مقام مُشاهده
نکتهها:
مُشاهَد: نمایان، دیدنی، پیدا مشاهده: دیدن، نگریستن، نگاه کردن، دیدار مُشاهِد: تماشاگر
* در طریقت مشاهده یعنی رؤیت حق به چشم دل، انگار گویی حق را به چشم مینگرد و همچنین دیدن اشیاء و آیات و دلایل و غیبها و بواطن آنها، به نوعی شاهد، رؤیت میکند و آگاهی مییابد به تجلّی که حق بر او مینماید.
* دیدن یا به بصر است که حق به بصر ظاهری رؤیت نشود. (اعراف: 143) یا دیدن آثار و آیات الهی است که بهصورت ظاهر رؤیت شود که به ادراک و رؤیت قلبی نمیرسد.
پس آنچه از مشاهده به رؤیت بصری گفتهاند دور از انتظار است چه آنکه هر رائی مرئی را میبیند و هر ناظری منظور را نظر میکند و این برای همگان است. چه بسا عدّهای دانشمند و اهل اختراع و اکتشافات در بررسی ظاهری اشیاء و طبیعت به مطالبی نوین برسند که بر تعجّب و حیرت آنان افزوده گردد. امّا این مشاهدات قلبی نیست که بر دل عارف آید و بر ارادتش به حق افزوده گردد.
* در فرق مشاهده و معاینه گفته شد که مشاهده برای این سرا است و در دنیا حجاب و مانع کنار میرود و مشاهِد مشاهَد را مینگرد و بر یقین او افزوده میشود. امّا معاینه برای سرای آخرت است و هیچ شک و دودلی در آن نیاید و برای عدّهای از عارفان این موضوع در دنیا به وقوع پیوسته که اصلاً بعد از رسیدن به مقام معاینه خطوری هم بر آنها وارد نشد.
* در باصر به خاطر یقین و باور احتمال خطا بسیار است چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام را با چشم سر دیدند و زیر بار ولایت نرفتند با حضرتش جنگیدند. در مشاهده احتمال خطور و شک وجود دارد چنانکه بعضی بعد از پیامبر چند روزی به خطا افتادند بعد برگشتند. امّا افرادی مانند سلمان و ابوذر و مقداد در معاینه بودند. لذا میگوییم در مشاهده به خاطر دخالت نفس در مکاشفات و ادراکات و آفتی که به یقین وارد میشود احتمال سهو در آن میرود.
* کس بار مشاهدت نچیند **** تا تخم مجاهدت نکارد (سعدی)
* مشاهده به یقین است و آن آگاهی که از دل میشود که حقتعالی از عالم غیب سالک را آگاه کند. آنچه از آثار و دلایل توحید بر قلب سالک آید بر باورش افزوده گردد. در بدایات اعتقاد شرط است و در نهایت مشاهدات بروز اسماء و صفات حقانی در لباس دلایل و آثار و نشانههاست.
* اگر گفتیم مشاهده به تجلّی است پس اختیاری از خود نباشد و از غیب وارد بر دل شود و نور حق نور مشاهد را منوّر سازد؛ و اگر کسی بگوید به جمع اسباب و آمادهسازی است، جواب آن است اگر قائل شویم که مشاهدات مربوط به قوای حسّی باشد، میشود گفت که این توان را به وجود میآورد.
* فرق مشاهده و مکاشفه در این است که مشاهده مقدمی و برای قوای حسیّه است و لطیف را متراکم میکند. امّا مکاشفه برای ادراک معنوی و رفع حجب و آگاهی بر باطن ارواح و معانی است. کشف نهایت است، مشاهده راه است در واقع مکاشفه مسائل متراکم را لطیف مینماید.
* مشاهده کثرت در وحدت به مثل چون مطالعه اعضاء و اوراق و ازهار و اثمار و اشجار در هسته خرماست مشاهده وحدت در کثرت رؤیت وجه واحد است در مرایای متعدد. عارف وحدت در کثرت مشاهده نماید و محقق کثرتی که واقع در عالم است را در واحد حقیقی مطالعه فرماید و حقتعالی از حیثیّت ذات متعالیه است از نسب و اضافات و غنی است از عالم، چنانکه فرمود: «إنَّ الله لَغنیٌ عَنِ العالَمین: خداوند از جهانیان سخت بینیاز است.» (عنکبوت:6) (رسائل نعمتالله ولی 3/328، 111)
* در رؤیت هر چه دیده میشود قابل انکار نیست امّا در مشاهده ارزش آن به شاهد است و راهی است به افزونی معرفت و حکمت. چون شواهد، آثار افعال حق است که در مظاهر رؤیت میشود اگر از فهم ظاهری به باطنی رشد کند آنگاه مشاهدات حقانی شود.
در هرچه نظر کردم سیمای تو میبینم **** سرهای سرافرازان در پای تو میبینم (مولانا در دیوان شمس)
* در آیه و إن مِن شیءٍ إلّا یُسبّحُ بِحمده (44/17) برای کسی است که تسبیح حسّی و معنوی همه چیز را به اندازه ادراک خودش مشاهده نماید که به زبان قال (حسی) و به زبان حال (معنوی) در مییابد.
* بدان چون حق مشاهده انسان کامل کند که مظهر اسماء و صفات اوست همان مشاهده خویش نموده است و به عبارتی نازلتر گفته شده که چون انسان مشاهده خویش کند که در اعلی صورت خلق شده و حق به خلقت او آفرین گفته است. (مؤمنون:14) در واقع مشاهده حق را نموده است. پس حق آینه آدم است تا در او مطالعه حقیقت خود کند و آدم آینه حق میباشد تا در او مشاهده ظهور اسماء و صفاتش را کند.
* لطیفهای است دقیق که همه مشاهدات ربّانی مرهون خزائن و مشکات پیامبر صلیالله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام است در واقع از خزینه نامتناهی ایشان همه مشاهدات شعلهور میشود و به دیگران میرسد. اگرچه به ظاهر اهل ذکر و فکر و معرفت این را درنیابند و شهود و ذوق و کشف را درک نکنند.
* نفس از طریق فنای از کثرت اغیار به مقام مشاهده عین وحدت نائل میشود. مقام تجلی فعلی است که سالک فعل حق را که منشأ ظهور مظاهر متکثره به جهت وحدت مشاهده مینماید. تجلی افعالی دائم در مظهری از مظاهر امکانیه مشاهده میشود و حالات سالکانی که به این مقام رسیدهاند مختلف است.
برخی از سلّاک از قیود لازم این مقام خود را خلاص مینمایند و در اثر ادامه سلوک از تقیّد ظهور حق در مظاهر جزئیه عبور نموده به باطن مظاهر و مقام اطلاق میرسند ولی برخی از سلّاک در مظهر خاص متوقف و بعضی از مظهری به مظهر دیگر عبور مینمایند و از قید و مزاحمت آن خلاص نمیشوند. (مقدمه آشتیانی بر مشارق الدراری)
* در طول تاریخ دعویهای طویل و عریض در باب مشاهدات بوده است که به رؤیت انجام گرفته است که چنین دیدیم و چنان نشان دادند و حالت تشبّه به بزرگانی کنند که گاهی به رمز اشاره کردند و اینان به گزاف و نفس مدعی این مشاهدات شدهاند.
* در انوار گفته شده نور بصیرت، نور یقین و … و این انوار وقتی محقق میشود که سالک الی الله در ظاهر و باطن به تهذیب نفس پرداخته و در چراغ مراقبه راه میرود، پس مشاهدات بر نور بصیرت و یقین است. آنکه مشاهداتش نور ندارد، آفتپذیر است، آبکی و متزلزل است. دلیل بر عدم مراقبه و مجاهدات و ذکر و فکر است.
* دانشی که به قلب ارتباط داشته باشد و مجاهدهای که بر نسخه استاد حاذق باشد سالک را میتواند به مشاهده برساند و چشمههایی از نور علوم و الهامات و حکمت از قلبش جاری شود.
* امام صادق علیهالسلام فرمود: آنچه نجوا کرد خداوند عزوجل به موسی بن عمران، فرمود: «ای پسر عمران من بر دوستانم مطّلع هستم چون شب فرامیرسد بر دوستانم متوجه شوم دیده آنها را بر دلشان نهم و کیفرم را برابر چشمان مجسم کنم و مرا مشاهده کنند و با من حضوری گفتگو نمایند.» (امالی صدوق ص 357)
* امام سجاد علیهالسلام فرمود: «اهل زمان غیبت (کبری) که به امامت امام زمان قائل هستند و منتظر ظهور او هستند، برترین مردم هر زمان هستند چون خداوند تبارکوتعالی از عقل و فهم و معرفت سبب مشاهدهای میشود که شک و تردیدی به دل راه نمییابد.»
* بدان که طاعت در نورانی کردن نفس تأثیر دارد و معصیت در نفس در قوت و ظلمت نمودن تأثیر دارد. به نور طاعت مناسبت نفس از استعدادش برای قبول معارف الهی و مشاهده حضرت ربوبی مستحکم میشود. پس طاعت مورث لذت مشاهده بهواسطه صفاء و نوری است که در نفس محدث میشود. علم هم عبارت از معرفت حقایق کلید یا به طریق مشاهده عقلی است که مسلک انبیاء و اولیاء بوده است یا به طریق حدود و براهین چنانکه مسلک حکما بوده است. (شرح اصول کافی ملاصدرا 2/303، 85)
* صورت باطنیه اعمال یا صور غیبی اعمال اگر درک شود و مشاهده گردد دلیل بر صفای باطن سالک خواهد بود.
مشاهده نور حقانی و تجلّی است از ظهور اسماء و صفات بر باطن سالک میتابد و او را منوّر میکند، چون مشاهِد مستغرق به حضرت حق شد، قلبش مشغول حضرت جانان شد پاداش او مشاهده است امّا به اندازه قابلیّت و سعه وجودی خودش.
در این مرتبه او حاضر باشد چون حاضر و شاهد است، پس هر موجودی که آثار و آیات حق را به کمال ببیند. چون هر آینهای دلیل و نموداری از جمال مُشاهَد است پس هر ذکر و فکر سببی میشود تا آثار و آیات خدا را با عین بصیرت مشاهده کند.
* در عالم وجود همه موجودات از فیوضات حق بهره دارند و حیات در همه آنها حاکم است و این با دلیل عقل و نقل و فلسفه و عرفان ثابت است. امّا اهل مشاهده با نگریستن باطنی این مطلب را مییابند. ولی محجوبین از اهل معرفت به ظواهر بسنده کردند و یا انکار مشاهدات باطنی میکنند درحالیکه اصحاب مشاهده واقعاً شواهد را به غیر صورت ظاهر ادراک میکنند. چون مشاهِد به اندازه جلوه محبوب و تجلّی حق مشاهده میکند پس به همان اندازه ادراک میکند و به همان مقدار از غیر منصرف میگردد.
* چون سیر الی الله را برای سالک مراتبی است، پس حجابها هرچه برطرف شود به همان مرتبه به مشاهدات رسد. چون غضّ بصر از محارم الهی کند پس مشاهده عظمت در قلب نماید که مشاهده، دهلیز معاینه است.
* در اینکه زلیخا عاشق صورت ظاهری یوسف شد و بعد از دهها مسائل سخت و گوناگون و سپس پیری، زلیخا، عاقبت جوان میشود و زن یوسف میگردد. رندی فرمود: از اوّل یک مشاهدهای در ذات زلیخا از یوسف آمده بود که در ظاهر به صورت خواهش و تمکین در آمده بود لذا آن چشم باطنی از اوّل غیر از صورت زیبای یوسف را میدید امّا نمیتوانست و نمیدانست که چه کار کند، لذا در فتنه و امتحان و دردسر افتاد و حق عاقبت او را عاقبت به خیر کرد و به خواستهاش رساند.
* حافظ میفرماید:
در خرابات مغان نور خدا میبینم **** این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
کیست دُردی کش این میکده یا رب **** که درش قبله حاجت و محراب دعا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج **** که تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
سوز دل اشک روان ناله شب آه سحر **** این همه از نظر لطف خدا میبینم
خواهم از زلف بتان نافه گشائی کردن **** فکر دور است همانا که خطا میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال **** با که گویم که در این پرده چه ها میبینم
کس ندیده است ز مشک ختن و نافه چنین **** آنچه من هر سحر از باد صبا میبینم
منصب عاشقی و رندی و شاهد بازی **** همه از تربیت لطف شما میبینم
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش **** که من این مسئله بیچون و چرا میبینم
دوستان عیب نظر بازی حافظ مکنید **** که من او را ز محبّان خدا میبینم (غزل 357)
* در اشارات حافظ به تمام مشاهده چنین ترسیم کرده است که: در خرابات که مقام وحدت است و سکونتگاه کاملان، من نور خدا را در آنجا میبینم. کیست ملازم میکده؟ او مرتاض و مجاهد است که به مقام فنای في الله رسیده که قبله حاجات و محراب دعا و مناجات تمامی مخلوقات میبینم. ای قافلهسالار حاجیان بر من جلوه مفروش و لافزنی نکن که رهبر حاجیان هستی که تو خانه کعبه از سنگ و گل را میبینی و من صاحب خانه را که در خانه دل است را مشاهده میکنم. سوز و اشک و آه و نالهها که همه از آثار جلال حق است که بر محبّ وارد میشود همه را از لطف محبوب میبینم، لذا گفتهاند: «بلا آینه جمال لیلی است پس آینه را به جهت مشاهده جمال لیلی دوست باید داشت.» (شرح عرفانی ختمی لاهوری 3/2311)
اگر بخواهیم مظاهر صفات که بوی خوش تجلیّات صفات است را به عموم برسانم تا معطر گردند این پنداری خطا میبینم.
هر دم و لحظه به سبب تجلّی تو هر نقشی از نقوش سبب میشود که در مظهر و ظاهر چه چیزهایی میبینم که کیفیت آن را از خوف تشبیه و اتحاد نمیتوانم بیان کنم که افراد طاقت آن را ندارند.
باد صبا که وقت سحر از زیر عرش وزیدن میگیرد و نسیمی خوش و عاشقان از آن بهره میبرند را میبویم و میبینم از مشک ختن و نافه چین بهمراتب بالاتر و حلاوت بخش تر است. منصب عاشق و رند و شاهده ایی که مشاهده محبوب حقیقی است همه از مواهب محبوب است را از تربیت شما میبینم. چون سالک به اسماء و صفات الهی متصف میشود همه اشیاء آن چنان هست را میبیند و من در دایره هستی چیزی کم و زیاد و نابجا و نامتعادل نمیبینم بلکه همه را موزون میبینم. ای دوستان عیب به نظربازی حافظ با مظاهر حسنه نکنید چون مظاهر حسنه مرآت جمال حق هستند پس آن را از این جهت دوست میدارم و اینچنین میبینم. (علّت آن است که عدّهای از متصوفه بر صورتهای امارده و غیر آنان مفتون میشدند که بوی نفس میداده است.)
* ولی حافظ مشاهده را از تجلّی بر صورتها در مظاهر حسنه میدیده است.
* در اینکه مشاهده از مکاشفه بالاتر است یا پایینتر، در بین صاحبنظران بحث است. خواجه عبدالله انصاری شهود تجلّی ذات را مشاهده میگوید و شهود تجلّی صفات را مکاشفه مینامد و در نتیجه مشاهده را بالاتر از مکاشفه میداند و میگوید: مشاهده در مورد عیان و ذوات است و مکاشفه در مورد صفات و نعوت است در مشاهده از رسم سالک چیزی باقی نمیماند در مکاشفه هنوز بقایا هست. (منازل السائرین باب 82)
در مقابل این نظر، محیالدین است که میگوید مشاهده عبارت از محل شهود است برای ذوات (روح تجسّد) درحالیکه کشف رفع حجب است. مکاشفه متعلق به معانی است و مشاهده به ذوات، مشاهده برای مسمی است و مکاشفه به حکم اسماء. مشاهده راهی به علم است و کشف نهایت این راه است و آن حصول علم در نفس است مشاهده برای قوای حسیّه است و کشف برای قوای معنویه، کشف از مشاهده تمامتر و والاتر است زیرا لطیفتر است مکاشفه متراکم را لطیف و مشاهده لطیف را متراکم میکند پس مکاشفه ادراک معنوی و مربوط به معانی است. (فتوحات مکیّه 2/497-496)
که البته نظر دوم به صواب باشد.
* موضوع مشاهده رؤیت است و رؤیت قابلانکار نیست و از بین نمیرود و دیدن رؤیت علم و لذّت و فهم را زیاد میکند. در مشاهده میآید و میرود، مشاهده نوعی از علم است که راهی به معرفت برای سالک ایجاد میکند و مشاهده با شاهد ارزش دارد. ابتدا مشاهده زوائد از بین میروند کمکم بر اثر صفای یقین آگاهی دل از غیب حق او را به مشاهِد مینشاند تا تماشاگر دلی باشد.
* دغلب یمانی از امیرالمؤمنین علیهالسلام پرسید آیا پروردگارت را دیدهایای امیرالمؤمنین؟ فرمود: «خدای نادیده را عبادت نمیکنم.» گفت: چگونه او را دیدهای؟ فرمود: «چشمها او را به مشاهده بصر درک نمیکند ولیکن قلبها به حقایق ایمان او را درک میکنند.» (نهجالبلاغه خطبه 179)
هرکسی به مشاهداتی برسد بر یقین او افزوده میشود مانند ادراک قلبی و باز شدن گوش و چشم برزخی از وقایع و حقایق و معانی؛ امّا امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «اگر پردهها و حجابها کنار رود بر یقین علی افزوده نگردد.» (بحارالانوار 40/153)
این تفاوت بسیار است چه آنکه هر مشاهداتی به توانِ ظرفِ قلبی سالکان است. امّا هیچکدام در مقایسه به امام نمیرسد و تفاوت از زمین تا آسمان است.
* در بحث مشاهده باید عنایت شود که سریع از آن مکاشفه به ذهن نیاید تا خلط مبحث شود. چه آنکه مشاهده به چشم دل به نورانیت است این روشنایی اگر برای مسائل دنیوی باشد یا محسوس است که همگان میبینند مانند نور خورشید، ماه، ستارگان و … یا معقول است همانند نور قرآن، نور عقل، نور ذکر، نور محبّت و … که مؤمن کامل با نور حرکت بهسوی آخرت دارد «کسانی که به پیامبر ایمان آوردند، روز قیامت خوار نمیگردند نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است و میگویند پروردگارا نور ما را برای ما کامل گردان.» (تحریم:8)
چون به مقام مشاهده نورانی که در دلش ساطع و محیط گشته نائل آمده خودش منوّر دیگران میشود تا قابلان هم به مشاهدات نورانی برسند. البتّه مشاهده هر چیزی مناسب با همان چیز میباشد. مشاهده حسّی در امور حسّی، مشاهده علمی به مشاهده عقلی و برهانی، مشاهده قلبی به کشف و شهود محقق میشود.