وبلاگ

مقام مستأنسین

1- اشاراتی به معانی

* اُنس: الفت، خو گرفتن، همدمی، هم خویی، خرّمی، ضد وحشت

انیس: اُنس گیرنده، خوی گیرنده، یار و همدم.

۲. نکته‌ها:

مونس: اُنس دهنده

* ازاین‌جهت آدمی را انسان نامیدند که از اُنس گرفته‌شده، یعنی کون جامع که تمام اسماء و صفات الهی به او اُنس گرفتند و در او جمع‌اند و او به آن‌ها اُنس گرفته که انسانش نامند. حق‌تعالی خود را به جمیل و ذوجلال وصف فرمود. در سورۀ الرحمن آیۀ ۷۸ فرمود: «ذوالجلال‌والاکرام» که اسماء جلالی از ذوالجلال و جمالی از اکرام مستفاد است. پس ما را بر هیبت و اُنس آفرید. هیبت از جلال و اُنس از جمال و همچنین در جمیع اسماء و صفاتی که به خود نسبت داد. (ممدالهمم، ص ۴۸، ۲۰)

* چون نسیم محبّت از جناب ربوبی بر دل عارف وزید سبب می‌شود که اُنس به او بیشتر شود چون با او خو می‌گیرد، دیگر وحشت او را در تنهایی نمی‌گیرد. ازاین‌جهت عرفای عظام از خلوت و تنهایی پرهیز نمی‌کردند و مشغول راز و نیاز و نجوا با حق بودند و لذّت آن را درک می‌کردند. البتّه خلوت با علم و عنایت ثمره دارد و خلوت بی‌علم و توفیق ربّانی چه‌بسا گمراه‌کننده باشد. آنکه حق او را برای هم‌نشینی و نجوا و مناجات انتخاب کرده، پس اُنس او را دوست می‌دارد و این عنایت است. در مجلس اُنس و کرامت ناقابل را دعوت ننمایند و مخاطب اُنس باید کسی باشد که سنخیت با مونس داشته باشد.

* امام سجّاد در نیایش ۲۱ گوید: «خداوندا! قلبم را از بدسیرتان به بیم افکن و اُنس خود و دوستان خود و بندگان فرمان‌بردارت را نصیب من کن.»

مرگ برای مؤمن لقاءالله است و غیر مؤمن آن را مکروه و ناخوش آیند دارد. چون اُنس به مرگ برای عارف لقاء است، پس طالب آن است و تقاضا دارد که نصیب او بشود. در نیایش ۴۰ امام سجّاد می‌فرماید: «از اعمال شایسته عملی برای ما قرار ده که بازگشت به‌سوی (پاداش) تو را دیر شماریم. (در انجام آن بکوشیم) و بر زود رسیدن به (رحمت) تو حرص داشته باشیم تا مرگ برای ما جای اُنس و آرامش باشد که به آن انس‌گیریم و جای الفت دوستی باشد که به‌سوی آن شوق داشته باشیم.»

* اُنس با محبوب و کسانی که محبوب را دوست می‌دارند و حق به آنان از جهاتی نظر دارد، از تقاضایی است که می‌شود آن را از خداوند درخواست کرد. البتّه نکتۀ لطیف آنکه خو گرفتن و همدمی با کسانی که موردنظر حق هستند آثارش قابل توجّه است. جوانی حضور پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و عرض کرد: من بانشاط هستم و جهاد را دوست دارم، ولی مادری دارم که نسبت به آن ناخشنود است. حضرت فرمود: «نه برگرد و با مادرت باش و سوگند به ذاتی که مرا به‌راستی برانگیخت، یک‌شب اُنس او با تو بهتر از یک سال جهاد کردن تو در راه خداست.» (پیام پیامبر، ص ۳۸۶)

* پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «نیکوترین شما خوش‌رفتارترین شماست، آنان که اُنس گیرنده و الفت پذیرند.» (تحف العقول، ص ۲۸)

یعنی همدمی و خو گرفتن با یکدیگر لازمه‌اش آن است که یک‌طرف قوی‌تر در اُنس دهندگی باشد تا دیگری را جذب کند و این نشانۀ اخلاق ممدوح و پسندیده است. حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «خوشا به حال کسی که بر اساس طاعت الهی با مردم اُنس گیرد و آنان با او دوستی کنند.» (تحف العقول، ص ۱۹۹)

* امام صادق علیه‌السلام فرمود: «آه آه بر دل‌های آکنده از نور که دنیا در نظرشان تنها به‌مانند اژدهایی خوش‌خط‌وخال و زهرآلود و دشمنی، زبان نافهم است. باخدا اُنس دارند و ازآنچه جماعت خوش‌گذران بدان مأنوس شده‌اند گریزان‌اند، اینان به حقّ دوستان من می‌باشند.» (تحف العقول، ص ۲۸۲)

این بود نمونه‌ای از دوستان اهل‌بیت که مصداق اُنس می‌باشند.

* یکی از مصادیق اُنس آن است که انسان حقوق دیگران را رعایت کند و هر حقّی را در جایگاه خودش نسبت به مردم روا بدارد. چون چنین کند، دیگران با او همدم و یار شوند و از او بهره‌مند شوند و در مسائل و مشکلات از خوی او الفت گیرند و از فکرش استفاده نمایند.

* در دعای جوشن کبیر دربارۀ این مقام آمده است: یٰا مُونِسیٖ عِندَ وَحْشَتیٖ: ای همدم در ترسیدنم. (۱۰۳)

یا انیس القلوب: ای همدم دل‌ها. (۱۱۸)

یا انیس من لا انیس له: ای هم‌صحبت، آنکه نیست برای او هم‌صحبتی. (۲۷۹)

یا خیر المستأنسین: ای بهترین همدمان. (۳۹۰)

یا من به یستأنس المریدون: ای آنکه به او خو گیرند اراده کنندگان. (۴۲۶)

یا انیس المریدین: ای همدم خواستاران. (۵۱۳)

یا من انسی و اوانی: ای آنکه همدم شدی مرا و در پناه گرفتی مرا. (۶۶۰)

یا انیس الذاکرین: ای همدم یاد کنندگان. (۸۶۶)

یا انیس الاصفیاء: ای همدم برگزیدگان. (۹۰۷)

یا خیر مونس و انیس: ای بهترین همدم و دل آرام. (۹۴۸)

* ذکر خداوند و یاد او کلید اُنس به اوست و لازمۀ این مطلب آن است که از خلق ببرد و وحشت داشته باشد،‌ چون به حق انس بگیرد، دیگر تنهایی او را نمی‌رنجاند و از کسی وحشت ندارد.

* ای عزیز! روزگار را قوانینی در ذاتش نهاده شده است که بدان عمل می‌کند، یکی آنکه وقتی با کسی یا شخصی مونس می‌شود و همدم می‌گردد روزی تَبَرِ فراق و هجران آید و بین آن دو را فاصله اندازد تا قیامت و سبب می‌گردد انیسی به غم و حزن گرفتار شود؛ و چاره‌ای هم از آن نیست.

* اگر کسی عقلش قدسی شود و پیامبر درونی‌اش او را اعتدال بکار گیرد، خوب همدمی برای عاقل است و همان سبب می‌شود که از او در کارها استفاده برد و راه میانه را بپیماید. منظور آن نیست که هر عقلی در مسائل طریقتی و معنوی می‌تواند این کار را بکند مانند عقل سیاسی، نظامی، تاریخی، معماری و …، چون در عقل قدسی، عاقل هر جا که باشد انگار در وطن خودش هست و غریب نیست و راه‌کارهای آن سبب می‌شود که با میزان راه رود و دیگران‌ هم همدم و همدل صاحبش شوند.

* امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «اُنس در سه کس باشد: زن موافق، فرزند صالح و برادر موافق.» (غررالحکم، ح ۲۱۰۹)

یعنی اگر در زندگی این سه نفر همدل و هم‌صحبت شخص باشد اُنس مصداق کامل آن متحقق می‌شود که البتّه این مطلب بعد از انس بالله است و این‌ها بعدازآن و در طول آن، جزو اصول و کلید حقیقی زندگانی و آرامش می‌باشند.

* دربارۀ نشانه و اینکه خداوند بنده را دوست یا دشمن دارد علامتی را فرمودند که هرگاه خداوند تو را به یادش اُنس می‌دهد و آرامش نصیب تو می‌شود معلوم است که تو را دوست داشته است و اگر متوجّه شدی که خداوند تو را به خلق اُنس می‌دهد و هم دل و هم‌صحبت می‌کند و از یاد او گریزانی و میلت ضعیف است، معلوم می‌شود که دوستت ندارد. همان‌طوری که می‌دانید اسباب دوستی و دشمنی از بنده است و اینکه حق مونس می‌شود یا شخص از یاد حق گریزان می‌گردد اثر وضعی عمل خودش است که به‌صورت پاداش و جزاء به او بازمی‌گردد.

* در کتاب غررالحکم حدیث ۴۲۶۱ از کلمات گوهربار امام الموحدین علی بن ابیطالب نقل کرده که فرمود: «به نرمی پهلو (کنار) دل‌ها اُنس می‌گیرد.»

مراد از نرمی پهلو این است که آدم‌های بد خرد، متکبّر را درشت پهلو می‌گویند و انسان‌های هم دل و مأنوس را نرم پهلو گویند؛ یعنی کسانی می‌توانند دل‌ها را بربایند و هم خوی و هم یار شوند که دارای صفات رذیله‌ای که مذموم است همانند بداخلاقی، تکبّر و عجب و مانند این‌ها نباشند.

* بهترین کلید در جامعه، حُسن اخلاق است که سبب می‌شود که خداوند رزق بنده را روان و آسان کند و به اندکی کوشش از خزانۀ غیب بر او ببارد و از آن‌طرف سبب اُنس و همدمی با رفیقان می‌گردد. لذا دیده‌شده افرادی که سوء اخلاق دارند انیس و مونسی ندارند و مردم از آن‌ها فرار می‌کنند و درب رزق آن‌ها یا بسته است و یا باز، امّا چاله و آفت‌های آن بسیار است.

* در طریقت، اساتید می‌فرمایند: کسی که ذاکر حق است، بلاتشبیه به‌منزلۀ این است که خداوند هم‌نشین اوست یا به‌منزلۀ دو نفر را می‌ماند که با یکدیگر اُنس گرفته باشند. از آنجایی ذکر از مذکور برمی‌خیزد و از حلقوم و زبان ذاکر برمی‌آید، آنگاه‌که بنده حسن قابلی دارد حسن فاعلی، فعل خود را در آن می‌کارد، همانند تخمی که در درون زمین کاشته می‌شود. آنگاه آمیخته و عجین می‌شود مگر آنکه آفتی به قابل بخورد.

* بدان! از صفات نیکو، احسان و نیکی به خلق است و آن سبب می‌شود که مردم به او انس پیدا کنند درنتیجه مظهر محسن خداوندی، خودش مستأنس می‌شود، آنکه احسان به او رسیده هم خوی او می‌شود و جذب او می‌گردد.

* قرآن کتاب وحی است همه مقداری تلاوت کنند و آنگاه آن را در طاقچه و کتابخانۀ منزل خود بگذارند سپس با مردم به سخن نشیند. اینکه با قرآن مأنوس نمی‌شوند و از تلاوت و تدبّر و فرامین آن بهره نمی‌برند برای این است که در وقت غیر کاری و مسائل ضروری، یعنی در تنهایی اشتغال به صحبت و دیدن فیلم و کتاب‌های غیر الهی پیدا می‌کنند و نمی‌توانند بهرۀ شافی و کافی از آن ببرند.

* اُنس عبارت از خوشحالی و شادی دل به سبب مشاهدۀ جمال محبوب، به‌طوری‌که هرگاه غلبه یابد و دل ازآنچه از او غایب است فارغ بوده و به این‌که ممکن است خطر زوال به او راه یابد، توجّه نداشته باشد. در این صورت نعمت و لذّت او بس بزرگ خواهد بود. اگر بگویی نشانۀ اُنس باخدا چیست؟ جواب این است که: نشانۀ آن دل‌تنگ بودن از آمیزش با مردم و به ستوه آمدن از آنان و شیفتگی او به ذکر خداست. اگر با مردم معاشرت کند مانند منفردی در جماعت و مجتمعی در خلوت و غریبی در حضر و حاضری در سفر و شاهدی در غیبت و غایبی در حضور خواهد بود. بدن او با مردم معاشرت می‌کند لیکن دل او تنها و مستغرق در شیرینی ذکر خداست و شاعری گفته: بیکاره انس باخدا ندارد و حیله‌گر با نیرویش آن را درک نمی‌کند. انس گیرندگان ‌همه مردان برگزیده‌اند و همه خاص و کارگزاران خدایند. (راه روشن ۸/۱۰۰)

* انبساط و دلیری از برخی بندگان صادر می‌شود، مانند انبساط اُنس از قول موسی که به خدا گفت: «(پرستیدن گوسالۀ سامری) این جزء آزمایش تو نیست که هر کس را بخواهی گمراه می‌سازی و هر کس را که بخواهی هدایت می‌کنی.» (اعراف: ۱۵۵) چون به موسی گفته شد: «به‌سوی فرعون برو که او طغیان کرده است.» (طه: ۲۵) بر سبیل تعلّل و اعتذار گفت: «آن‌ها بر من گناهی دارند، بیم دارم مرا به قتل برسانند.» (شعرا: ۱۳) و نیز گفت: «پروردگارا! از این می‌ترسیم که او بر ما پیشی گیرد یا سرکشی کند.» (طه: ۴۶)

این سخنان از غیر موسی سوء ادب است، ولی چون موسی را به اُنس جا داده از او تحمّل می‌شود و به او ملاطفت می‌گردد. (محجة البیضاء ۸/۸۳)

* بعضی گفته‌اند: اُنس اثر مشاهدۀ جمال حق است. پس هرچه بیشتر مشاهده شود اُنس هم به همان اندازه بیشتر گردد.

گفته می‌شود که واردات همه‌اش از نوع مشاهدات نیست که خلاصه در ازدیاد اُنس شود، بلکه گاهی به نوع الهامات است و گاهی به استماع نواهای دل بخش معشوق است که بر سالک وارد می‌شود و گاهی حالت جذبه دارد بااینکه مشاهده‌ای در کار نیست. امّا کشش‌های متوالی و یا حالی او را درمی‌یابد.

* وقتی عبد مونس با حق نیست، در عادات و رسوم و تفرقه است. چون خلق او را اصطفا می‌کند برای مجلس اُنس و یاد خود، او کم‌کم از رسوم و عادات مضمحل و جمع می‌شود و به وحدت می‌رسد، آنگاه از مخالفت با حق وحشت پیدا می‌کند. تا وقتی مونس هست وحشت نیست تا وقتی مریدان به او اُنس دارند قلب آرام است چون در پناه اوست.

* ازآنجایی‌که قُرب موجب راحتی و آرامش است، خداوند در قرآن به پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هرگاه بندگانم از من، از تو پرسند بگو من نزدیکم.» (بقره: ۱۸۶)

پس یکی از علامت‌های اُنس، تقرّب است که سبب گرمی انیس و مونس می‌شود. پس تا عبد در بُعد است احساس همدمی نمی‌کند تا احساس او روبه‌پیشرفت باشد.

* وقتی این مقام آمد، انیس از نام و یاد محبوب لذّت می‌برد و او را گوارا آید و لذّت ببرد. چون این مقام عارض شود نام و یاد محبوب از روی عادت و رسوم باشد و کوچک‌ترین خستگی و قبض، او را از طرب و خوشی بیندازد و لذّت نبرد.

* ازآنجایی‌که لطافت بعضی مقامات بسیار بالاست، اُنس هم از همان‌هاست. لذا انیس باید از خدا بخواهد که آفتی و آسیبی به او در این مقام وارد نشود، چه آنکه بعضی‌ها در حال اُنس هستند امّا به فتنه‌ای آن حال را از دست دهند.

* لطیفه‌ای است دقیق و آن اینکه اُنس اگر به حدّی برسد که فراق آن را نتواند تحمّل کند به بی‌قراری می‌افتد، یعنی انتظار لطف و مؤانست سخت است و اگر به هر علّتی این موج نیاید شادمانی و نرمش و آسایش کمی بی‌رنگ می‌شود و سالک فکر می‌کند که در فراق افتاده است. «حافظ دوام وصل میسّر نمی‌شود»؛ سالک این مطلب را باید در ذهن و قلب خود حک کند که دوام وصل میسّر نمی‌شود. قلب حالت انقلاب دارد و واردات از قبض و بسط، نجوا و مناجات، سر و علانیه و … یکسان نبوده، خواه‌ناخواه در حالت بالا و پایین بودن حالات قلب کم‌وزیاد می‌شود.

* ازآنجایی‌که بهره و استمتاع هر محب و عاشق و انیسی همیشه یکسان نیست، پس هر زمان و مکانی و روزی برای خود نمایشاتی دارد که انیس مشاهده می‌کند یا می‌شنود و یا به قلبش وارد می‌شود. حلاوت مجلس، شیرینی یاد محبوب، مناجات با معشوق، شادی خاصی دارد که انبساطش قابل وصف نیست تا در دفتر ترسیم شود. لذّتی که مادر از فرزند خود می‌برد، نوازشی که مادر بر طفل خود می‌کند قابل ترسیم نیست. همچنین خرّمی خطاب و رؤیت از مونس قابل گفتگو نیست تا سالک خودش بدان جا رسد و آن را بچشد و درک کند.

* نکته‌ای قابل‌فهم همگان این است که بعضی افراد هستند که دیگران به او الفت و اُنس می‌گیرند و همخوی و همدل با او می‌شود و به عبارتی محوریتی پیدا می‌کند که دیگران از شمع وجود او بهره‌مند می‌شوند. این از لطافت روح است که خودش اُنس دهنده و اُنس گیرنده است.

* در شرح احوال بعضی عرفا نوشته‌اند که آن‌ها از حیوانات درنده نمی‌ترسیدند و به آن‌ها حمله نمی‌کردند و تنها در جنگل زندگی می‌کردند و این از امن و مونس بودن آن‌ها بوده است. «…اُولٰئِکَ لَهُمُ الْأمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ: برای آنان است ایمنی و امن و آنان راه‌یافتگان‌اند.» (انعام: ۸۲)

«إنَّ الْمُتَّقیٖنَ فیٖ مَقٰامٍ أمیٖنٍ: همانا پرهیزکاران در جایگاهی امن هستند.» (دخان: ۵۱)

تعجب از انسان‌ها هست که مقام این‌ها را درک نمی‌کنند و بهره‌مند نمی‌شوند، امّا حیوانات با آنان خو گرفته و حمله‌ور نمی‌شدند.

* در وصیتی که حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام به هشام فرمودند آمده است: «… هرکس به آنچه نزد خداست راغب شود، خدا انیس او در وحشت و دوستش در تنهایی و بی نیازیش در فقر و یاور او در بی‌کسی خواهد بود.» (اخلاق، ص ۲۰۸)

* درخور توجّه است که کسانی که غریب‌اند و پناه گاهی ندارند و دل‌شکسته و بی‌کس هستند، اینان اگر اندکی به ادراک باطنی برسند حق‌تعالی انیس آن‌هاست، چه آنکه حق در دل بندگان رانده‌شده و درمانده و نیازمند است و به آنان اُلفت می‌دهد امّا به خاطر فشار مادی و روحی درک نمی‌کنند. در ادعیۀ بسیاری آمده است که خداوند انیس غریب، متفرّد، وحید، بی‌همدم، مکروب، محروم و … می‌باشد.

* در دعای مجیر آمده است: «یا انیس تعالیت یا مونس اجرنا من النار: ای یار و همدم، بلندمرتبه‌ای تو، ای انس گیرنده مرا از آتش پناه ده»

* شخصی به نام محمد بن هارون جلاب گوید به امام هادی علیه‌السلام عرض کردم از پدرانت روایت‌شده است که زمانی بر مردم می‌آید که چیزی عزیز و کم یاب تر از برادر انیس و کسب درهمی از حلال نیست؟… حضرت در جواب فرمود: «بله در زمانی برادر در راه خداوند و درهم حلال پیدا کردن آن سخت‌تر می‌شود.» (الاقبال ۱/ ۴۱) از این بیان استفاده می‌شود که اُنس گیرنده و همدم در عالم رفاقت و دوستی بسیار ارزشمند و کمیاب است. اگر کسی دارد، قدرش را بداند و اگر ندارد دنبال کند تا کسی را به صفتی انیسی بیابد.

* بعضی هستند که انیس آنان کتاب است و رفیق تنهایی آنان با کتاب به سر برده می‌شود. گوییم آموختن دانش و مطالعه ممدوح است؛ امّا باید دید که خواننده از اُنس به کتاب در چه زمینه‌ای بهره می‌برد.

آیا این رفیق تنهایی کاربردی عملی برای او در هدایت و انسانیت دارد یا به‌نوعی به تخلیۀ وقت و زمان عادت کرده، اگرچه راه‌یابی به صعود و مدارج عالیه از حظّی برخوردار نیست. دیده ‌شده افرادی که با کتاب اُنس دارند متأسفانه نوعی غرور آن‌ها را گرفته و به خاطر مطالعه کتاب‌های متفرقه به دیدگاهی ناصواب رسیدند.

* امام سجاد علیه‌السلام فرمود: «شناخت خدا و عمل به طاعت او دو انیس هم‌آغوش‌اند، پس هر کس خدا را بشناسد از او می‌ترسد و این ترسش او را بر عمل به طاعت خدا برمی‌انگیزد.» (امالی شیخ مفید، ص ۲۲۲)

* اگر انسان از ذُلّ و خواری و پستی کار معصیت خارج شود و به عزّ طاعت روی بیاورد این خروج و دخول به‌قدری لذّت بخش است که خداوند به خاطر اثر وضعی این عمل، او را مونس خود می‌گرداند، اگرچه انیسی و خویشی در ظاهر نداشته باشد. در واقع انقلاب و تحوّل سبب ثمرات بسیار می‌شود یکی از بهترین آن، حق همدم و یار او شود.

* حافظ می‌فرماید:

دل من در هوس روی تو ای مونس جان **** خاکِ راهی است که در دستِ نسیم افتادست (غزل ۳۶)

یعنی ای مونس جان! دلم در اشتیاق دیدن چهره زیبای تو هم چون خاکی است که اسیر نسیم شده و به هر سو کشیده می‌شود. از نسیم صبا که پیام‌آور عاشقان است بپرس تا به تو بگوید که تمام شب تا صبح، بوی خوش زلف زیبایت مونس و همدم جان ماست همان‌گونه که در گذشته بوده است. (غزل ۲۱۳)

وقتی معشوق در کنار ماست دیگر چه نیازی است که چیز زیادی بخواهم، زیرا سعادت هم‌نشینی با آن مونس جان برای من کافی است. (غزل ۲۶۸)

بازآی و دلِ تنگ مرا مونس جان باش **** وین سوخته را محرم اسرار نهان باش (غزل ۲۷۲)

ای یار! برگرد و همدم جان این دلِ ‌تنگ من شو و محرم اسرار پنهانی این سوخته در آتش عشق باش.

یکی از نکاتی که شاعران سالک و عارف و اهل طریقت گوشزد می‌کنند، مجالس اُنس است که باید از آن استفاده برد. چه آنکه مجلس اُنس جای قال و قیل و سروصدا و اعتراض نیست. چون معشوق به مجلس آید دیگر وضع باطنی آن دگرگون می‌شود و سبب رونق و روشنی دل‌های گریزان می‌گردد.

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد **** دل رمیدۀ ما را رفیق و مونس شد (غزل ۱۶۷)

در مجلس اُنس یکرنگ، جای ورود نامحرم نیست، سر پیاله‌ای را که ساقی به مریدان صادق می‌دهد را باید وقتی پوشید که صوفی نامحرم ریاکار باشد.

چه جای صحبت نامحرم است مجلس اُنس **** سر پیاله بپوشان که خرقه‌پوش است (غزل ۱۷۵)

یاد آن روزگاری به خیر باد که صبحگاه جز من و یار در آن مجلس اُنس با دوستان ‌هم دل و یکرنگ می‌نشینیم. (غزل ۲۰۴)

در فصل بهار عشق و گرفتن فیض که دوستان ‌همدل در مجلس اُنس هستند اگر از دست معشوق زیبا جام معانی و حقایق را نگیری دلیل بر سستی و بی‌ذوقی توست. (غزل ۲۱۸)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.