وبلاگ

مقام محبّین

1. اشاراتی به معانی

مُحبّ: دوست دارنده،‌ دوست دار ؛ مَحبّت: دوستی؛ محبوب: دوست داشته شده، معشوق

2. اشاراتی از قرآن

1- قل إن کنتُم تُحِبّون الله فاتَّبعونی یُحبِبکُم الله و یغفر لَکُم: بگو! اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد. (آل‌عمران: 31)

2- والذین آمنوا أشدّ حُباً لّله: آنانی که ایمان آوردند، خدا را دوست دارترند. (بقره: 165)

3- و ألقیتُ عَلیکَ مُحبتهً مِنّی: (ای موسی) بر تو از خویش مهری افکندم. (طه: 39)

4- و آتی المال علی حبّه ذوی القربی و الیتامی و المساکین: نیکی از آن کسی است که دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان … بدهد.   (بقره:177)

5- لکنَّ الله حبّب إلیکم الایمان و زینةُ فی قلوبکم: اما خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شماست.  (حجرات:7)

6- الله یُحبّ المتّقین: خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.  (توبه:7)

7- فسوف یأتی الله بِقومٍ یُحِبّهُم و یُحِبّونَه: خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند. (مائده: 54)

3. اشاراتی از احادیث

1- علی علیه‌السلام: «چگونه ادعای محبّت خداوند می‌کند کسی که محبّت دنیا در دلش جای گرفته است». (غررالحکم 2/555)

2- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هرکس دوستی خداوند را بر دوستی خویشتن ترجیح دهد، خدا گرفتاری او را کفایت کند.»    (کنزالعمال 15/79)

3- امام سجاد علیه‌السلام: «خداوندا! از تو درخواست می‌کنم که قلبم را از محبّت خودت پُر کنی.» (بحارالانوار 95/93)

4- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «خداوندا! از تو، محبتت و دوستی دوستانت را خواستارم و عملی به من بده تا مرا به دوستی تو برساند.» (کنزالعمال 2/209)

5- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «چون خداوند بنده‌ای را دوست دارد مبتلایش کند تا زاری‌اش را بشنود.» (مجموعه ورّام ص 5)

6- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «چون خداوند بنده‌ای از امّتم را دوست بدارد، محبّت او را در دل دوستان برگزیده و فرشتگان و ساکنان عرش خود قرار دهد تا او را دوست دارند.» (بحارالانوار 67/24)

7- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «از محکم‌ترین دست‌آویزهای ایمان،‌ حبّ و بغض در راه خداست.» (وسایل 6/433)

8- خداوند به داود پیامبر فرمود: «مرا دوست بدار و هرکس مرا دوست دارد به دوستی انتخاب کن و مرا محبوب خلق من بساز.» (محجه البیضاء 7/254)

9- پیامبر صلی‌الله علیه و آله به گروهی که پیرامونش بودند، فرمود: «خدای را برای نعمت‌هایی که به شما روزی کرده است دوست بدارید و مرا برای خدا و خویشاوندانم را به خاطر من دوست بدارید.» (علل الشرایع ص 600)

10- مردی به پیامبر عرض کرد: به راستی من شما را دوست می‌دارم. فرمود: «خودت را برای فقر آماده کن» عرض کرد: خدای را دوست دارم. فرمود: «آماده پذیرش بلا باش.» (محجه البیضاء 6/5)

4. نکته‌ها

* محبّت عبارت است از احساس، میل نسبت به چیزی که لذّت بخش باشد. دوست دار، به‌وسیلهٔ حبّی که در دلش است به محبوب خودش دل دادگی و دل‌بستگی دارد. چون محبوب دل آرام، دل‌پذیر و خواستنی است.

* «عشق» مرتبهٔ شدید محبّت است. «مودّت» محبّت عملی است که از محبّ صادر می‌شود. چون احتمال دارد کسی دوست دار محبوبی باشد و آن را اظهار نکند، ولی در مودّت، عملاً آن را به اشاره و کنایه و بالصّراحه نشان دهد.

کسی که ارمغانی به ظاهر برای کسی برده یا او را به مسافرت می‌برد، شاید محبّت های نهفته‌ای که دارد، سبب شده او این کار را انجام دهد.

* از محبّت، تلخ‌ها شیرین می‌شود، مِس‌ها تبدیل به طلا می‌گردد و دَردها شفا می‌یابد.

از محبّت تلخ‌ها شیرین شود **** از محبّت مس‌ها زرّین شود

از محبّت دُردها صافی شود **** از محبّت دَردها شافی شود  (مثنوی 2/1530-1529)

* محبّت، فرع معرفت است. هر چه معرفت و آگاهی به محبوبی بیشتر باشد، به همان نسبت، دوستی محبّ هم در همان اندازه است.

خدایا! ما همه تو را دوست داریم و راست می‌گوییم، ولیکن دل مجروحی هم داریم و در این جهان و آن جهان به تو دل بسته‌ایم.

ما محبّ و صادق و دل‌خسته‌ایم **** در دو عالم دل به تو در بسته‌ایم (مثنوی 2/1454)

* حال باید بدانیم که جز محبّت، چه چیزی می‌تواند آتش خشم را فرو بنشاند. مثلاً مادری از بچه‌اش عصبانی می‌شود و می‌خواهد او را بزند؛ اما چون فرزند را دوست دارد آن حبّ، سبب می‌شود که خشمش فرونشیند. در مَثَل گویند: «کسی گوش را دوست دارد، گوشواره را هم دوست دارد.» محبّ وقتی محبوب را دوست می‌دارد، هرچه متعلّق به اوست را هم دوست می‌دارد. از آن طرف، هر کس با محبوبش میانه نداشته باشد به هر علتی، او را دشمن می‌دارد و حتّی حاضر نیست، صدای آن کس را بشنود.

* در مثنوی (5/1247-1241) گوید: «عاشقی پیش محبوبش آمده بود و دائم از کارهای گذشته‌اش صحبت می‌کرد که شب‌ها نخفتم، اصلاً نخوابیدم، هیچ غذای لذیذی نخوردم، هر چه نوشیدم تلخ بود.» و امثال این‌ها را یک به یک بیان می‌کرد.

نه از برای منّتی بَل می‌نمود **** بر درستی محبّت صد شهود

نمی‌خواست بر محبوبش منت بگذارد، بلکه می‌خواست صداقت خودش را در محبّت با دلایل فراوانی یادآوری کند.

هر کسی چیزی را دوست می‌دارد، با او قرین است، زیرا که دل، از محبوب خود جدا نمی‌گردد.

* اولیای الهی که دوستدار واقعی هستند، محبوب درگاه حق می‌باشند. اگر محبوب کاری انجام می‌دهد، در واقع آنان انجام می‌دهند، اگرچه پشت حجاب محبوب، پنهان است اما در مقام و حال یکی هستند.

هر چه محبوبم کند، من کرده‌ام **** او منم، من او، چه گر در پرده‌ام (مثنوی 5/1877)

* حال اگر محبّی به محبوب حقیقی رسید، دیگر نمی‌خواهد عرض حاجت کند، چون ضمیر روشن دوست، جام جهان‌نماست که همه چیز را نشان می‌دهد. حافظ در غزل 33 می‌گوید:

جام جهان‌نماست ضمیر منیر دوست **** اظهار احتیاجِ خود آنجا، چه حاجت است

شخص دلداده که با کمال ارادت سر به آستان کَرَمِ دل آرام، نهاد؛ آنگاه متوجه می‌شود که هر چه بر سر او می‌آید به اراده دوست است، یعنی او تابع اراده محبوبش است.

* وصال همیشه میسّر نمی‌شود و مسکین و بیچاره شخص محبّ، می‌خواهد از غم فراق بِرَهَد و از این بند غم آزاد شود و امید به لطف محبوب دارد. اگر چه محب خطایی کرده و به یک معنی دور شده، اما رشتهٔ حُب، گسسته نشده است.

دارم امید عاطفتی از جانب دوست **** کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست     (غزل 59 حافظ)

یعنی در هر حالی،  محبّ امید به لطف و کرم و فضل ِمحبوب دارد، چون نظیر محبوب برای او جایی پیدا نمی‌شود.

* گفته شده تا محب می‌تواند باید محبّتش را پوشیده بدارد و زیاد اظهار نکند، چون دوستی واقعی سرّ است و در تظاهر احتمال دارد کم و زیادش کند و این سبب بُعد و حرمان گردد. بهتر آن است از «احوال محبّ» اهلش چیزی بفهمند نه از «حرف‌ها و اعمال او» اگر مستی محبت غلبه کرد و تظاهر نمود، آن وقت نمی‌شود او را نکوهش کرد، چرا که دیگر رشتهٔ تدبیر از دستش در رفته است.

* نکته‌ای که اشاره کردند این است که چون محبّ همّ و غمّش محبوب بوده و محبوب دل سوز و مهربان است. لذا خوب است که او صفت محبوب را دارا باشد و آینه تمام نمای محبتِ محبوب گردد.

خداوند در سوره فتح آیه 29 می‌فرماید: «پیامبر و کسانی که با او هستند در برابر کافران، سرسخت، ولی نسبت به یکدیگر مهربان‌اند.»

این خود نوعی تجلی معشوق است که بر دوست دار خود کرده و او را نظیر و مثل خودش درآورده است.

* علامت محب واقعی آن است که خواسته‌های خود را فدای خواسته محبوبش می‌کند و کارهایی که محبوب می‌خواهد ر انجام می‌دهد، هرچند از نظر جسمی یا روحی، بر او سنگین و طاقت‌فرسا باشد؛ زیرا حُبّ، آن‌ها را آسان و روان می‌کند. طاعتی که برای او بهترین باشد عین لذت است و با رغبت انجام می‌دهد و کاری که ممدوح محبوب نباشد را به جا نمی‌آورد؛ چون می‌داند که غباری برمی‌خیزد که حائل است و قرب را تبدیل به بُعد می‌کند.

* دوستدار واقعی، کسی است که هر چیزی از دایره وجودی محبوب خارج باشد و به او مرتبط نباشد، اگر از دستش برود غصه‌دار نمی‌شود. چون هر چیزی جز محبوب، فانی می‌شود. پس غصّه خوردن برای امر فانی جز زیاد کردن اندوه دنیوی، چیز دیگری به وجود نمی‌آورد.

وقتی انسان به کلّ و کامل مربوط است، دیگر جزء و ناقص نقشی نمی‌تواند داشته باشد تا محب از یاد کلّ و کامل بیفتد و غافل شود.

* لازمه محبّت، یاد محبوب کردن است، یعنی انسان وقتی به چیزی علاقه وافر دارد، ذکرش را زیاد به زبان جاری می‌کند. به تعبیر دیگر، محبّ در هر رشته‌ای که باشد، لا به لای حرف‌هایش- به اشاره و یا آشکار- از محبوب و آنچه مربوط به اوست صحبت می‌کند. وقتی کسی علی علیه‌السلام را دوست دارد، اسم بچه‌اش را علی می‌گذارد، وقتی می‌خواهد از جا بلند شود «یا علی» می‌گوید، خداحافظی می‌کند «یا علی» می‌گوید؛ همه دلیل بر این است که ذکر محبوب، خواه ناخواه به زبان جاری می‌گردد.

* این نکته نباید فراموش شود که درصدِ دوستیِ مردم به دنیا، هر اندازه است (مثلاً هفتاد درصد) یعنی به همان اندازه (یعنی هفتاد درصد) خدا را دوست ندارند، بلکه سی درصد خدا را دوست دارند. چه آن‌که حجاب اکبر در رسیدن به لقاء محبوب، تعلّقات دنیوی است که سرچشمه بسیاری از خرابی‌هاست. لذا اگر چیزی از دنیادوستی را از دست بدهد مغموم شده و خُلقش تنگ می‌شود. اگر اولیاء خدا خانه و ماشین و باغ و زن و فرزند و امثال این‌ها را دارند. علتش آن است که از آن طرف، دوستی خدا را هم دارند. آنان تعلّق قلبی به این مظاهر و زینت حیات دنیوی ندارند که مانع دوستی شود.

* آنچه از مضامین آثار برمی‌آید، محبوب عالم وقتی کسی را دوست می‌دارد: درون او را پاک می‌کند، روزنه محبّت را برایش می‌گشاید و او را برای خودش می‌خواهد. پس مطلب عمده در قلب، زدودن تیرگی‌های نفسانیّات است.

میل عالی به دانی، بسیار مطلوب بوده و از کمال به شمار می‌رود، لذا کلید درب‌های دوستی را برایش باز می‌کند؛ اما میل دانی به عالی، معلوم نیست تا به کجا برسد. محبّ گاهی سر در گُم می‌شود و شک می‌کند که آیا او عالی را دوست دارد؟ خودش به جایی از این درجات دوستی رسیده است؟

* استاد ما نقل می‌کردند که پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هرگاه خدا بنده‌ای را دوست بدارد، هیچ گناهی به او زیان نمی‌رساند.»

مُحبّ، عصمت ندارد، اما به خداوند نوعی قبل از لغزش جلوی خطای او را می‌گیرد یا بعدش با وادار کردن به توبه و کفّاره و پشیمانی، نمی‌گذارد که گناه او ثبت شود.

* هرچه حجاب‌ها کنار رود و اسباب تقرّب بیشتر شود، دوستی‌ها بیشتر گردد. لذا خداوند اسباب و زمینه برای دوستی‌ها را بسیار قرار داده است. مثلاً نماز شب، غسل جمعه، صله رحم، نیکی به خلق و … که این‌ها در مرتبه واجبات نیستند اما آثارشان برای تقرّب و محبّت، بی‌شمار است.

* یکی از موانع دوستی‌ها واسطه‌هایی هستند که یا از اصل خراب‌اند و یا در لباس دین و مذهب حائل بین محبوب و مُحب می‌شوند. این‌ها پله‌های نردبان محبّت و درجات آن را شکسته و برای دیگران هم می‌شکنند. اینان مفتون به دنیا هستند، گرچه ظاهرشان گول زننده است و به الفاظ و اشعار و کلمات قصار، دوستی را می‌خوانند و متظاهر به حقیقت‌گویی هستند ولی باطنی مخروب دارند.

* ترس در وجود محب باید وجود داشته باشد. ترسِ این‌که از دوستیِ محبوبانِ واقعی (مانند محبت به امام زمان علیه‌السلام) نکند به خاطر حجاب و کدورات، تنزّل کند یا درجا بزند؟ چه آن‌که بعضی نیّات و کردارها سبب سقوط بعضی منازل معنوی می‌شوند، مانند انیّت و این ضرر کمی نیست. پس از رشته‌هایی که به وصل و دوستی مربوط است باید مراقبت و محافظت نمود تا گسسته نشود. چون وقتی از پایین کوه به بالا می‌آمد بسیار مشقّت و زحمت کشید.

* در اخبار آمده که انسان وقتی چیزی را دوست دارد با آن محشور خواهد بود. این حشر، یعنی آن کس یا آن چیز در دلش نقش بسته و با مِهر آن گره خورده است. لذا در دنیا و آخرت با نفسِ او بوده و محبوبی که با او محشور می‌شود مذموم است که مطرود و ملعون باشد.

* چیزی که محبوب است، طبع انسان باید به آن راغب باشد، میل انسان همیشه به لذّت و کمال تمایل دارد مثل خوردنی‌ها، بوییدنی‌ها، نوشیدنی‌ها، یا اخلاق و رفتار و سخاوت خوبِ کسی.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌فرماید: «نور چشمم نماز است.» یعنی میل دل که لذّت می‌برد از نماز است. امّا بسیاری از مردم محبوب‌هایی دارند ولی از نماز لذّت نمی‌برند و برای آن‌ها عادت شده است. ادراک قلبی، از صورت‌های ظاهری و چشم ظاهر بالاتر و با کمال‌تر است.

* یک قاعده و قانونی که در طبیعت انسان‌ها حکم فرماست این‌که هر کس خودش را بیشتر دوست دارد، یعنی اولین محبوب، خودش است. لذا در حفظ و مراقبت جسمانی و روحانی خود می‌کوشد و بسیار محافظت می‌نماید تا از گزندها مصون بماند.

وقتی فرزند می‌آورد، می‌خواهد نتیجه خودش را ببیند و آن وقت در ذهنش این است که در وقت پیری، این فرزند به دردم می‌خورد، بعد از وفات بر سر قبرم می‌آید، از من یادگاری باقی می‌ماند. در واقع خوددوستی، سبب می‌شود که بسیاری از کارها و زحمات را متحمّل شود، چرا که آن‌ها عایدش می‌شوند.

ولی در واقع عارفان، محبوب دوستی را نخستین دوستی دانسته و بیشتر دوست دارند و خود را فدای آن می‌کنند، نه آن‌که همه چیز را برای بقاء خودش و سپس برای محبوب بخواهد.

* آنچه محبوب است ذاتاً، لوازم و فروعات آن هم دوست‌داشتنی می‌شود. صحّت و سلامتی برای انسان ذاتاً مطلوب است و چون دکتر سبب صحّت می‌شود انسان او را هم دوست دارد.

پس بسیاری از دوست داشتن‌ها، از فروعات و اسباب به شمار می‌روند. مثلاً در هر رشته، استادی وجود دارد، مثلاً در نجاری، آهنگری که به خاطر تمایل به یادگیری صنعت و فنون، انسان استاد آن فن را دوست دارد؛ اما استاد نجّار به تنهایی برای او محبوب نیست. نوع انسان‌ها، همه چون خدا به آن‌ها نعمتِ زن، فرزند، مال، کار و سلامتی داده، به این اسباب و فروعات می‌نگرند، پس چون این‌ها محبوب و مطلوب است لذا خدا را دوست می‌دارد. در حالی که عارف، بدون اسباب و فروعات، خدا را دوست می‌دارد که صانع اوست، او را آورده و بعد هم می‌برد و اختیار برای مالک است نه مملوک، پس محبوب هم اوست نه اسباب.

* مسئلهٔ مطرح در مجاز و حقیقت این است که «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» بسیاری از دوستی‌ها اعتباری و مجازی و به صورت‌هاست. لذا به خاطر اتفاقات و حوادث و مسائلی که سبب خرابی آن می‌شود، رها می‌گردند.

دوستی حقیقی باقی می‌ماند، چون همه‌چیز هالک است مگر وجه الله. هر چیزی مظهریّت وجه الهی را داشته باشد از حوادث و هبوط مصون است. پس عاقل و کامل و عالمِ واقعی، کسی است که به حقیقت‌های جاودانی متصل و پای بند و مربوط باشد.

* دوستی‌هایی که به خاطر شمردن کمالات کسی ایجاد می‌شود، بعد از رؤیت و دیدن شکل و بعضی از بی‌کمالاتی‌های طرف، ضعیف می‌شود. پس اگر دوستی‌ها به خاطر کمالات باطنی باشد، بعد از رؤیت به ضعف تبدیل نمی‌شود. توصیف ندیده، نباید بر اساس احساس و مظاهر جمیل شخص باشد، بلکه توصیف باید به خاطر دارنده بودن شاخص‌های باطنی و درونیِ ممدوح باشد.

وقتی مرده‌ای را توصیف می‌کنید، خوبی‌ها و صفات و برازندگی شخصیت او را بیان می‌کنید، اما تعریف از صورت زیبا و بلندی قد، نمی‌تواند مستمع را جذب کند. می‌گویید: «حلیم بوده، سخاوت داشته و امثال این‌ها» تا محبّتی از مُرده در دل مستمع بیفتد. پس فضایل و محاسن سبب می‌گردد تا مرده را دوست بدارند.

* یکی از عجایب دوستی این است که گاهی انسان با یک نفر که هیچ جنبه آشنایی نداشته، با یک ملاقات، دوست دار او می‌شود. اگر جنبه ظاهری از قبیل زیبایی، خوش‌صحبت بودن و… نباشد، سنخیّت روحی است که همدیگر را جذب می‌کنند. عجیب‌تر این‌که از کسی تعریف و توصیف می‌کنند، انسان بی‌اختیار علاقه‌مند به آن کس می‌شود. این هم می‌تواند تناسب روحی باشد یعنی کُد این به آن شخص تعریف شده، می‌خورد.

* محبوب، یکی است و محبوب‌های دیگر در طول آن محبوب هستند و آن عین دوستی محبوب عالم است و فاصله و دوئیّت وجود ندارد. دوستیِ انسان کامل، خلیفه خدا و نماینده امام، عین دوستیِ حضرت حق است چه آن‌که آنان مظهر اسماء و صفات اویند.

اگر دوستیِ مستقل باشد بدون ربط به حق، وهم و خیال است و باقی نمی‌مانَد. دوستی حق همانند خورشید است که به همه جا روشنی می‌دهد و قوام همه کره زمین حتی معادن اعماق زمین به او وابستگی دارد.

* نکته‌ای که باید تذکّر داد این است که در دوستی‌ها نباید جنبه افراط شود چه آن‌که گاهی به خاطر مسئله‌ای دوستی از هم پاشیده می‌شود و اسراری که به او گفته شده، فاش می‌کند. پس توازن و اعتدال بهتر است برای پایداری محبت‌ها.

چه‌بسا دیده شده بعد از مدّت‌ها میانشان به هم خورده و دیگری دشمن شد و این خطرناک است. در رابطه‌ها نباید اسرار گفته شود و از افراط در پیوستگی دوری کرد مگر بندگان خاص خداوند و اولیاء الهی که کار آنان عین حقیقت است و آسیب‌پذیری در دوستی‌های آنان وجود ندارد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.