مقام مُمیت نفس
۱- اشاراتی به معانی
ممیت نفس: میراننده، هلاککننده و کشندۀ نفس امّاره
۲- اشاراتی از قرآن
۱- وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أنْ تَمُوتَ إلّٰا بِإذْنِ اللهِ… : هیچکس جز بهفرمان خداوند نخواهد مُرد. (آلعمران: ۱۴۵)
۲- …إنَّ النَّفْسَ لَأمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إلّٰا مٰا رَحِمَ رَبّیٖ… : همانا نفس به بدی بسیار فرمان میدهد. مگر پروردگارم بخشایش به من کند. (یوسف: ۵۳)
۳- کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ رَهیٖنَةٌ: هر نفسی در گرو کارها و دستاورد خویش است. (مدثر: ۳۸)
۴- …وَمٰا أصٰابَکَ مِنْ سَیِئةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ… : هر بدی به تو رسد، از نفس خودت است. (نساء: ۷۹)
۵- إنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِأنْفُسِکُمْ وَ إنْ أسَأتُمْ فَلَهٰا… : اگر نیکی کنید به نفس خودتان نیکی کردهاید و اگر بدی کنید به خودتان بدی نمودهاید. (إسراء: ۷)
۳- اشاراتی از احادیث
۱- علی علیهالسلام: «به فرمان خویش درآورید، نفس خود را، با پیوسته جنگیدن با آنها.» (غررالحکم ۲/۲۴۰)
۲- علی علیهالسلام: «از کوشش در راه اصلاح نفس دست برمدار، زیرا در این راه چیزی جز جدّیت، تو را کمک نمیکند.» (غررالحکم ح ۱۰۳۶۵)
۳- علی علیهالسلام: «هر که نفس خویشتن را ستایش کند، آن را کشته و به هلاکت درآورده است.» (غررالحکم، ح ۹۱۰۳)
۴- علی علیهالسلام: «از خداوند، در برابر نفس خودم و شما، یاری میطلبم.» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۳۳)
۵- علی علیهالسلام: «هر که خود را مهذّب نسازد، عادتهای زشت او را رسوا کند.» (غررالحکم ۵/۴۵۹)
۶- علی علیهالسلام: «هر که به نقص خود رسیدگی نکند، هویٰ و هوس بر او چیره گردد و هر که نقص داشته باشد، مرگ برایش بهتر است.» (امالی صدوق، ص ۴۷۸)
۷ – علی علیهالسلام: «به نفسهایتان رخصت ندهید که این رخصت دادنها، شما را به راههای ستمکاران میبرد.» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۸۶)
۸- علی علیهالسلام: «بهراستی نیرومندترین مردم کسی است که بر (مهار) نفس خود نیرومند باشد.» (غررالحکم ۳/۳۶۵)
۹- علی علیهالسلام: «کسی که از نفس خود راضی باشد، فریبخورده و کسی که به نفس خود اطمینان داشته باشد، دچار فتنه گردیده است.» (غررالحکم ۲/۷۶)
۱۰- علی علیهالسلام: «کسی که از نفس خود راضی باشد، پروردگار خویش را به خشم آورده است.» (غررالحکم ۵/۲۵۴)
۴- نکتهها
* یکی از اسماء الهی «ممیت» است که در بسیاری موارد میتوان، برای آن مصداق پیدا کرد، مانند میراندن انسانها یعنی روح از بدن جدا میشود و شخص میمیرد.
یکی از مصادیق آن: کشتن «نفس امّاره» است. چون سالک نمیتواند، حریف نفسِ خود شود، مجبور است که استمداد بجوید و پناه ببرد و از مالک نفس بخواهد تا هواها و خواستههای نامشروع نفس را سرکوب کند و بمیراند.
* خداوند، هم «ممیت الاحیاء» است، یعنی انسانها را روزی میمیراند و هم «ممیت کلّ شیء»: یعنی هر چیزی را روزی به فنا و نابودی و وفات میکشاند. از آنطرف امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «علم، کُشندۀ جهل است و جهل، کُشندۀ زندههاست» (غررالحکم ۱/۶۹، ۳۸۱) و به دهها مصداق دیگر در این زمینه میتوان اشاره نمود.
ولیکن از اهم مسائل سلوک، نفسکُشی است که آن با استمداد از حقتعالی و توسّل و همّت و استقامت انجام میگیرد.
* ازآنجاییکه نفس امّاره (شیطان درون)، آرایشگر است، همانند منافق، چاپلوسی میکند و به شیوۀ دوست صمیمی رفتار مینماید تا فریب دهد و جایگیر شود. آنوقت همانند دشمن مسلّط میگردد و با تکبّر، تحکّم میکند و انسان را به جایگاههای بد میرساند.
اگر زمینه، مساعد و شرایط فراهم باشد، نفس امّاره میخواهد سرکشی کند؛ پس باید در مقام خوار کردن و مبارزه با او برآمد و او را از نافرمانی به اطاعتپذیری درآورد. جنود جهل، قوای نفس امّاره هستند و میراندن آنها، کار بسیار سختی است که به قول پیامبر خدا، این مجاهدت را «جهاد اکبر» نامیدند. مثلاً نفس گاهی بیغیرتی میکند، زمانی خشم میگیرد، وقتی دیگر با دست حمله میکند، بعضی ازمنه، با زبان تندی میکند یا چشم را به محرّم میاندازد و یا گوش را به شنیدن مطالب نادرست و پوچ و سرگرمکننده وادار میکند. در کل باید جلوی این تَک زدنهای (حملات) نفس را با توسّل و ذکر و صدقه بگیرد و خویش را نگه بدارد تا مثلاً خشم فرونشیند یا زبان از تندی بیفتد. مراقبه، بهترین نگهبان برای نفس امّاره است و آنانی که به مقام مراقبه رسیدند، موفق و رستگار هستند.
* قاعدۀ اقبال و ادبار نفس به این معنی است که گاهی نفس (تکزده) هجوم میآورد و سالک با پاتک زدن باید آن را دور کند؛ یعنی اِدبار به آن باید کرد، پشت به آن مسئله (مثلاً حسادت) باید کرد. اگر سالک مراقب نباشد، در اقبالِ مسئلهای نادرست، نفس امّاره او را به بدترین سرانجام دراندازد.
* یکی از دامهای نفس آن است که: به او اعتماد شود، درحالیکه سالک از نفس نگذشته باشد، گرفتار او میشود؛ مخصوصاً زمانی که نفس فقیر است، یعنی عمل نیک و زاد و توشه ندارد که در این شرایط، بیشتر در معرض دامهای نفس واقعشده و کُشتی گرفتن با آن جز مغلوبی نخواهد بود، مگر رحمتی خاص نصیب گردد.
* نفس را وقتی میشود میراند که هموار و سهل باشد و کارهایی که به او از قوّۀ عاقله و اوامر الهیه آمده، زود انجام دهد. آنکه نفسش نمیمیرد، برای آن است که نفسش خشن و تند بوده، پیوسته میل به نافرمانی و سرکشی دارد. آنکه نفس خود را مهمل میگذارد یعنی قانونمندی و مراقبت ندارد، جز زیانکاری چیزی عایدش نمیشود. چون نمیمیرد خرابکاریاش زیاد شده و درنتیجه قدر و منزلتش پایین میآید و کارهایش او را خوار میگرداند.
* ناخالصیهای نفس، ازجمله مطالبی است که نباید از آن غافل بود، چطور انسان در معامله، غش و ناخالصی میکند و به عوارض و آفات آن معامله، بعداً برخورد میکند؟ همینطور در نفس هم به معایبی بسیار، برخورد میکند.
سربلندی نفس، آنوقت است که به تعالی رسد و پاکشده و به مقام مطمئنه رسد که در برابر هر رذیله و خواهشی که از آن برخیزد، باقدرتی که حقتعالی به او داده، در مقابل هیچکدام سر خم نمیکند، انگار همه مردهاند و توان ندارند.
* این اشتباه است که انسان، از نفس خودش توقّع و انتظار کار خوب و زیبا داشته باشد، درحالیکه به او تغذیۀ ناصواب رسانده و حالا قوّت و قدرتی علیه او گرفته است. این تغذیه همان لذّات و خوشیهای ناصواب است که در پی آن، مهار نفس از دست انسان میافتد و این سبب شقاوت گردیده و از سعادت دور میگردد.
* «مسامحه با نفس» عیب بزرگی است که در درازمدّت نمیتوان او را سرکوب کرد، چون سهلانگاری سبب قوّت تمرّد و نافرمانی میگردد. خلاصه آنکه، میراندنِ نفس کار هرکسی نیست، درحالیکه هر روز و ساعت، انسان در معرض لشکرکشی جنود جهل است و تا صفات ملکی، ملکه نشود، از تهاجم در امان نیست. لذا علمای اخلاق محاسبه در شب را، برای حسابرسی و مؤاخذه و بازرسی دستور دادهاند. تا سالک مقداری از صعود و نزول نفس را بشناسد و گول وعده و وعید نفس را نخورد، پس بیداری نسبت به نفس لزوم دارد و غفلت از آن خطرناک است.
* امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «روزۀ نفس، به امساک حواس پنجگانه، از همۀ گناهان و خالی بودن دل، از همۀ اسباب و وسائل شر و بدی است» (غررالحکم ۴/۲۲۳)
* این سالک است که باید دل و حواس را با مرزبانی و نگهبانی حفظ کند؛ چراکه نفس امّاره، جلوههای رنگارنگ دارد سالک وقتی به مقصود خود (کشتن نفس) دست مییابد که احوال متغیّر و دام و حیلههای نفس را بشناسد.
مادرِ بتها، بتِ نفسِ شماست **** زآنکه آن بت، مار و این بُت، اژدهاست (مثنوی ۱/۷۷۲)
همۀ بتهای بیرونی در حکم مار و بُت درونی در حکم اژدهاست، در واقع غرایزی که در درون است، روزبهروز میخواهند خود را نشان بدهند و سر برون آورند مانند حبّ ذات، تکبّر، هویٰ پرستی، انّیت و…
آن، بُتِ مَنحوت، چون سیلِ سیا **** نفس بُتگر، چشمۀ پُر آب و را (مثنوی ۱/۷۷۶)
بتِ مجسمهای و تراشیده شده در مَثَل، مانندِ سیل سیاه و گِلآلود است که ممکن است پس از زمانی کوتاه جریان آن قطع شود، ولی نفس امّاره، هم بتگر و هم بتساز است که مانند چشمهای همیشه جاری است، خواهشها و امیالِ ما که از نفس امّاره سرچشمه میگیرد، همواره بر ما مانندِ سیل سیاه میتازد؛ پس باید جلوی نفس را از سرچشمه بست. شکستنِ بت تراشیدۀ ظاهری، بسیار آسان است ولی ناچیز شمردن نفس درون، بسیار نابخردانه است.
* همانطوری که جهنّم را دربهای گوناگون و درکاتی متعدد است، بهتناسب حال، دوزخِ نفس را شئون و اطوار است. لذا هر ساعت و روزی به شکلی درمیآید. اگر دربهای دوزخ آخرتی را کسی میخواهد ببندد، باید با مجاهدت، نفس امّاره را بکشد. این نفس بُتگر، در هر روز و ساعتی مکرها دارد و دامها سر راه مینهد و آنقدر توانایی دارد که میتواند دهها نمرود و فرعون را در دام بیندازد و غرق کند. این از قدرت شیطانی اوست که فرعونها میسازد و هر فرعونی هم هزاران نفر را به خاک و خون میکشاند و گمراه میکند و…
موسی و فرعون در هستی توست **** باید این دو خصم را در خویش جُست (مثنوی ۳/۱۲۵۳)
نفس امّاره را تعبیر و تمثیل به «فرعون» کردند که در همه این اقتضا هست؛ یعنی بهقاعدۀ حقیقت نوعیه، در همیشه زمان، فرعونها هستند و فقط باید مراقبت و مواظبت شود که این فرعونیت، در زمانِ ما سربلند نکند، بلکه در مقام سرکوبی و میراندن آن باشیم. این نفس امّاره (شیطان درون) و ابلیس (شیطان بیرونی)، انگار یک صورت بودهاند و هرکدام در زمان خودش، بهنوعی خود را نشان دادهاند و اگر ما دشمنی در بیرون داریم که ما را گاهی اذیت میکند و آزار میدهد، این خیلی مهم نیست، مهمتر از آن، خصم درون و مکّار و حیلهگری است که از درون، دائم در کمین است و این جهاد اکبر میخواهد. عدهای در زمان پیامبر به جنگ رفتند و حضرت همراه آنان نبود، چون جنگاوران بازگشتند، فرمود: «آفرین به مردمی که جهاد اصغر کردند؛ ولی جهاد اکبر بر عهدۀ آنان است.»
گفتند: «ای رسول خدا، جهاد اکبر چیست؟» فرمود: «جهاد النّفس، پیکار با نفس امّاره» (بحارالانوار ۱۹/ ۱۸۲)
* اما در کتاب «احادیث مثنوی» صفحۀ ۱۴ عبارت پیامبر صلیالله علیه و آله به این صورت نقلشده است: «مجاهدة العبدِ هواهُ: پیکار بنده با هوای نفسش» که در هر دو عبارت، مجاهدت با نفس، مراد است و این، پیکاری بسیار سخت و مشکل است. کشتن نفس امّاره، کار عقل و هوش جزوی نیست، فقط با سیر و سلوک، تهذیب، ریاضت، کمک خدا و نَفَس اولیاء، میتوان از گزند آن رها شد.
* از نفس امّاره تعبیر به «دوزخ» شده است؛ یعنی هر چیزی را به کام خویش میکشد و میبلعد و میسوزاند، گرچه تعبیر به دوزخ، تجسّم اخلاق رذیله است و اگر کسی درب مکاشفات رحمانی به رویش باز باشد، گاهی میتواند ببیند که چطور الآن شخص در آتش آن دارد میسوزد و خودش را یا به بیخیالی زده یا نمیفهمد یا ملکات ناپسند برایش عادت شده است. لذا اگر هفتدریا را به کام خودش بکشاند، بازهم از سوزاندن آن چیزی کم نمیگردد. در مثنوی (۱/۱۳۸۸) گوید: «کوه قاف که کنایه از نفس امّاره است را وقتی میتوان کَند و سوراخ کرد آنهم با سوزن که نیرو و توفیق حق همراه باشد.» این کنایه اشاره دارد به این معنا که اصلاح نفس و ریاضت و مجاهدت بسیار کار دشواری است، مانند اینکه سالک بخواهد با سوزن، کوه قاف را سوراخ کند، اصلاً بدون مدد نمیشود. بهعبارتدیگر کندن کوهها با سوزن، آسانتر از بیرون کردن انّیت و کبر و کینه و… از نفس آدمی است. لذا مولانا میفرماید: «شیری که در پیکار، صفهای دشمن را در هم میشکند و حریفها را شکست میدهد و به خاک و خون میکشاند، کارش را آسان بدان. شیر حقیقی آن است که نفس امّاره را در هم شکند و از هویٰ پرستی، خود را نجات بدهد.» بعضی از شارحین چنین بیان داشتهاند که: «شکست دادن دشمن ازآنرو که عملی مشهود و آشکار است، نفس را ارضاء میکند، چهبسا این قبیل مجاهدان در نگاه مردم بهعنوان قهرمان رشید و دلاور بیباک، شناخته شوند و همین آنان را سرمست گرداند، اما پیکار با نفس چون امری پوشیده است، لذا ارضاء نفسانی و لذت به همراه ندارد، چهبسا تلخ و ناگوار هم باشد، ازاینرو، یلانِ این عرصه اندک شمارند» (شرح زمانی ۱/ ۴۴۸)
* کشتن نفس و میراندن آن به معنی ریشهکن کردن غرایز نیست، بلکه تربیت نفس و تعدیل شهواتِ نامطلوب به مطلوب است، چراکه همه دارای غرایز هستند، فقط مهار کردن و تربیت و پرورش آن بهاعتدال و استفادۀ صواب از آن است.
* مولانا در جایجای مثنوی، تشبیهات گوناگون برای «نفس امّاره» آورده است، ازجمله:
۱- آن را تشبیه به «دزد» کرده که کالای بینش و بصیرت و ایمان آدمی را به سرقت میبرد. (۱/۲۳۷۹)
۲- تشبیه به «جادوگر» کرده، ازآنرو که فعل نفس، چشم افسون و مسحورکننده دارد. (۳/۴۰۷۴)
۳- تشبیه به «زاغ» کرده، ازآنرو که زاغ به مزبلهها گرایش دارد، نفس امإاره نیز آدمی را به ویرانکدۀ دنیا میکشاند. (۴/۱۳۱۱)
۴- تشبیه به «سوسمار» کرده که این جانور در سوراخهای پرپیچوخم زمین زندگی میکند. عادت این حیوان خصوصاً به گاهِ خطر این است که از سوراخی بگریزد و سر از سوراخی دیگر به درآورد. (۳/۴۰۵۶)
۵- تشبیه به «سگ» کرده، ازآنرو که همواره در حال حمله و گریز است. (۱/۲۸۷۶)
۶- تشبیه به «نرِ خر»(خرِ نر) کرده، ازآنرو که او جز جماع و شهوات نشناسد. (۵/۱۳۹۲)
۷- تشبیه به «خارپشت» کرده که معروف است، خارپشت هنگام صید مار، ابتدا سرخود به زیر پشتۀ خار نهان میکند و در فرصت مناسب، قسمتی از بدن مار را به دهان میگیرد و سرخود را زیر خار خود مخفی میکند و مار برای نجات خود به تکاپو میافتد و هر چه بیشتر تقلّا میکند، بدنش بیشتر با خارها اصابت کرده و مجروحتر میشود و به هلاکت میرسد (۳/۴۰۶۰)
۸- تشبیه به «خرگوش» کرده تا زیرکی و گُربزی نفس را نشان دهد. (۱/۱۳۵۱)
۹- تشبیه به «اژدها» کرده، ازآنرو که نیرویی هولناک و ویران گر دارد. (۳/ ۲۵۴۸)
۱۰-تشبیه به «بت» کرده، ازآنرو که هویٰ پرستان را به پرستش خود میکشاند. (۱/۷۷۱)
۱۱-تشبیه به «موسم خزان» کرده، ازآنرو که برگ و بار و شادابی درخت روح را تباه میکند. (۱/۲۰۵۱)
۱۲-تشبیه به «دوزخ» کرده، ازآنرو که همۀ هستی آدمی را فرو میبلعد و جهانی را به آتش مهیب خود میسوزاند. (۱/۱۳۷۵) (میناگر عشق، ص ۵۰۶)
* برای میراندن و سرکوبی نفس امّاره، استمداد و یاری از خدا و امام و اولیاء خدا، لازم و ضروری است و بدون این کلید هیچگاه فتح و پیروزی نصیب نمیگردد.
دست را اندر اَحَد و احمد بزن **** ای برادر! وا رَه از بو جهل تن (۱/۷۸۲)
نفس چون با شیخ بیند گامِ تو **** از بُنِ دندان شود او رامِ تو (۳/۲۵۴۵)