین می‌نماید؛ و این نیست مگر از نظر خاص و لطف بی‌شمار که ماهیت صفحۀ نفس را تبدیل می‌کند.

* یکی از اکسیرهای اولیاء الهی این است که سالک را از دام خیالات و اوهام می‌رهانند. در واقع کیمیا نظر، سایۀ یزدان است که هرچه دارد از شمس حقیقت دارد و اگر سایۀ او بر کسی افتاد، او را به حقیقت نزدیک می‌کند و با شیر ایقان می‌پروراند. همان‌طور که مادر و دایه با شیر طبیعی کودک را می‌پروراند.

سایۀ یزدان چو باشد دایه‌اش **** وارهاند از خیال و سایه‌اش (مثنوی ۱/۴۲۲)

* مثالی که در دیوان شمس زده برای تقریب ذهن خواننده خوب است، می‌فرماید: سالک مانند بیابان و زمین خشک است و استاد و ولیّ خدا همانند باران است. سالک همانند شهر مخروبه است که معمارش، آن ولیّ خدای کیمیا نَفَس است.

تو همچو وادی خشکی و من چو بارانی **** تو همچو شهر خرابی و من چو معماری

* مِس اگر از کیمیا قابل نَبُد **** کیمیا از مس، هرگز مس نشد (۲/۳۳۴۳)

اگر مس قابلیت پذیرش کیمیا را نداشته باشد، عدم قابلیت علیرغم تماس با اکسیر، تبدیل به زر نمی‌شود و ضرری هم به اکسیر وارد نمی‌گردد. گوییم حُسن قابلی وقتی نبود، یعنی پذیرش نیست. صفحۀ دل وقتی شقی است، فرمول اکسیری، او را سعید نمی‌کند. پس بسیار انسان‌ها اولیاء را دیدند، امّا از هزار نفر یک نفر قابلیت پیداکرده که به نظری عوض شود.

* کسانی مدعی اکسیر هستند و می‌گویند: «ما مس را طلا می‌کنیم» ولی جز ادعای پوچ و صرف، بعضی اعمال شیمیایی بی‌نتیجه را به دست می‌گیرند. کسانی که در طریقت ادعای ولیّ بودن دارند خود را صاحب‌نظر و نَفَس می‌دانند، امّا جز ادعا و نمایش بعضی کلمات و اشعار و نقل کرامات چیزی در دستشان نیست.

اینان چون فن کیمیا را نمی‌دانند نتیجۀ کارشان نسبت به سالکان، معکوس است، یعنی نمی‌توانند ناقابلی را قابل، رذیله‌ای را فضیله کنند و آن‌ها را به اذکار و ترفندهایی مشغول می‌کنند و به قول حافظ: «حواله به تقدیر می‌کنند» و می‌گویند کار دست خداست و زمان می‌برد باید پخته شوید. حال تا چند سال دیگر نامعلوم است … و مرید بیچارۀ ساده‌لوح را به این نوع مطالب مشغول می‌دارند. خودش بیچاره است که مدّعی توخالی است، مریدی را به اکسیر دام انداختن،‌ به صید خود درمی‌آورد. این هم نوعی داشتن کیمیاست که خودش بیمار اخلاقی است و می‌خواهد بیماری را شفا بدهد و با یک نگاه یا نَفَس ازاین‌رو به آن رو کند.

* عارفانش کیمیاگر گشته‌اند **** تا که شد کانها بَرِ ایشان نژند (مثنوی ۴/۶۷۷)

یعنی عارفان واقعی، به حقیقت کیمیاگرند و می‌توانند با تصرّف، چیزهای بی‌ارزش را باارزش کنند. ازاین‌جهت معادن طلا و نقره نزد ایشان پژمرده و حقیر شده‌اند.

* بدان طلا که به‌صورت شمش است در کارگاه طلاسازی، به‌صورت انگشتر و گوشواره و گردنبند و خلخالِ پا، حلقه و دستبند و … ساخته می‌شود. مردم همۀ خمیرمایه‌شان ‌همانند شمش طلا هست، ولی با نَفَس و صنعت سازی کیمیا دلان الهی و قابلیت‌ها، تبدیل می‌شوند. به قول مولانا: «ما همه مِسّیم و احمد کیمیاست.» (۴/۹۹۱) این انعطاف‌پذیری و قابلیت ازیک‌طرف و از آن‌طرف حُسن فاعلی سبب می‌شود که هر یکی به‌تناسب حال و مقام طالب درآید.

پس طلایی که انگشتر سلیمانی می‌شود، بسیار تفاوت با خلخال پا دارد. ازنظر جایگاه نظر صانع دخیل است. اگر بخواهیم اکسیر بر قلب کارگر شود، باید خود را طالب و قابل کنیم تا موردنظر خاص قرار بگیریم و دل جایگاه دلبر شود.

* سیل، چون آمد به دریا، بحر گشت **** دانه چون آمد به مزرع، کشت گشت (مثنوی)

همه به‌منزلۀ آب نهر و جوی هستند. چون ولیّ خدایی در وجود کسی که همانند آب جزئی هست تصرّف کند، به دریا وصل می‌شود. این‌همه اقبال نمی‌شود مگر به نظر و تصرّف اکسیری از ولیّ خدایی که حق، این‌چنین به او عطا کرده است.

* کسی از عارف حق، شیخ ابوسعید ابوالخیر پرسید که این‌همه دولت (عرفانی) از کجا یافتی؟ گفت: «بر کنار جوی آب می‌رفتم پیر شیخ ابوالفضل سرخسی از آن جانب دیگر می‌رفت، چشمش بر ما افتاده، این‌همه دولت ازآنجاست.» (هزار و یک تحفه، ص ۳۹۷)

* چون‌که با شیخی، تو دور زشتیّی **** روز و شب سیّاری و در کشتیی (مثنوی ۴/۵۴۰)

سالک تا وقتی‌که با کیمیا نَفَس مصاحبت دارد از زشتی‌ها در امان است، انگار در کشتی امن نشسته و شب و روز در بحر دنیا طی طریق می‌کند و اکسیر استاد قلب او را می‌پوشاند و نمی‌گذارد آب آلوده و ناپاک به او برسد.

* گویند در مَثَل، عنایت خاص مانند کیمیا است که مس دل را به طلای الهی تبدیل می‌کند. چطور یک درخت در وادی ایمن مظهر تجلّی شد که موسی از آن، صدای حق را شنید؟

«روا باشد أنا الحق از درختی» (شیخ شبستری)

پس درخت وجود، قابلیت دارد به اکسیر کارگاه بزرگی از او صدا درآید و اخگری بدرخشد، همان‌طور که برای موسی از درخت ظاهر شد. (قصص: ۳۰)

پس ای سالک! در تحت سایۀ درخت گوهر داران الهی بنشین تا لایق شوی تا هستیِ مجازی و مقید را از تو بگیرند و به‌جایش صفات حقّانی را در تو جایگزین کنند.

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد **** به زیر آن درختی رو که آن گل‌های تر دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد **** نه هر بحری گهر دارد نه هر چشمی نظر دارد (دیوان شمس)

* مِسِّ خود را بر طریق زیر و بَم **** تا ابد بر کیمیااش می‌زنم (مثنوی ۶/۷۸۳)

سالک عاشق می‌گوید: «مس وجود خود را به‌طور مدام بر خاک دَرِ معشوق می‌زنم تا مشکلات روحی و اخلاقی با اکسیر معشوق مداوا شود.»

اگر ولیّ خدایی بر زخم روحیِ سالک مرهم بگذارد، درمان می‌شود و آنگاه این درد و فغان آرام می‌گیرد. در واقع کیمیا نظرها تیزهوش‌اند و جویبار تن و روان آدمی را از رسوبات بیماری و رذایل باطنی پاک می‌کنند.

* استحاله، موضوعی است که همگان می‌دانند، اگر صفت ناپسندی داشته باشد، به‌وسیلۀ پرتو کمال انسان کامل و عارف واقعی، به صفت پسندیده تبدیل می‌شود و این را ولادت ثانویه گویند. در مثال دیگر، اگر قطرۀ آب شوری به دریای آب شیرین وصل گردد شیرین می‌شود و شوری خود را از دست می‌دهد.

* مولانا در مناجاتی که اکسیر حق، در هر آنْ در حال تبدیل کردن است می‌گوید:

ای مُبدّل کرده خاکی را به زر **** خاک دیگر را بکرده بوالبشر

کار تو تبدیل اعیان و عطا **** کار من سهوست و نسیان و خطا

سهو و نسیان را مبدّل کن به علم **** من همه خِلمم، مرا کن صبر و حلم

ای که خاک شوره را تو نان کنی **** وی که نانِ مُرده را تو جان کنی

قلب اعیان است و اکسیری مُحیط **** ائتلاف خرقه تن بی مَخیط (۵/۷۸۸-۷۸۰)

اگر انسان با چشم دل به جهان بنگرد، خواهد دید که حضرت حق در این جهان لحظه‌به‌لحظه کیمیاگری و مینا گری می‌کند و کیمیاهای دگرگون‌کنندۀ الهی بر همه‌چیز احاطه دارد.

این‌چنین مینا گری‌ها کار توست **** این‌چنین اکسیرها اسرار توست (۲/۶۹۵)

* حضرت استاد عارف آقای کشمیری می‌فرمود: «سالک به همّت و نَفَس مرد خدا راه می‌رود تا به مقصد برسد.»

* روش و سیرۀ اولیاء الهی در تربیت نفوس مختلف است، از بهترین سیره آن است که با اکسیری که دارند سالک را از خامی به درمی‌آورند و سپس در پختگی می‌گدازند و آنگاه آن‌ها را در سوختگی می‌افکندند تا به نهایت آمال عاشقان و عارفان حقیقی که سوختن است دست یابند.

همان‌طور که یک مربّی و استاد کم‌کم فنون کاری را به شاگرد تعلیم می‌دهد تا تربیت شود و استاد گردد و شاگرد قدر زحمات را بداند و دقیقاً صنعت‌کاری را پیاده کند، همان‌طور در طریقت، اساتید، همانند استاد عارف آقای کشمیری قدم‌به‌قدم اکسیر را تزریق می‌کردند و تعلیم می‌دادند و این سیره نبود مگر اینکه قابلیت را در تلمیذ، بزرگ کنند.

بدین معنی اگر یک‌شب کیمیا را به کسی بیاموزند و بخواهد ره صدساله برود، معلوم نیست شاگرد از خیلی مسائل در امان باشد و آفات و آسیب‌ها به او نخورد. در معنی همین‌طور است که هر کوزه‌ای قالب و شکلی خاص دارد و در هرکدام فوت کوزه‌گری خاصی لازم است که کوزه به همان شکل درآید که کوزه‌گر می‌خواهد بشود.

پس برای کتمان و ورزیدگی و تناسب روحی، تلمیذ را در دیگ قرار می‌دهند. بعضی‌ها یک سال، بعضی‌ها پنج سال و بعضی ۱۰ سال و … بجوشند تا پخته شوند و آن نظر و نَفَس، وجودِ آنان را فراگیرد تا به آفتی و آسیبی منحرف نشوند.

* بدان ‌که نَفَس اولیاء مانند بهار است که باعث حیات جان سالک می‌شود و کلمات ایشان، مانند جواهر و گوهرهای گران‌بهایی است که فقط جواهرشناس می‌داند.

در واقع بیانات آنان درمان‌کنندۀ نفوس است، وقتی کسی که استماع بیانات آنان کند، خوب گیرنده باشد و دقیقاً پیاده کند، صفات مذموم سالک به‌وسیلۀ گفته‌های آنان و پیاده کردن عملی مداوا می‌شود.

گفته‌های اولیاء نرم و درشت **** تن مپوشان زآنکه دینت راست پشت

گرم گوید سرد گوید خوش بگیر **** زان ز گرم و سرد بِجْهی و ز سعیر

گرم و سردش نوبهار زندگی ست **** مایه صدق و یقین و بندگی ست (مثنوی ۱/۲۰۵۷-۲۰۵۵)

* قدرت تصرّف اولیاء چنان است که می‌توانند با اکسیری که دارند مطالب ناپسند را از لوح ضمیر مرید ناپدید کنند و پاک سازند.

چون به تذکیر و به نسیان قادرند **** بر همه دل‌های خلقان قاهرند (۱/۱۶۷۵)

به تعبیر دیگر آثار و افعال و اقوال را از ضمیر مرید بگیرند و صورت ذهنی آن‌ها را دگرگون سازند.

چون به نسیان بست او راه نظر **** کار نتوان کرد ور باشد هنر (۱/۱۶۷۶)

بله! توجه باید داشت که:

هر خسی را این تمنّا کی رسد؟ **** موسی‌ای باید که اژدها کُشد (۳/۱۰۶۵)

اگر بگویی من انعطاف‌پذیر نیستم و قابلیت ندارم، گفته می‌شود با اخلاص گردشان بگرد، دامن وصل آنان را بگیر، خدمت کار آنان باش و مصاحبت آنان را ترک نکن که روزی دست او که یدالله است دستت را بگیرد و وجود سنگی تو را به گوهر حقیقت و معنا تبدیل کند.

گر تو سنگ صخره و مرمر شوی **** چون به صاحب دل رسی، گوهر شوی (۱/۷۲۲)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.