وبلاگ

مقام معراج معنوی

نکته‌ها

* خداوند در سوره اَسراء آیه 1 فرمود: «سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من ایاتنا انّه هو السمیع البصیر: پاک آن خداوند که شبی بندة خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که پیرامون آن را خجسته گردانیده­ایم برد تا از نشانه­هایمان بدو نشان دهیم، بی­گمان اوست که شنوای بیناست.»

* به تواتر رسیده که پیامبر به وسیله مرکبی که نام آن براق بوده، خداوند او را عروج داد و با جسم و روح در دفعات مکرّر در أسرا (سیر شبانه) به آسمان ملکوتی نه (آسمان زمین) برد و بسیاری از مسائل ماوراءالطبیعه از معجزات و کرامات خاص را به پیامبر صلی‌الله علیه و آله نشان داد و این از اختصاصات پیامبر صلی‌الله علیه و آله بود و انبیاء دیگر این مقام معراجی را نداشتند.

* بحث ما درباره معراج رسول خدا نیست، بلکه درباره اولیاء و عارفان به حق هست که آیا اینان معراج دارند و حدود و نشانه‌های آن چیست.

* بدان که سیر معنوی سالک و عبور از مراحل و منازل که جنبه صعودی دارد نه نزولی، به‌سوی خداوند را معراج گویند. در واقع معراج روحانی است نه جسمی، نه علمی بلکه شهودی است که بالمعاینه و مشاهده به چشم دل و چشم ظاهر و آیات و نشانه‌ها و اسرار را ببینند و درک کند.

* عارف، صاحب معراج می‌شود. امّا کیفیت و مصدایق آن مورد مطالعه است چه‌بسا عارفی به اسمی عروج کند همانند «رفیع الدرجات: بالا برنده درجات» به ابجد 999 (غافر:15)

و او مظهر و مصداق این اسم، هر وقتی بالا رود و مشاهده حقایق کند.

* فرموده‌اند: «دع نفسک و تعال: نفست را بگذار بالا بیا.»

این بیان از اصول اولیّه معراج است یعنی تا پای سالک به زنجیر مشتهیات نفسانی بسته نتواند عروج کند.

* مولوی در کلیّات دیوان شمس گوید:

عشق معراجی است سوی بام سلطان جمال **** از رخ عاشقان فرو خوان قصه معراج را

* بعضی‌ها در معجم اصطلاحات اهل طریقت گفته‌اند که أسراء عبور از علم‌الیقین به عین‌الیقین است امّا معراج عبور از عین‌الیقین به حق الیقین است. در واقع عین‌الیقین شهود علم‌الیقین است و حق الیقین با رؤیت و معاینه انجام گیرد.

* چون عشق تو را کند ز هستی اخراج **** باقی به بقای حق شوی در معراج

* عارف بعد از عروج مسائلی را بالعیان مشاهده می‌کند که نو و منفرد است و این از بهترین آلاء معنوی است که خداوند نصیب می‌کند، چنانکه در معراج پیامبر، خدا به لسان امیرالمؤمنین علیه‌السلام با پیامبر صحبت کرد.

آن شاه سرافراز که اندر شب معراج **** با احمد مختار یکی بود علی بود (مولوی)

* رمزی را عارفان صمدانی گفته‌اند این است که انصراف از مشتهیات جسمانی و لذّات بدنی و شهوات نفسانی سبب معراج می‌شود. در واقع اتّصال به مجردات و اولیاء و ارواح و نوم ها و مکاشفات رحمانی به نوعی دلیل به عروج است و این اتّفاق نمی‌افتد مگر با مجاهدت و ریاضات.

* الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه: به‌سوی او سخنان پاکیزه بالا می‌رود و کار شایسته (آن را فرا می‌برد) به آن رفعت می‌بخشد. (فاطر:10)

از این آیت معلوم می‌گردد عمل صالح براقی است که خداوند آن را رفعت می‌دهد. لذا در خانه‌هایی خاص خداوند رخصت می‌دهد تا والایی یابند و نامش در آن‌ها برده شود، سپیده‌ دمان و دیرگاه عصرها در آن‌ها او را به پاکی می‌ستایند. (نور:36)

در واقع صعود و عروج همان‌طور که برای پیامبر از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و سپس معراج رفت، برای اولیاء و عارفان کامل در مکان‌هایی است که اجازه یاد او شود و قدر و منزلت یابد و رفعت صعودی شامل حال شود.

* در اینکه درجات و مقامات ملکوتی و معنوی حدّ و حصر ندارد و هر کسی به قابلیت و استعداد خودش عروج می‌کند شکّی نیست. امّا هیچ کس به مقام معراجی امام نمی‌رسد، ولی به اندازه درجات ایمانی به معراج معنوی می‌رود؛ چه آنکه معشوق نامتناهی است.

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست **** آن قدر هست که بانگ جرسی می‌آید (حافظ)

* بهترین معراج، قرب و تقرب الی الله است و بس. چون سالک مقرّب شد، همراه و کنار معشوق است و این نزدیکی حاصل نمی‌شود مگر به عنایت و ریاضت و توسل.

* از موانع معراج، اوهام و تخیلات واهی و فرو رفتن در مسائلی که وسوسه‌انگیز است. چون با فکر صافی می‌شود نردبان عروج را طی کرد. هرچه انسان بالاتر رود لازمه‌اش آن است که از هر چیزی مانع صعود است پرهیز نموده و اجتناب کند. اوهام و آمال و فکرهای بی‌نتیجه و ناصواب و اندیشه‌های توخالی از آن‌هاست که از ذهن باید تخلیه شود.

* نماز معراج مؤمن است به طرف زیارت حضرت حق، امّا نه هر نمازی، بلکه صلاتی که با خشوع و حضور باشد و به مرتبه یقین برسد و تقوی ملکه او شود و الّا صرف آداب ظاهری و پیاده کردن عادات عملی، سالک نمی‌تواند به معراج که مصداق آن مؤمن کامل است برسد.

* از مهم‌ترین موضوعی که باید دقّت شود این است تا انیّت و خودبینی و خودخواهی غالب باشد سالک نمی‌تواند از مراحل و منازل سلوک، عروج کند و این اعظم حجب و ظلمانی تر از همه حجاب‌هاست. اگر کسی بخواهد به درجات رفیع معنوی و معراج روحانی برسد. خرق این حجاب ضخیم است.

* مقصد بزرگ و جایگاه بلند که معراج است با نردبان امکان‌پذیر است از پله‌های نیت، اخلاص، عمل صالح و … هرچه شرایط جمع باشد وصول به مقصد بلند امکان‌پذیرتر است و هرچه شرایط مناسب نباشد لازمه‌اش یا وقوف و یا عقب‌گرد قهقرایی و تنزّل می‌باشد.

* بارها متذکّر شدیم تمسّک و توسل به اولیاء الهی که خودشان به مدارج و معارج معنوی راه یافته‌اند. لازمه سیر عروج است؛ و این نکته دقیق بر فقیر حقیر اظهر از شمس ثابت شده است و هیچ راهی قریب‌تر از این استعانت جویی از ساحت مقدّس صاحبان ولایت علوی و راه‌یافتگان به معرفت حضرت حق نیست.

* بسنده کردن به اعمال ظاهری در شریعت از خدعه‌های نفس امّاره است و سبب آن می‌شود همه اعمال به کمیّت آورده شود و به کیفیت آورده نشود و این از دام‌های بزرگ است. چنانکه در همه اعمال عبادی اخلاص و قصد قربت شرط است را می‌آورد امّا بسنده به خلوص ظاهری و از محتوا و کیفیت خبری نباشد، راه صعود و عروج را متوقف می‌کند.

* در این‌که پیامبر صلی‌الله علیه و آله با چه وسیله به معراج رفت، نوشته براق، رفرف، به‌صورت همانند اسبی بوده است که البتّه فرشته بوده از عالم ملکوت و بهشت آمد و پیامبر صلی‌الله علیه و آله را مرکوب شد و او راکب و عوالم ملکوتی را پیمود. سالکان طریقت هم به مرکوب احتیاج دارند تا سوار شوند و معارج را بپیمایند و بهترین مرکوب سیر و سلوک تحت نظارت استاد عارف است.

* چون تو به عرش نرفتی ندانی از معراج **** چو تو خدای ندیدی ز مصطفی چه خبر (شاه نعمت‌الله ولی)

* همه پادشاهان وقتی به سلطنت رسیدند تاج بر سر نهند و بر تخت شاهی تکیه کنند و این از بزرگ‌ترین آرزوهای سلاطین است. اگر سالکی در آرزوی معراج روحانی است باید کمر همّت ببندد تا صدها معراج نصیب او شود و بدون همّت راه به جایی نتوان برد.

* ولای آل پیغمبر بود معراج روح من **** به جز این آسمان‌ها آسمانی کرده‌ام پیدا

خدا از عشق کرد آغاز عالم **** نبی از عشق جست انجام معراج (فیض کاشانی)

* از شعور است این‌که گویی نزد و دور **** چیست معراج؟ انقلاب اندر شعور (اقبال لاهوری)

* از دل من عشق جُست نقش ویی چون بشست **** شب همه معراج گشت رخ همه دیدار شد (اوحدی مراغه‌ای)

* بهترین اوقات برای عروج معنوی سحر است و بعد از آن اگر کسی حال بیداری داشت بین الطلوعین، چه آنکه خواص بسیار در وقت سحرها نوشته‌اند که اگر کسی طالب باشد می‌تواند آن‌ها را بخواند و پی به عظمت وقت سحر ببرد.

* از آنجایی که بعضی رذائل و صفات از اصول هستند مانند تکبّر و حرص و حسد و کینه، کسی به اندازه یک پله و قدم نتواند صعود کند و خواب خیالی معراج روحی خود را ببیند.

* رتبه آزادگی پوشیده است **** بله معراج در افکندگی پوشیده است (صائب تبریزی)

* «آماج» جایی را گویند که توده خاک بود که نشانه تیر را روی آن قرار بدهند، در واقع برای تیرانداز جای هدف و نشانه تیر است؛ به عبارت دیگر میدانی که در آن نشانه بگذارند برای تیراندازی.

دلا معراج داری هست معراج **** چرا تیری نیندازی به آماج (عطّار)

معراج آنچه به‌وسیله آن بالا بروند و جمعش معارج و معاریج می‌باشد. منظور این است که برای رسیدن به هدف، حواس باید جمع باشد و مراقبت داشت و از صبح تا موقع خواب تیرهای نیّت خالص و عمل صالح را فرستاد و هر تیری که به هدف بخورد در واقع از پله‌ای بالاتر رود تا آخر به آرزوها و مقاصد معنوی برسد.

* همان‌طور که ناقص و قاصر به کامل نمی‌رسد، عاجز به قادر نائل نمی‌شود و فاسق به مقام عادل بار نمی‌یابد؛ چنانکه عادل غیر معصوم به منزلت عادل معصوم نمی‌رسد. مقام‌های الهی در سپر حیات مستقر است نه در سطح زمین و فاقدان عقل نظری و محرومان عقل عملی و محجوبان از شهود قلبی گذرنامه عروج به اوج قلّه سپهر ملکوت را ندارند. (تسنیم 6/533)

* در واقع اگر بخواهیم اوج عروج را ترسیم کنیم و بگوییم قلّه رفیع آن چیست؟ گوییم توحید است البتّه همه به طرف کوه توحید می‌روند امّا عارف به قلّه آن می‌رسد.

* از آنجایی که همه انسان‌ها ممکن‌الوجود هستند و معصوم از گناه نیستند اگر عروجی داشته باشند ممکن با اندکی غفلت از عروج سقوط نمایند.

* اگر در قرآن از عروج و رفعت و رجوع عیسی صحبت شد (نساء:158) منظور از آن آسمان ظاهری و جایگاه طبیعی نیست بلکه به جایگاه غیب و مستور خداوند او عروج دارد؛ و می‌توان با حیات در یکی از عوالم ملکوتی باشد تا زمان ظهور امام زمان علیه‌السلام برسد و به محضر مبارک حضرتش مشرّف گردد.

* در صفِ معراجیان گر بیستی **** چون بُراقت بر کشاند، نیستی (مثنوی 4/552)

اگر تو در صف اهل معراج قرار بگیری نیستی مانند بُراق تو را به‌سوی بالا می‌کشاند؛ یعنی وقتی سالکی به مقام فنا برسد و از من و ما بگذرد به مرتبه فنا می‌رسد و مانند براق به معراج عام به خاص، یعنی معراج معنوی می‌رساند.

نه چو معراجِ زمینی تا قمر **** بلکه چون معراجِ کلکی تا شکر (553)

نه مانند معراج طبیعی و مادی که انسان بر کره ماه رود، بلکه همانند معراج نیشکر که نی به مرتبه شکر می‌رسد.

نه چو معراجِ بخاری تا سَما **** بل چو معراج جَنینی تا نُهی (554)

منظورم مانند عروج بخار به‌سوی آسمان نیست بلکه همانند معراج جنین است که تا به مرتبه عقل و کمال می‌رسد.

* مقصود از عروج، حرکتی است جوهری و درون ذات. اگر نی بخواهد از نظر حیث ذاتی به شِکر تبدیل شود باید مراحلی را به طور درون ذات طی کند و چاره‌ای ندارد جز آنکه حرکتی جوهری و ذاتاً سیّال و متجدّد را آغاز کند. معراج معنوی از نوع اخیر است یعنی انسان باید از درون متحوّل شود.

اگر بخار به آسمان عروج می‌کند این عروج ناشی از حرکت مکانی و فیزیکی است نه از حرکت ذاتی، گرچه بالا می‌رود باز هم ماده است و تحوّل ماهوی نمی‌یابد. بله برای تشبیه می‌توان معراج معنوی را به سیر تحوّلی جنین به مرتبه عقلانیّت تشبیه کرد. (شرح زمانی 4/182)

* نوعی از عروج را مولانا به دل مثال می‌زند و می‌گوید:

دل به کعبه می‌رود در هر زمان **** جسم، طبعِ دل بگیرد ز امتنان (4/533)

دل سالک هر ساعت و زمانی به کعبه می‌رود و خود به خود جسم هم خصلت قلب را می‌گیرد که این از لطف الهی است؛ یعنی دل وقتی نورانی شد و با صفا گردد، جسم هم تابع او می‌شود. پس وقتی دل بخواهد به جایی برود و تماس بگیرد و به تعالی برود موجی و سیگنالی می‌فرستد و به هدف می‌رسد؛ به عبارت دیگر در عروج جسم ثقیل است و مقید به مکان و ماده است. امّا دل وقتی به نور حق منوّر شود جسم را به فرمان و تصرّف خود قرار می‌دهد. در نتیجه جسم نوعی لطافت پیدا می‌کند و از قید ماده آزاد می‌شود و دل صعود و پرواز می‌کند بدون آنکه تن خاکی او را آزار دهد.

هر دَمی او را یکی معراجِ خاص **** بر سَرِ تاجش نهد، صد تاجِ خاص (مثنوی 1/1580)

عاشق صادق، هر لحظه معراجی خاص دارد. خداوند بر تاج عاشق، تاج‌هایی بی‌شمار از تاج‌های خاص خود می‌نهد و بر کمالات او می‌افزاید. معراج در این بیت مطلق پیوستگی و اتصال روحانی به حضرت حق است و این نوع معراج برای اولیاء و سالک وارسته میسّر است. عروج طبیعی با مرگ طبیعی رخ می‌دهد و بالاجبار همگان را شامل می‌شود. عروج وضعی خاصِّ انبیاء و اولیاء الهی است. معراج روحانی خاص اولیاء است امّا عروج جسمانی توأم با روح خاص پیامبر است. (شرح زمانی 1/1580)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.