مقام مراقبه
1- اشاراتی به معانی
مراقبه: بازرسی، نظارت، رسیدگی، زیر نظر قرار دادن، حفظ کردن.
مراقب: ناظر، بازرس، حارس، نگهبان.
رقیب: حفیظ، نگهبان، پاسبان، نگاهدارنده، مواظب
2- اشاراتی از قرآن
۱- …إنَّ اللهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقیٖباً: بهدرستی که خداوند همواره بر شما نگهبان است. (نساء: ۱)
۲- …وَارْتَقِبُوا إنّیٖ مَعَکُمْ رَقیٖبٌ: شعیب پیامبر گفت: ای قوم من، شما چشمبهراه باشید من نیز با شما چشمبهراه (زیر نظر) خواهم بود. (هود: ۹۳)
۳- …فَلَمّٰا تَوَفَّیْتَنیٖ کُنْتَ أنْتَ الرَّقیٖبَ عَلَیْهِمْ… : عیسی علیهالسلام گفت: ای خداوند! چون روح مرا گرفتی تو خود بر آنان نگهبان بودی. (مائده: ۱۱۷)
3- اشاراتی از احادیث
۱- در زیارت شعبانیه از امام معصوم واردشده: «مرا به نور عزّت فروزندهات ملحق کن تا عارف به تو شوم و از دیگران رویگردان گردم و از تو بترسم و مراقبت کنم.» (مفاتیحالجنان، ص ۳۰۴)
۲- حدیث قدسی: «خداوند به ملائکه فرمود: شما موکّل به ظواهر هستید ولی من مراقب بر بواطن هستم.» (محجه البیضاء ۸/۱۵۶)
۳- حدیث قدسی: «خداوند در قیامت میفرماید: همانا در بهشت عدن کسانی را ساکن میکنم که وقتی به معاصی برخورد کنند به یاد عظمتم میافتند و مرا ناظر و مراقب خود میبینند.» (محجة البیضاء ۸/۱۵۶)
۴- زلیخا دنبال کام گرفتن از یوسف بود که یکمرتبه چشمش به بت (مجسمهای از سنگ مرمر) افتاد، زود پارچهای روی بُت انداخت تا خدایش این عمل بد او را نبیند؛ یوسف فرمود: «آیا از یک بُت که از جماد درستشده حیا میکنی و من از مراقبۀ پادشاه جبّار حیا نکنم؟» (محجه البیضاء ۸/۱۵۶)
۵- حدیث قدسی: شب معراج خداوند به پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «امّا حیات باقیه آن است که کار برای خودت انجام دهی… و مرا در شبانهروز مراقب بدانی.» (بحارالانوار ۷۴/۲۸)
۶- امام صادق علیهالسلام: «شیعه کسی است که از خدا بترسد و مواظب و مراقب پیامبرش باشد و گناهانش را مواظبت کند؛ پس چنین فردی با ما و همدرجه ماست.» (بحارالانوار ۷/۲۵۰)
۷- خداوند فرمود: «همانا کرامتم مودّتم است، برای کسی که مرا مراقب خود بداند.» (بحارالانوار ۷/۲۵۰)
۸- خداوند فرمود: «ای عیسی! هرکجا هستی مراقب من باش.» (بحارالانوار ۱۴/۲۹۳)
۹- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «سزاوار است که مرد بر نفس خویش آگاهی داشته و مراقب دلِ خود باشد و زبانش را نگهداری کند.» (غررالحکم ۲/۸۶۲)
۱۰- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «خدا رحمت کند مردی که… مراقب پروردگارش باشد و از گناهانش بترسد.» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۷۴)
4- نکتهها
* فرماندهی تن و اعضاء و جوارح به عهدۀ نفس است، جوارح تابع هستند. پس تا نفس پاک نشد و کدورت و زنگار آن از بین نرفت جوارح هم پاک نمیشوند.
شیطان وقتی در خانۀ دل کسی جایگزین شود، حرکات و اعضا هم شیطانی شوند و چون دل پاک شود اعضاءِ تن هم تابع متبوع خواهند شد.
پس آنچه در مراقبه اهمیت دارد نفس و قلب است تا با بازرسی، حراست و نگهبانی از آن، چشم، گوش، زبان، دستوپا پاکیزه شوند و به صواب و درست، اعمال و افعال صادر شوند.
* از نوع مراقبات جوارح، یکی غریزۀ شهوت است که در همگان وجود دارد، اما حفظ کردن آن از دستورات قرآنی است: «مردان باید فرج خود را نگاه دارند و زنان هم فرج خود را حفظ کنند.» (احزاب: ۳۵)
و در وصف اهل ایمان چند صفت را خداوند متذکّر شده یکی آنکه «اینان فرج خود را از عمل حرام نگاه میدارند.» (مؤمنون: ۵) ازآنجاییکه بقای نسل سالم و پاک به این عضو بستگی دارد از اصلاب و ارحام پاک، پاکیزگان به دنیا آیند و مصلحت هر انسان مؤمن حفظ فروج از قُبُل و دُبُر است و مراقبۀ آن بسیار ضروری است و خداوند برای نمونه داستان یوسف و زلیخا را در قرآن برای عبرت نقل کرده که قابلتوجه است.
* محافظت از دست که کارهای روزمره اکثراً با آن انجام میگیرد ازجمله مراقباتی است که در افعال، بسیار به کار گرفته میشود چه آنکه قبض و بسط به این عضو مربوط است و خداوند هم فرمود: «فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم با دستانشان انجام دادهاند آشکار شده است.» (روم: ۴۱) و در قیامت هم شهادت دستها بر ضرر خودشان را اینطور اشاره فرموده است: «در آن روز زبانها و دستوپاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالی که مرتکب میشدند گواهی میدهند.» (نور: ۲۴)
مراقب که حارس و نگهبان بر دست خود است، در تمامکارها از وضو و تیمّم و انفاق و کمک به برادران دینی و اموال و دهها نظیر اینها به صواب از آن کار میکشد و آنگاه به مرتبهای میرسد که مظهر دست الهی میشود که میگوییم: خدایا! «تمام خوبیها به دستتوست.» (آلعمران: ۲۶)
پس مراقب، این دستها را به نیکی صرف میکند و به این عضو کارهایش موجب خشنودی حق میشود.
* ایاب و ذهاب به قدمهاست. هر مقصدی که انسان میرود با پاهایش میرود. پس اگر آن مکان و مقصد جنبۀ الهی داشته باشد ممدوح است و اگر جنبۀ نفسانی و شیطانی داشته مذموم است. عیادت مریض، زیارت اهل قبور، رفتن به مسجد و بازدید از ارحام، رفتن به خانۀ فقراء و… و امثال اینها همه از نمونههایی است که مرکب پا باید حرکت کند. اگر مراقب به این نکتۀ دقیق قرآنی برسد که «پاهایشان بر کارهایی که انجام دادند شهادت میدهد» (یس: ۶۵) مواظبت و نگهبانی از این عضو را به کمال میرساند تا لایق ایستادن در پیشگاه و درگاه الهی برای مناجات و عبادات و عرضۀ حاجات شود و انشاءالله در قیامت پاهایش بر صراط لرزان نگردد.
* یکی از جوارح که ترجمان قلب است زبان میباشد، اگر مؤمن باشد زبان با قلب تطابق دارد و اگر منافق، انطباق بین این دو نباشد. ازآنجاییکه اکثر خطاهای انسان از زبانش هست و از آن به تیزی شمشیر تعبیر شده است درنتیجه آسیبپذیر بوده، میبُرد و خرابکاری میکند، پس مراقبتِ آن بسیار لزوم دارد. با زبان، انسان با خدا راز و نیاز میکند و قرآن میخواند، حرفهای به صلاح و نیکو میزند، با انبیاء و اولیاء الهی همصحبت میشود؛ امّا اگر زبان را به بدگویی و غیبت، دروغ و تهمت دچار کند سبب هبوط و مطرودی میگردد.
خداوند دربارۀ اسماعیلِ پیامبر علیهالسلام فرمود: «ما به اسماعیل لسان صدق دادیم و او را بلند گردانیدیم.» (مریم: ۵۰)
و دربارۀ حضرت ابراهیم علیهالسلام در سورۀ شعرا آیۀ ۸۴ فرمود: «ابراهیم گفت: خدایا برایم لسان صدق قرار بده.» این آیت اشارۀ تام دارد به اینکه مراقبۀ لسان سبب رفعت معنوی میشود و در مذمّت زبانی که به صواب نباشد دچار بعضی بیماریهایی همانند قساوت قلب میشود. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «آنانی که پُرگویی در غیر یاد خدا میکنند قلبهایشان قاسی است، ولیکن خودشان درک نمیکنند.» (بحارالانوار ۱۴/۳۲۵)
* در مراقبۀ چشم گوییم: چشم آلت دیدن است و یکی از زیباییهای آدمی در صورتش همین چشم است، اگر نگاه در آیات و عجایب خلقت و نشانههای حق باشد بسیار نیکو است چنانکه خداوند میفرماید: «در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمیبینی بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده میکنی؟! بار دیگر به عالم هستی نگاه کن.» (ملک ۴-۳)
اگر چشم الهی شد یعنی مراقبت داشت، نگاهش به صورت عالم ربّانی، پدر و مادر، قرآن و مصنوعات آفرینش، زیارتگاهها و… همه عین عبادت خواهد بود و همین مراد از آثار چشم است.
اگر چشم به نامحرمان افتاد و رعایت باصره انجام نشد آن چشم مسئول خواهد بود. خداوند فرمود: «همانا گوش و چشم و دل همه مسئولاند و از آنها سؤال میشود.» (اسراء: ۳۶) و همین عدم مراقبۀ چشم لازمهاش این است که در دنیا به آفات و عوارضی مبتلا میشود و در آخرت هم «چشمهای آنان از شدّت ترس فروافتاده است.» (نازعات: ۹-۸) و به زبان دیگر در قیامت میگویند: «خدایا چرا مرا کور محشور کردی درحالیکه در دنیا چشم داشتم؟» (طه: ۳۵) بله اگر چشمِ محبوب به عاشق دلباخته نظری کند آنوقت است چشم، عینِ الهی میشود.
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار **** ور نه مستوری و مستی همهکس نتوانند
* یکی از اعضاء مهم بدن انسان چشم است که مظهر اسم بصیر الهی است. چون دیدن هر چیزی منوط به این جارحه است، لذا مشاهدات بستگی به نیّت و صفات درونی شخص دارد چه آنکه صلاح و فساد درون سبب دیدن حلال و حرام میشود «که هر چه دیده بیند دل کند یاد»، در واقع دل میخواهد که دیده میبیند. میگوییم: اگر چشم ظاهر و باطن موردعنایت واقع شود مصداق حدیث قدسی میگردد که خداوند فرمود: «به من میبیند و به من میشنود.» و اگر این چشم ظاهر و باطن به صلاح گرایش پیدا نکرد و رعایت موضوعات شرعی از حلال و حرام را نَکرد، اگرچه در باطن کور است در قیامت هم کور محشور میشود. اگر مراقبۀ این عضو تام بود چشم برزخی هم مفتوح گردد و جمال و آثار و آیات حق را ببیند و نصیبش دیدن روی عالم ربّانی، پدر و مادر، کعبه و ارواح و ملائکه و… که همه عبادت است خواهد شد.
* یکی از مظاهر اسم سمیع خداوند، همین گوش است. اگر این عضو ناقص باشد چیزی استماع نمیکند و لذّتی از نطق و کلام و ادراکِ پیامها و خطابات نمیبرد. لذا ناشنوایی یکی از نواقص عمده است که انسان خدایناکرده اگر دچار آن باشد، میداند چقدر رنج میبرد.
انبیاء و اولیاء هیچکدام مشکل گوش نداشتند، نه گوش ظاهری و نه باطنی و این خود دلیل تام است بر اهمیت این عضو، چراکه وحی و کلمات حقّانی و ربّانی و ملائکه و سخنان لطیف اولیاء از این مجرا و کانال است.
متأسفانه بسیاری از مردم عوض آنکه پذیرش صدای نیکو و کلمات دلنشین را داشته باشند به استماع غیبت و اباطیل و دروغ و حروفات ناموزون و دلخراش و… میپردازند.
چون حجاب، گوش را فراگرفت آنوقت آیۀ ۱۷۹ سورۀ اعراف مصداق چنین شخصی میشود که خداوند فرمود: «آنها گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند و چون چهارپایاناند بلکه گمراهتر».
سنگینی گوش یعنی بر اثر عدم مراقبه، هیچ تفقّه و فهمی از شنیدن حاصل نمیگردد. خداوند به پیامبرش فرمود: «پارهای از آنان به سخنان تو گوش فرا میدهند ولی بر دلهای آنان پردهها نهادهایم که نمیفهمند و در گوش آنها سنگینی قراردادهایم.» (انعام: ۲۵)
بهترین اصطلاح قرآنی برای گوشِ مراقب، واعیه است که در سورۀ حاقّه آیۀ ۱۲ فرمود: «تا آنان را وسیلۀ تذکری برای شما قرار دهیم و گوشهای شنوا آن را دریابند و بفهمند.» پس گوشی که شنواست، میپذیرد و ادراک میکند و مطالب نیک و پسندیده در گوش دل رسوخ میکند.
* مراقبۀ شکم ازجمله جوارحی است که همه به آن مبتلا هستند، چون شبانهروز چندین نوبت انسان، غذا و آشامیدنی گوناگون میخورد. بدن انسان اقتضا میکند که بخورد و بیاشامد و اگر نخورد و نیاشامد از بین میرود.
پس ارضای این غریزه ایجاب میکند که میل کند. موضوع مهم در این است که مراقبه در این عضو سبب میشود که رعایت موازین حلال و حرام و شبهه را بنماید. چه آنکه هر خوردنی معلوم نیست به چه طریقی تهیّه شده که در جوف انسان میرود. آنگاه آثار وضعی از آن پیدا میشود که شخص را خوشحال و یا بدحال میکند، از لذّت طاعت و مناجات محروم کند یا توفیق او بیشتر شود.
روز عاشورا وقتی امام حسین علیهالسلام دشمن را موعظه کرد و کسی متأثّر نشد، یکی از علّتها را چنین بیان فرمود: «شکمهایتان از حرام پرشده، خدا بر قلبهایتان مُهر زده است.» (مقتل خوارزمی ۲/۷)
درصورتیکه بطن از اغذیۀ غیر حلال جمع شود، حتّی کلام پیامبر صلیالله علیه و آله و خلیفۀ خدا را هم درک نمیکند. یکی از دستورالعملهای عرفا برای کشف و دریافت الهامات و تجلّیات، مواظبت کامل بر غذا و لزوم جوع است.
* از دقایق در باب مراقبه این است که شخص مراقب باید ناظر و حارس و دیدهبان نفس خودش باشد. از اینکه به خلق و غیر خود مشغول باشد از خودش بازمیماند و به نمره دادن و اعتراض به دیگران مشغول گردد.
سعدی میگوید: یاد دارم که در ایّام طفولیت متعبد بودمی و شبخیز و مولع (حریص) زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر نشسته و همهشب دیده بر هم نبسته و مصحف (قرآن) عزیز بر کنار گرفته و طایفهای گرد ما خفته.
پدر را گفتم: از اینان یکی سر برنمیدارد که دوگانهای (نماز دو رکعتی) بگذارد. چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مُردهاند. گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی بِه از آنکه در پوستین خلق اُفتی. (گلستان، ص ۱۰۵)
* مطلبی که بعضی بزرگان فرمودهاند: این است که سالک در بِدایتِ سلوک قصد کند تا به حق برسد که این را «همّ» گویند؛ یعنی آهنگ معبود کرده است؛ یعنی در سرش آرزوی دیدار و وصال کند و عزمی لازم دارد که به آن برسد. چون جمع کند باطن خود را به مراقبت، همّتش قوی شود تا به لقاء نائل آید.
حافظ گوید:
عاقبت دست بر آن سرو بلندش برسد **** هر که در راه طلب همّت او قاصر نیست
* مراقبۀ مقدماتی آن است که سالک سیر بهسوی حق دارد. مراقبۀ متوسط آن است که سالک توجّه میکند به مراقبۀ حق، یعنی خداوند مراقب اوست. مراقبۀ عالی آن است که سالک نسبت به آثار وجودی که حضرت حق داراست و کیفیت تجلّیات، حضرت احدیت را پیوسته موردنظر دارد.
در مراقبۀ مقدماتی مراقب در ایاب و ذهاب و خورد و خوراک، گفتوشنود و رفتار است که همه، بر طبق صواب و وفق شرع مقدّس باشد.
در مراقبۀ متوسط به حقیقت درمییابد که حق مراقب و ناظر و نگهبان اوست، پس میخواهد هر کارش برای رضایت او باشد و میخواهد که در منظور واقع شده و به لقاء ناظر برسد، لذا با عشق به وظایف قیام میکند و خودپرستی را کنار میزند و با حق معارضه نمینماید.
در مراقبۀ عالی، میخواهد از هر نوع ربط و قید و رسم که در نفسش بوده خلاصی یابد و آیات و افاضات حق مورد مشاهدۀ او قرار میگیرد و ظهور و بروز تجلیات اسمائی و صفاتی و توحید افعالی را درمییابد. آنگاه مراقبۀ او بر مشیّت و اراده حق است. (مراقبه سالکین، ص ۴۲)
حافظ میفرماید:
به هر نظر بُت ما جلوه میکند **** لیکن کس این کرشمه نبیند که من همینگرم
بر آستان مرادت گشادهام درِ چشم **** که یک نظر فکنی، خود فکندی ازنظرم
و درجایی دیگر میگوید:
پاسبان حرم دل شدهام شب همهشب **** تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
* ازآنجاییکه نسخههای اساتید اخلاقی گاهی مشترک و گاهی تفاوتهایی دارد، لازم است که سالک بر طبق نظر استاد خودش مراقبت را مرعی بدارد. چه آنکه بعضیها از پیش خود میخواهند مراقبت داشته باشند. امّا از مکر نفس در امان نخواهند بود. لذا بعضی از عرفا فرمودهاند: شیطان نودونه راه خیر جلوی افراد میگذارد و در صدمین کار و راه، دام خود را میاندازد و او را صید میکند، درحالیکه شخص فکر میکند این صدمین به صواب است.
* هرکس از سه حال بیرون نیست یا مشغول طاعت است که باید مراقب باشد که نیّتش فاسد نشده و میل به ریا و اغراض باطل نکند و حضور قلب داشته و طاعت را ناقص نکند.
یا مشغول معصیت است که باید توجه کند که ترک آن نماید و به توبه روی بیاورد و کفّاره آن را بهجا آورد.
یا مشغول کار مباحی است که در آن صورت اول، فکر در آن را به صواب بکشاند، دوم امر مباح را مانند خوابیدن و خوردن و حرکات و سکنات راه و بلند شدن نفس را به آداب شرعیه ملبّس کند و در هر فکر و کاری که ثمرهای به صواب و آخرتی ممدوح ندارد خود را مشغول نکند.
* اهتمام بسیار به مراقبه به این صورت تحقق میپذیرد که پاسبانی از دل کند، یعنی نگذارد خیالات و خطورات و وسوسه وارد شوند. با عدم مراقبه، نامحرمان واردِ حریمِ عرشِ رحمانی دل شده و سالک را از قُرب محجوب میدارد.
چگونه سر ز خجلت برآورم برِ دوست **** که خدمتی به سزا برنیامد از دستم (حافظ)
امّا وقتی این پاسداری از دل تحقّق پذیرفت، یعنی خانۀ دل را برای پذیرایی و ارادت غیبی و تجلیات ربّانی آماده کرد، آنگاه حجابها کنار روند و وصول به قرب حاصل شود درنتیجه سالک، بصیرت باطنی پیدا کند.
* بدان که روح انسانی با مجالست با افرادی که نورانیت ندارند و نفسهای آنان سنگین است و حرفهای آنان از معنی و حقیقت خارج است و کشش آنان رغبت به مظاهر دنیوی است و… کسل میشود و از حالت حضور خارجشده و آنوقت این مجالست همانند گردوغباری بر دل مراقب نشیند.
پس ترک مجالست با اغنیاء و اهل دنیا و نفوسِ رذیله ضروری است و اگر با اینها مجالست ادامه یابد سالک را از مراقبه به دور کند و این خسارت کمی نیست.
* در مراقبه، سالک با همّتی که خداوند به او میدهد باید از صورتها به درآید و به سیرتها مزیّن شود؛ یعنی هر صورتی که در فکر و عمل به میزان الهی نباشد آنها را رها کند؛ مانند سخن زیبا و رفتار آراسته، امّا بدون آنکه اصل و باطن داشته باشد.
دائم به سیرت روی بیاورد یعنی در فکر و عمل به تعمیر باطن بپردازد و از تصنّع و تزهّد و آراستگیها که آفت درون هستند پرهیز کند. آنوقت خداوند توفیق دهد که نفس، مهذّب گردد و صورت تابع سیرت شود.