وبلاگ

مقام مسبّحین

1- اشاراتی به معانی

مُسَبِّح: ستاینده، ستایش‌کننده، نیایشگر.

2- اشاراتی از قرآن

۱- وَ إنّٰا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ: ماییم که خداوند را به پاکی می‌ستاییم. (صافات: ۱۶۶)

۲- فَلَوْ لٰا أنَّهُ کٰانَ مِنَ الْمُسَبِّحیٖنَ: اگر او (یونس) از نیایشگران نبود (بی‌گمان در شکم آن ماهی تا روز قیامت می‌ماند). (صافات: ۱۴۳)

۳- …وَ إنْ مِنْ شَیءٍ اِلّٰا یُسَبِّحُ بِحَمْدِه وَلٰکِنْ لٰاتَفْقَهُونَ تَسْبیٖحَهُم… : هیچ‌چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی می‌ستاید، امّا شما ستایش آنان را درنمی‌یابید. (اسراء: ۴۴)

۴- … وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثیٖراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الإبْکٰار: پروردگارت را بسیار به یادآور و در پایان روز و پگاهان (صبحگاهان) به پاکی بستای. (آل‌عمران: ۴۱)

۵- …وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ: پروردگارت را پیش از برآمدن خورشید و پیش از غروب با سپاس به پاکی بستای. (ق: ۳۹)

۶- فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیٖمِ: پس نام بزرگ پروردگار خویش را به پاکی بستای. (واقعه: ۷۴)

3- اشاراتی از احادیث

۱- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «آیا از شما کسی توانایی دارد که هر روز هزار خوبی به دست آورد؟ کسی عرض کرد: چگونه کسی می‌تواند هر روز هزار حسنه کسب کند؟ فرمود: صدبار تسبیح (سبحان‌الله) بگوید برای او هزار حسنه نوشته می‌شود یا هزار گناه از او فرومی‌ریزد.» (مجموعه ورّام، ص ۴۳)

۲- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هرکس این‌طور خدا را بستاید: «سبحان‌الله العظیم و بحمده» درخت خرمائی برای وی در بهشت کاشته می‌شود.» (کنز العمّال ۱/۴۵۹)

۳- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «محبوب‌ترین سخنان در نزد خدای عزوجل گفتنِ: «سبحان ربی و بحمده» است» (کنزالعمّال ۱/۴۶۶)

۴- زید شَحّام گوید: «از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم تسبیح چیست؟ فرمود: نامی از نام‌های خدا و دعاهای اهل بهشت است.» (المیزان ۱۰/۱۷)

۵- از رسول خدا در تفسیر این قول خداوند (سورۀ رعد آیۀ ۱۳): «رعد تسبیح می‌کند و به حمد خدا مشغول است و فرشتگان نیز از ترس خدا به تسبیح و حمد مشغول‌اند». نقل کرده‌اند: هر وقت پیامبر صلی‌الله علیه و آله بانگ رعد می‌شنید می‌فرمود: تسبیح خدا می‌کنم که رعد، تسبیح و حمد او می‌کند. (تفسیر صافی، ص ۲۵۴)

۶- امام صادق علیه‌السلام: «هرکه سی بار بگوید سبحان‌الله و بحمده، سبحان‌الله العظیم و بحمده، ثروت به او روی آورد و فقر از او دور گردد و دروازۀ بهشت را می‌کوبد.» (مجموعه ورّام ۱/۱۶۶)

۷- امام باقر علیه‌السلام در پاسخ به پرسش زراره از این آیه «هیچ‌چیز نیست مگر آن‌که به ستایش او تسبیح‌گویند، ولی شما تسبیح‌گویی آنان را نمی‌فهمید (اسراء: ۴۴)»، فرمود: ما در هم شکستن دیوارها را و تسبیح‌گویی آن‌ها را می‌دانیم. (بحارالانوار ۶۰/۱۷۷)

۸- امام باقر علیه‌السلام: «آیا صدای درهم ‌شکسته شدن چوب‌های خانه را نمی‌شنوی؟ این همان تسبیح اوست. پس در همه حال پاک و منزّه است خدا.» (بحارالانوار ۶۰/۱۷۷)

۹- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هرکس از روی یقین، بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بگوید، کوه‌ها هم‌صدا با او تسبیح می‌گویند، امّا او تسبیح آن‌ها را نمی‌شنود.» (الدرّ المنثور ۱/۲۶)

۴- نکته‌ها

* بدان که تمام دایرۀ وجود نوعی ادراک و شعور دارند و همه مسبّح حق‌تعالی بوده، از استشعاری که در فطرت و سرشت موجودات است و طبق آیۀ ۴۴ سورۀ اسراء همه‌چیز نوعی حق‌تعالی را می‌ستایند و ستایش‌کننده‌اند ولکن این تسبیح را مردم تفقّه نمی‌کنند.

عارف از استدلال برهانی و حکمی، به ذوق ایمانی این حقیقت را درمی‌یابد که همۀ ذرات وجود امکانی، غیر حق‌تعالی در باطن خود به‌نوعی تسبیح مشغول‌اند.

* گویندۀ «الحمدالله» را حامد و گویندۀ «سبحان‌الله» را مسبّح گویند و هر تسبیح و تحمیدی برای اسم «الله» است، همان‌طور که اصناف پایین موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات برای هرکدام روحی خاص بوده که به آن مسبّح است؛ پس اصناف ملائکه و انسان‌ها در درجات بالایی که دارند با روحی خاص که به قلب یا نفس اشاره می‌شود حق را می‌ستایند.

* در تسبیح، خدا تنزیه از شرک و عجز و نقص می‌شود و در تقدیس خدا، از تعلّق به جسم و شوائب امکان در ذات و صفات تنزیه می‌شود. پس تقدیس حق، اعم و آن‌کس که تقدیس می‌کند مسبّح هم هست.

ملائکۀ مقرّب، ارواح مجرّدی هستند که حجابی بین آن‌ها و حق نیست و دائم به نور رب انرژی گرفته و تقویت می‌شوند و دائم به تسبیح مشغول هستند. همچنین آنچه در آسمان و زمین است به ذات و باطن و ملکوتشان، مسبّح هستند. لذا در اسماء الهی و ادعیه «سبّوح» بر «قدّوس» مقدم است، به معنی دیگر «تسبیح» عمومیت در همه‌چیز دارد اما «تقدیس» این‌طور نیست.

آنکه مسبّح است مقرّ به عبودیّت است، نفس تسبیح به حق، اقرار به پرستش است و به تکوین و فطرت می‌دانند. در سورۀ نور (آیۀ ۴۱) اشاره فرموده است که: «آیا ندانسته‌ای هر که (و هر چه) در آسمان‌ها و زمین است برای خدا تسبیح می‌گویند و پرندگان نیز درحالی‌که در آسمان پر گشوده‌اند (تسبیح او می‌گویند)؟ همه ستایش و نیایش خود را می‌دانند.»

پس نتیجه گرفته می‌شود هر مسبّحی برای خدا، اسلوب تسبیح و طریق و شروط و خطایی ستایش خود را می‌داند.

* همان‌طور که در مقام حامدین اشاره‌شده، «حامد و محمود» در درجۀ اول «حق‌تعالی» است و در اینجا هم می‌گوییم: مسبّح حقیقی به تمام و کمال، خود اوست و در مرتبۀ نازله، موجودات به حسب قربی که داشته مسبّح می‌باشند.

* حقیقت مشترک تسبیح، حرکت و خروشی است که از باطن موجودات پدیدار می‌شود و هریک با نظم و پیوستگی و آهنگ خاصی در مسیر کمال و قدرت ربوبی پیش می‌روند. با این‌گونه تسبیح طبیعی و فطری، مسبّح از یک‌سو خود را از نقص و آلودگی پاک کرده و استعداد و قدرت ذاتی خود را ظاهر و کامل می‌نماید، از سوی دیگر منشأ خیر و تربیت دیگران می‌گردد. پس تسبیح ناشی از حرکات تموجات طبیعی موجودات است و از شعور فطری که درک کمال مطلق است. (پرتوی از قرآن ۴/۴)

* انسان‌ها باید توجه داشته باشند که مبادا در مسبّح بودن توقف نموده و یا به رکود بیفتند، چراکه هر توقفی از رسیدن به کمال تسبیح می‌کاهد و این آفت بزرگی است. امنیت نفس آنگاه برای انسان می‌آید که به حامدیت و مسبّحیت برسد؛ اما در درجۀ کمال و تمام، چه آنکه وقتی کسی حق را می‌ستاید در واقع حق، مسبّح است و از نفس و قلب و لسان او ستایش صادر می‌گردد.

مطلق آوازها از شه بود **** گرچه از حلقوم عبدالله بود

* وقتی مسبّح تسبیح می‌گوید، از محسوسات و حدود آن منصرف و به اسم و صفت رب مشغول است و بزرگی او چنان بر دلش مستولی خواهد بود که از تسبیح دیگران به‌کلی غافل می‌شود.

* هرچه آینۀ ذهن باصفاتر و بی‌زنگارتر باشد، ستایش بهتر متجلی می‌شود و آنگاه کلماتی از حلقوم و جانش در ستایندگی برمی‌خیزد که در کتابی نوشته نیست و انگار لوحی از غیب جلوی اوست و آن را می‌خواند.

پس این‌طور نیست که حروف و کلماتی صرفاً توخالی و بی‌محتوا از او صادر شود، چنانکه تسبیح یونس علیه‌السلام سبب برخورداری او از لطف و امداد خداوند شد (مِنَ الْمُسَبِّحیٖنَ)، بلکه حروف تنها برای عموم مردم قشری است که استغراق در طبیعت دارند و حرف و صوت محض است.

به تعبیری دیگر، وقتی مسبّح در پرتو عنایت حق، اسماء و صفات و افعال حق در قلبش متجلی می‌شود به آنچه می‌نگرد نمودهای مشهود است، لذا در ستایندگی از قشری بودن خارج و در لُبّ و مغز وارد می‌شود.

* ازآنجایی‌که همۀ حقایق، سایه‌های اسماء هستند وقتی حق به مظهری یا صفتی ستایش می‌شود این به خاطر انطباقی است که از مظهر در نفس مسبّح نقش می‌بندد.

اما غیر مسبّحین از افعال و مظاهر تکوین و تشریع جز عکس و خطوط و پدیدۀ غیر مرتبط به یکدیگر چیزی نمی‌یابند تا جایی که از کثرت ظهور خورشید حق در مظاهر، منکر ماوراءالطبیعه می‌شوند.

* آنچه عوام مردم تسبیح می‌کنند همانند الفاظ و صداهایی است که در مدرسۀ ابتدایی، معلّم به شاگردان می‌آموزد. فاصلۀ اینان با عارفان حقیقی مثل فاصلۀ زمین تا آسمان است. گرچه حق‌تعالی نامتناهی است و کُنه اسماء و صفات به تمامه و کماله (غیر پیامبر و امام) برای کسی نمودار و قابل‌ادراک نیست.

آنچه مسبّح در اوایل طریقش پی برده، در اواسط به‌نوعی دیگر درمی‌یابد و در اواخر چیزی دیگری را ادراک می‌کند که قبلی‌ها هم تحت‌الشعاع قرار می‌گیرند، هرچه انسان به خورشید نزدیک‌تر شود گرمایش بیشتر است.

* اگر در سورۀ اعلیٰ فرمود: «تسبیح‌گو به اسم رب اعلی» خطاب اولیه به پیامبر صلی‌الله علیه و آله است. آنکه مقام جمع‌الجمعی دارد و صحیفۀ دلش همه قرآن مسطور است، اسمی را که او تسبیح می‌کند با خصوصیات وحی همراه است، امّا اسمی که ما ستایش می‌کنیم یا به لفظ و قشر توجه داشته یا به معنی که این بسیار محدود است مگر کسانی که در طول پیامبر صلی‌الله علیه و آله به مقام مسبّحیت رسیده‌اند و نیایش و ستایش آنان از عمق جانشان برمی‌خیزد.

* در سورۀ صافات آیۀ ۱۴۳ یونس را جزء تسبیح کنندگان شمرده و این تسبیح او عامل نجات از گرفتاری شد، چراکه در شکم ماهی هم تسبیح می‌گفت (سُبْحٰانَکَ إنّیٖ کُنْتُ مُنَ الظّٰالِمیٖنَ)، (انبیاء: ۸۳) و معلوم است این برای او مقام شده و دائماً ستایش می‌کرده که این ستایندگی صفت او شده بود. در سورۀ ص آیات ۱۷ و ۱۹ و ۳۰ و ۴۴ خداوند داوود و سلیمان و ایّوب را به صفت أوابّ توصیف کرده، یک معنی أوابّ ستایشگر است و در آیۀ ۱۹ این‌چنین فرمود: هر یک از کوه‌ها و پرندگان به خاطر تسبیح داوود، تسبیح خداوند می‌کردند. محور تسبیح جمادات و حیوانات در هستی تسبیح اولیای خداست (مَعَهُ یسَبّحنَ)، زیرا آنان به خاطر تسبیح داوود، تسبیح می‌گفتند ضمن اینکه کوه‌ها و حیوانات دارای نوعی شعور نسبت به خداوند هستند که مسبّح شده، انگار کلمۀ أوابّ به‌جای مسبّح قرار گرفته است. (جوامع الجوامع ۵/۳۲۸) یا برای این است که آن‌ها به ذکر تسبیح بسیار رجوع می‌کردند و ستایش را ادامه می‌دادند.

جمله عالم خود مسبّح آمدند **** نیست آن تسبیح جبری سودمند

گر نبودی آن مسبّح بطن نون **** حبس و زندانش بُدی تا یبعثون

تسبیح به حمد او، در واقع نوعی تنزیه حق‌تعالی از هر نقص و کاستی است که لازمۀ این نوع تنزیه، ستایش است و هرچه انعام بر او بیشتر باشد توفیق تسبیح به ستایش بیشتر می‌گردد.

* نکته‌ای که بعضی اعاظم گفته‌اند: این است که همۀ موجودات عاماً و خاصاً از نظر امکانی در ذات و فطرت و سرشت، تسبیح‌گویند تنها کافر است که خدا را منکر می‌شود. پس معلوم می‌گردد خدایی که او منکر شد در واقع در کُنه روحش او را قبول داشته و مسبّح است، اما در نفس امّاره‌اش جحد انکار او غالب آمده است؛ چطور هر جماد و نباتی به لحاظ امکانی خود در تربیت و نظم و قانون‌مندی در چهار چوبه مشیّت الهی در حرکت بوده و به‌سوی کمال می‌رود تا مراحل دیگر را یکی پس از دیگری بپیماید، از هر لباس بالقوّه به لباس دیگر بالفعل درمی‌آید و همین اجرا و نقل، نوعی ستایش موجودات است که با تسلیمی که در ذاتش است انتقال را می‌پذیرد.

اگر به نظر دیگری تحریر کنیم، می‌گوییم همۀ ذرات امکانی از وجود حق‌اند و همه فروغ اویند و در ظلّ او حیات دارند، حق بر همه تجلّی کرده و همه علم و قدرت و حیات او را دارا هستند، پس همه به زبان وجودی خاص خودشان مسبّح و حامد هستند. البته درک این مطلب مشکل است ولی بر اهل بصائر این نکته پوشیده نیست که هر نوری اگرچه بسیار ضعیف، از منوّرالانوار است و از او جدا نیست فقط مرتبۀ او نازله است و در شکل امکانی خود –تناسب قالب خودش- خالق و موجد و معبود خود را می‌ستاید؛ مَلَک به‌گونه‌ای، جماد به‌نوعی، نبات به وجهی و رعد به‌گونه‌ای و باد به‌نوعی و… مشغول ستایش هستند.

در نتیجۀ مطالب بالا گوییم: فیض فیّاض دائمی است و هر چیزی از قوّه به فعل به صورتی می‌گراید و مقصد یکی است، اما آنکه چشم و گوش برزخی او مفتوح نشده نتواند به کماله آن را ادراک کند، چه آنکه حیات مستمر دائمی در موجودات است و هرکدام اجلی دارند که تا وقت آن نرسد لباس عوض نمی‌کند، بلکه هر حیاتی مماتی در پیش دارد. محی و ممیت اوست، خروج از بالقوّه به بالفعل از اوست. اول و آخر هم اوست، پس وجود امکانی همۀ ممکنات به ستایش او مشغول هستند، چراکه نظام احسن است و همه در مجرای یک خط ممتد جاری هستند.

چون مسبّح کرده‌ای هر چیز را **** ذات با تمییز و بی تمییز را

یاد کن پروردگارت را زیاد **** شو مسبّح در عشا و بامداد

* در همۀ ازمنه و امکنه، تسبیح حق مطلوب است، امّا در بعضی‌اوقات مانند قبل طلوع خورشید و قبل غروب (طه: ۱۳۰)، تحمید آثار بیشتری دارد؛ به‌عبارت‌دیگر آثار صفات کمال حق در این دو وقت ظهور بیشتری داشته، گرچه بعضی گفته‌اند: تسبیح قبل از طلوع آفتاب اشاره به نماز بامداد و پیش از غروب به نماز پیشین است؛ به‌هرحال در هر نماز تسبیح وجود دارد.

* در سورۀ واقعه آیۀ ۷۴ فرمود: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ العَظیٖمِ: تسبیح ‌گوی به نام پروردگار خود که بزرگ است.» یعنی تسبیح و تنزیه کن خدا را به اسم عظیم که «سبحان ربّی العظیم» است، چون تسبیح گاهی مجرّد اعتقاد به پاکیزگی ذات حق است و گاهی به لفظ و به ورد زبانی باشد با التفات به معنی و این قسم تسبیح گاهی به لفظ سبحان ربّی العظیم، گاهی به‌غیراز این لفظ مثل سبحان‌الله بوده و همۀ این‌ها تسبیح است. در آیه اشاره دارد که تسبیح به اسم رب و متّصف به لفظ عظیم باشد. پس از نزول آیه، پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «در رکوع بگویید سبحان ربی العظیم و بحمده» ذکر لفظ اسم در آیه برای این است که مقصود از امر به تسبیح، تسبیح لفظی است که حاکی از تقدیس و تنزیه ذات حق باشد نه تسبیح اعتقادی صرف، بلکه مربوط به «اسم رب» باشد نه به هر وصف. (آیات الاحکام جرجانی ۱/۱۷۸)

* در فرق میان تقدیس و تحمید و تسبیح گفته‌اند که: «تقدیس» طهارت حق است از عیوب و نواقص، «تحمید» تمجید اوست به صفات کمالیه و افعال حسنه و «تسبیح» تنزیه اوست از صفات امکانیه و افعال قبیحه.

* گاهی تسبیح از نَفَس است، چنانکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله قبل از آمدن ماه رمضان در وصف آن فرمود: «أنْفٰاسُکُم فیٖه تَسْبیٖحٌ: نفس‌های شما در روزه ماه رمضان تسبیح و ستایش است.» پس این را به‌خوبی می‌شود فهمید، وقتی شخصی صائم به عبادت روزه‌دار می‌شود نَفَس او هم ستاینده می‌شود، لذا دنبالۀ خطبه پیامبر فرمود: «دُعٰائُکُم فیٖه مُسْتَجٰابٌ: دعای شما در روز ماه رمضان به اجابت می‌رسد.» این شرافت و خصوصیت برای روزه است که نصیب او می‌گردد.

* وقتی می‌گوییم تسبیح شامل تکبیر و تحمید و تهلیل هم می‌شود چون در معنای تسبیح، تنزیه او از همۀ صفات امکانیه یا ذاتاً یا صفتاً هست.

نه مرکب بوَد و جسم، نه مرئی، نه محل **** بی‌شریک است و معانی، تو غنی‌دان خالق

* دربارۀ تسبیح انسان می‌توان گفت به خاطر شرایط و حوادث و … گاهی از ستایش ملول و خسته می‌شود یا سستی در او بیاید، امّا این در ملائکه مصداق ندارند، چون آنان مجردند و تکلیف ندارند و به قالبی که برای آنان زده شد آنی فترت ندارند و خستگی و سستی به آن‌ها راه ندارد و همیشه به ستایش مشغول هستند.

* تسبیح انسان‌ها محدودیت ندارد، چراکه الهاماتی که بر قلب اولیاء وارد می‌شود و در نجوا و سرّ با حضرت حق خلوت می‌کنند. کلمات دعا و ذکر و تسبیحات و مناجات از قلبشان برمی‌خیزد – غیر آنچه منقول و منصوص است- پس محدودیتی نخواهد بود به ستایش که گفته شود که مناسب خداوندی و سزاوار معبود باشد.

* اگر انسان و جن و فرشته، حق را تسبیح می‌کنند می‌تواند قولی یا قلبی و ذهنی باشد اما در سایر موجودات غیر ذوی‌العقول از جماد و نبات و افلاک و اشجار، تکوینی است. به یک معنی وجود آن‌ها دلالت بر ستایش حق می‌کند و این قولی نیست، بلکه حالی است که در کمون ذات آن‌ها نوعی ستایش است که: خالق ما، ما را از عدم به وجود آورد و حیات به ما داده و … از او تشکر می‌کنیم.

هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید **** بلبل به غزل‌خوانی و قُمری به ترانه

به‌عبارت‌دیگر هر موجودی نوعی شعور دارد و ظهور آن از ظهور حضرت حق است و نقصی در اصل وجود هریک از آن‌ها نیست همان‌طور که حق منزّه از هر نقصی است، پس اصل وجودشان به حق و صواب و در نظام احسن است و به زبان حال، همه‌شان ستاینده هستند که هر مخلوقی در هر لباسی امکانی زیبا و بدیع و قابل‌دیدن است برای کسی که اهل بصیرت باشد، چون وقتی نگرش توحیدی شد در آن‌ها علم و قدرت و حیات و قیّوم بودن حق را مشاهده می‌کند.

* اما یک نکته در قرآن فرمودند که همه‌چیز به حمد و ستایش خدا مشغول هستند ولی شما تسبیح آن‌ها را نمی‌فهمید. (اسراء: ۴۴)

این آیه می‌گوید: «همۀ هستی برای خداوند تسبیح دارند» برخی این تسبیح را تکوینی دانسته‌اند، یعنی ساختار وجودی هر ذره‌ای از عالم نشان از ارادۀ حکمت علم و عدل خدا دارد. بعضی هم معتقد هستند که هستی شعور و علم دارد و همه در حال تسبیح‌اند ولی گوش ما صدای آن‌ها را نمی‌شنود که این نظر با ظاهر آیات سازگارتر است. نطق اشیاء محال نیست چون در قیامت تحقق می‌یابد، حتی سنگ هم علم و خشیت دارد و از خوف خدا از کوه سقوط می‌کند «…وَ إنَّ مِنْهٰا لَمٰا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ…» (بقره: ۷۴) سلیمان سخن مورچه را فهمید و او منطق‌الطیر را می‌دانست، هدهد انحراف مردم را تشخیص می‌داد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد، خداوند کوه‌ها را مخاطب قرار داد «یٰا جِبٰالُ اَوِّبیٖ مَعَهُ: ای کوه‌ها همراه با داوود نیایش کنید.» (سبا: ۱۰)

جمله ذرات عالم در نهان **** با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم **** با شما نامحرمان ما خامشیم

تسبیح ربّی حیوانات و موجودات در روایات هم آمده ازجمله:

الف) به چهرۀ حیوانات سیلی نزنید که تسبیح خدا می‌گویند. (تفسیر نورالثقلین)

ب) هرگاه صید تسبیح نگوید شکار صیّاد می‌شود. (تفسیر نورالثقلین)

ج) زنبورعسل تسبیح می‌گوید. (بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۳۷۴)

د) صدای گنجشک‌ها تسبیح آن‌هاست. (بحارالانوار ۶۴ /۲۷)

یعنی شعور جماد و نبات در واقع به آن ادراک یا شعور یا علم گفته نمی‌شود که خودش آگاهی دارد و این آگاهی زیاد هم می‌شود زیرا علم به چیزی، عبارت از وجود و حضور آن شیء برای عالم یا اینکه در جمادات و نباتات این واقعیت ندارد.

* در ذوی العقول تسبیح و تحمید با علم و حال و توجه به مقصود همراه است و ازدیاد هم پیدا می‌کند و ملکه می‌شود و سرتاپای وجودش با زبان قال و حال، ستایندۀ حق می‌شود. این انسان کامل است که اگر بخواهد می‌تواند تصرّف کند تا صدای سنگ‌ریزه به تحمید و تسبیح را ابوجهل بشنود، اینجا مقام است و هیچ بُعدی ندارد اگر کسی به مقام برسد کاری کند صدای تسبیح درختان و آب‌ها و پرندگان را بشنود و بشنواند. این از افاضۀ قدرت و تصرّف است و الّا میلیاردها سنگ‌ریزه به سخن نیامدند و به زبان قال همانند انسان تسبیح نگفتند.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.