مقام هاتف
۱- اشاراتی به معانی:
هاتف: آواز کنندهای که صدایش شنیده شود و خودش دیده نشود؛ آواز دهنده؛ صدا کننده.
هتف: آواز بلند؛ بانگ کردن.
۲- اشاراتی از قرآن:
در قرآن، هاتف ندارد، ولی میتوان ترجمۀ آیات، نشانگر این هاتف غیبی باشد.
۱- وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي…: و به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر ده و چون (از آسیب فرعونیان) بر او ترسان شوی به دریایش افکن و دیگر هرگز مترس و محزون مباش… (قصص: ۷)
۲- فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا: پس از زیر آن درخت (روحالقدس یا فرزندش عیسی) او را ندا کرد که غمگین مباش که خدای تو از زیر قدم تو چشمه آبی جاری کرد. (مریم: ۲۴)
۳- فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا…. : پس (از این رطب) تناول کن و (از این چشمه آب) بیاشام و چشم خود (به عیسی) روشن دار…. (مریم: ۲۶)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- در جریان ولادت امام علی علیهالسلام در خانۀ خدا از فاطمه بنت اسد (مادر امام علی علیهالسلام) چنین نقل شده است: چون خواستم از خانۀ خدا بیرون آیم هاتفی آواز داد، ای فاطمه نامش را علی بگذار که او علی است و خدای اعلی میفرماید من نام او را از نام خود گرفتم…. (ابنبابویه، محمد بن علی، امالی، ص ۱۳۳)
۲- حسن بن محمد (به سندش) از زراره بن اعین برایم گفت: از گویندهای شنیده شد که در دل شب میگفت: کجایند آنان که از دنیا رو گردانده و به آخرت متوجه شدهاند؟ پس هاتفی که آوازش شنیده میشد و خودش دیده نمیشد از جانب قبرستان بقیع به او پاسخ داد: آن کس (که تو جویای او هستی) علی بن الحسین است. (مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج ۲، ص ۱۴۴)
۳- امام صادق علیهالسلام فرمود: پیغمبران و رسولان چهار طبقهاند:
۱. پیغمبری که تنها برای خودش پیغمبر است و به دیگری تجاوز نمیکند (و خدا بهوسیلهای وظایف شخصی او را به او میفهماند).
۲. پیغمبری که در خواب میبیند و آواز هاتف را میشنود ولی خود او را در بیداری نمیبیند و بر هیچ کس مبعوث نیست و خود او امام و پیشوایی دارد چنانچه ابراهیم علیهالسلام بر لوط علیهالسلام امام بود.
۳. پیغمبری که در خواب میبیند و صدا را میشنود و فرشته را میبیند و بهسوی گروهی کم یا زیاد مبعوث است مانند یونس، خدا به او میفرماید: (صافات: ۱۴۷) ما او را بهسوی صد هزار نفر بلکه بیشتر فرستادیم. امام فرمود: مقدار بیشتر سی هزار بود و یونس را پیشوایی بود (که جناب موسی باشد و او شریعت موسی را ترویج میکرد.
۴. پیغمبری که در خواب میبیند و صدا را میشنود و در بیداری میبیند و او امام است مانند پیغمبران اولوالعزم، ابراهیم علیهالسلام مدتی پیغمبر بود و امام نبود تا خدا فرمود: (بقره: ۱۲۴) من تو را امام مردم قرار دادم، ابراهیم گفت از فرزندان من هم؟ خدا فرمود: پیمان من به ستمکاران نرسد. کسی که غیر خدا یا بتی را پرستیده امام نگردد. (اصول کافی، ترجمۀ مصطفوی، ج ۱، ص ۲۴۷)
۴- حضرت ابوعبدالله علیهالسلام فرمودند: ای ابو بکیر خداوند متعال از بقاع و اماکن روی زمین شش بقعه را اختیار فرموده؛ بیتالحرام، مقابر انبیاء، مقابر اوصیاء، مقابر شهدا و مساجدی که نام خدا در آنها برده میشود. ای ابن بکیر آیا میدانی اجر کسی که قبر حضرت ابیعبدالله الحسین علیهالسلام را زیارت کند چیست؟ هیچ صبح و بامدادی نیست مگر آنکه هاتفی از فرشتگان بالای قبر آن حضرت فریاد میزند: ای خواستاران خیر رو کنید به برگزیدۀ خدا و کوچ کنید به طرف ارجمندی و بزرگی و بدین ترتیب از ندامت و حسرت در امان باشید. اهل مشرق و مغرب ندا این هاتف را میشنوند مگر جن و انس و در زمین هیچ فرشتهای از فرشتگان حافظ و نگهبان در وقتیکه بندگان خواب هستند باقی نمیماند مگر آنکه به قبر مطهر روی آورده و هجوم میکنند تا در آن مکان مقدس حقتعالی را تسبیح نموده و از درگاه جلالش بخواهند تا از آنها راضی گردد و هیچ فرشتهای در هوا باقی نمیماند که ندای هاتف را شنیده مگر آنکه در جواب آن حقتعالی را تقدیس میکند و بدین ترتیب اصوات و صداهای فرشتگان بلند و قوی شده، پس اهل و سکنۀ آسمان دنیا به آنها جواب داده و در نتیجه اصوات و صدای فرشتگان و سکنۀ آسمان دنیا تشدید یافته به حدی که طنین آن به اهل و سکنۀ آسمان هفتم رسیده و بدین ترتیب انبیاء عظام صداهای ایشان را استماع کرده پس رحمت و صلوات بر حضرت امام حسین علیهالسلام فرستاده و زائرین آن حضرت را دعا میکنند. (کامل الزیارات، ترجمۀ ذهنی تهرانی، ص ۴۰۷-۴۰۸)
۵- ابوسعید خدری از رسول خدا صلیالله علیه و آله روایت کرده است که فرمود: «ماه رجب ماه اصّم خداست…. و کسی که بیستودو روز از ماه رجب را روزه بدارد، هاتف غیبی از آسمان ندا کند که: ای دوست خدا! مژده باد تو را از جانب پروردگار به مقامی بایسته و احترامی شایسته و همنشینی با پیامبران و راستگویان و شهیدان و بندگان صالح خدا، و چه نیکوست همنشینی و دوستی با آنها.» (پاداش نیکیها و کیفر گناهان، ترجمۀ ثواب الاعمال، ص ۱۶۲)
۶- حسین بن ابی العلاء روایت کرده که امام صادق علیهالسلام فرمود: «کسی که سورۀ انّا انزلنا را در یکی از نمازهای واجب خود بخواند، هاتف غیبی او را مورد خطاب قرار میدهد که: ای بندۀ خدا! خداوند هر گناهی را که تاکنون انجام داده بودی آمرزید، عمل خود را از سر بگیر.» (پاداش نیکیها و کیفر گناهان، ترجمۀ ثواب الاعمال، ص ۳۲۴)
۷- سدیر از امام محمدباقر علیهالسلام روایت کرده که فرمود: «در روز قیامت عدهای در زیر عرش برانگیخته میشوند که رخسارشان و جامههای آنان از نور است و بر جایگاههایی از نور مینشینند، و مردم به آنها نظر میکنند و (با خود) میگویند: اینها پیامبران الهیاند! و در این هنگام هاتف غیبی از عرش ندا میکند که: اینان از پیامبران نیستند، پس مردم میگویند: از شهدایند، باز هاتف غیبی ندا میکند که: اینان از شهدا نیستند، بلکه گروهیاند که بر مؤمنان آسان میگرفتند و بدهکاران تنگدست را مهلت میدادند تا وضع مالی آنها بهبود یابد.» (همان، ص ۳۷۱)
۸- حضرت صادق علیهالسلام: «امیرالمؤمنین علیهالسلام به قبرستانی گذشت، بر مردگان سلام کرد، فرمود: سلام بر شما ای ساکنان خاک! اموالتان را قسمت کردند… ناگاه شخصی که صدایش شنیده میشد و خودش دیده نمیشد جواب داد: علیکمالسلام یا امیرالمؤمنین! سپس گفتگوی آنان را نقل میکند و میفرماید همۀ حاضران صدا را شنیدند.» (الا یقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، النص، ص ۱۹۵)
۹- ابو بصیر روایت کرده که امام صادق علیهالسلام فرمود: «کسی که سورۀ «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ…» را در نمازهای خود تلاوت کند، در روز قیامت تمام دشتها و کوهها و ریگزارها گواهی میدهند که او از نمازگزاران است و هاتف غیبی ندا میکند: شما بندۀ مرا تصدیق کردید، شهادت شما را که به نفع او بود پذیرفتم، او را وارد بهشت کنید و…» (پاداش نیکیها و کیفر گناهان، ترجمۀ ثواب الاعمال، ص ۳۲۸)
۱۰- در امالی صدوق چنین آمده که میگوید: هنگامیکه از کوفه بیرون آمدم صدایی به گوشم خورد که حرّ بشارت باد بر تو به بهشت. (الامالی، ابنبابویه، ص ۱۵۴)
۴- نکتهها:
* هاتف به آواز دهندهای که خود او دیده نشود گویند و هاتف غیب خطاب حق را گویند که بر دل وارد آید. قمری باغ حکمت قدم است که جرس ازل او میجنباند مخاطبان «الست» را. (۱)
* هاتف آن روز به من مژدۀ این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند (حافظ)
* آمد خطاب ذوقش از هاتف حقیقت
کای خسته، چون بیایی اندوه آر ما را (عطار)
* هواتف: ملائکه و جن و عرایس ملکوت از حور و رضوان و سفیران مقام قرباند. بسا باشد که هواتف از جنس حیوانات و درندهها و درختان و کوهها باشند؛ و بسا که پرندگان صفات و افعال خاصه باشند.
عارفی گفت: هاتفان حق از حقایق معرفت خبر میدهند و مقام ولایت را روشن میسازند. (۲)
* سحر ز هاتف غیبم رسید مژده بگوش
اگر تو طالب یاری به جان و دل بخروش (۳)
* به پیش کعبه ابراهیم ادهم
به حق میگفت کای دارای عالم
مرا معصوم و بیگنه دار
گناهی کان رود زانم نگه دار
یکی هاتف خطابش کرد آنگاه
که این عصمت که میخواهی تو در راه
همین بودست از من خلق را خواست
اگر کار تو و ایشان کنم راست
که تا جمله، بهم، معصوم مانید
همه از رحمتم محروم مانید (۴)
* هر که بر خواند کتاب اولیا
راه یابد در مقام انبیا
راز حق دانسته و از دل واقف است
سوی جانان او ندای هاتف است (۵)
* ملائکۀ سماوی گاهی وقتها مصوّر میشوند و با بعضی از آدمیان سخن گویند چنانکه در قرآن از قصۀ مریم و از قصۀ ابراهیم خبر میدهد و وقت باشد که این صورت بر آدمی ظاهر نشود امّا به آدمی سخن گوید و کاری فرماید و از حالی خبر دهد و آن آواز را آواز هاتف گویند؛ ولی اگر ملائکۀ سماوی سخن به دل آدمیان القا کنند، آن القا اگر در بیداری باشد نامش الهام و اگر در خواب باشد نامش خواب راست است و هر وقت که ملائکه مصوّر شوند و بر انبیاء ظاهر گردند و سخن خدای به انبیاء رسانند نامش وحی است و بعضی انبیاء را همیشه وحی در خواب بوده است و پیغمبر ما را در اول شش ماه وحی در خواب بوده است و از این جهت فرمود که خواب راست یک جزء است از چهلوشش جزء از نبوّت. (۶)
* بحرم صلای هاتف چو حکایت اندر آمد
که نوید وصل گویا ز دیار دلبر آمد
به تو مژده باد، ای دل، که شب غمت سر آمد
در دیر میزدم من که ندا ز در درآمد
که: درآ، درآ، عراقی، که تو هم از آن مایی (۷)
* گاه باشد که شخص، چیزی از باطن خود شنود و گاه باشد که از هوا شنود همچو هاتف که آواز دهد.
* ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت (حافظ)
ای ساقی بیا که هاتف غیب به طریق مژده به من گفت: با درد بساز که برایت دوا میفرستم.
* چون خواهد که خلوت اختیار کند باید که به غایت رعایت ادب کند که ذاکر است و ذاکر جلیس خدای تعالی است. قال النبی صلیالله علیه و آله حکایة عن الله تعالی: «انا جلیس مَن ذَکَرَنی.» (۸) و بعضی از اولیاءالله ناگاه در خانه خلوت پای دراز کردهاند و از هاتف غیبی شنودهاند که با پادشاهان مجالس میکنی؟ (واقعهٔ شیخ سری سقطی است که در مصباح الهدایه، ص ۱۵۶ مندرج شده)… (۹)
* مولوی داستانی نقل کرده که میگوید: مردی بود که همیشه با خدای خودش راز و نیاز میکرد و الله الله میگفت. یک وقتی شیطان بر او ظاهر شد و گفت ای مرد، تو همیشه الله الله میکنی، درد میکشی، آخر یکمرتبه شد که تو لبیک بشنوی، این مرد دید حرف منطقی است، دیگر الله الله نمیگفت. در رؤیا دید که هاتف میگوید:
گفت همان الله تو لبیک ماست
آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست (۱۰)
یعنی تو نمیدانی که همین درد و سوز و همین عشق و شوقی که ما در دل تو قرار دادیم خودش لبیک ماست.
* مردی بود از زمان پیشین خاموش که با هیچ کس سخن نگفتی چون سحرگاه شدی بانگ و فریاد برآوردی، از وی کیفیت احوال سؤال کردند. گفت: همه وقت من او را میخوانم ولیکن وقت سحرگاه او مرا میخواند، جواب وی میگویم.
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی
گفت باز آی که دیرینۀ این درگاهی (۱۱)
هنگام سحر هاتف میخانه، مِن باب خیرخواهی و دوستی به من گفت: بیا که تو از بندگان قدیمی این درگاهی، یعنی خیلی وقت است که تو ملازم میخانه هستی، حاصل سخن، از بندگان قدیمیاش هستی.
* بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
بیا که هاتف میخانه دیشب به من گفت: که در مقام رضا باش و از قضا مگریز. یعنی هر چه پیشت آید از حق بدان و راضی باش و هرگز شکایت جایز نیست، زیرا هر چه مقدّر شده ناچار میرسد.(۱۲)
* در دفتر ششم مثنوی، مولوی داستانی آورده که میگوید: مردی بود طالب گنج که دائماً از خدا گنج میخواست. میگفت خدایا اینهمه آدم در این دنیا آمدهاند و گنجها زیر خاک پنهان کردهاند، اینهمه گنج در زیر زمین مانده است و صاحبانش رفتهاند. تو یک گنج به من بنمایان. مدتها کار این مرد همین بود و شبها تا صبح زاری میکرد. تا اینکه یک شب خواب دید، هاتفی در عالم خواب به او گفت: از خدا چه میخواهی؟ گفت من از خدا گنجی میخواهم. هاتف گفت: من از طرف خدا مأمورم گنج را به تو نشان دهم. من نشانیهایی به تو میدهم و از روی آن نشانیها سر فلان تپه میروی و تیر و کمانی با خودت برمیداری، روی فلان نقطه میایستی و تیر را به کمان میکنی. این تیر هر جا که افتاد، گنج همان جاست. بیدار شد، دید عجب خواب روشنی است. پیش خود گفت اگر نشانیها درست بود، یعنی چنین جایی با آن نشانهها وجود داشت، حتماً میتوانم گنج را پیدا کنم. وقتی رفت متوجه شد همۀ نشانهها درست است. روی آن نقطه ایستاد. فقط باید تیر را پرتاب میکرد، تیر به هر جا که افتاد آنجا گنج است؛ ولی یادش آمد که هاتف به او نگفت تیر را به کدام طرف پرتاب کن. گفت: اول به یک طرف مثلاً رو به قبله پرتاب میکنم. انشاء الله که همان طرف است. تیر را برداشت به کمان کرد و به قوت کشید و آن را رو به قبله پرتاب کرد. تیر در جایی افتاد. بیل و کلنگ را برداشت و رفت آنجا را کَند، ولی هر چه کَند به گنجی نرسید. گفت: حتماً جهت را اشتباه کردهام. تیر را به طرف دیگری پرتاب کرد، ولی باز به نتیجه نرسید. به هر طرفی که پرتاب کرد، گنجی پیدا نکرد. مدتی کارش این بود و این زمین را سوراخسوراخ کرد ولی به چیزی دست نیافت. ناراحت شد باز به گوشه مسجد آمد و شروع به گله کردن کرد: خدایا این چه راهنماییای بود که به من کردی؟! پدر من درآورد و به نتیجه نرسیدم. مدتها زاری میکرد تا بالاخره آن هاتف دوباره به خوابش آمد؛ یقهاش را گرفت، گفت: این چه معرفیای بود که به من کردی؟ حرف تو غلط از کار در آمد. هاتف گفت: مگر تو چه کردی؟ گفت: به همانجا رفتم نشانیها درست بود و من نقطۀ مورد نظر را پیدا کردم. تیر را به کمان کردم و اول به طرف قبله به قوت کشیدم. هاتف گفت: من کی چنین چیزی به تو گفتم؟ تو از دستور من تخلف کردی. من گفتم تیر را به کمان بگذار، هر جا افتاد همانجا گنج است نگفتم به قوت بکش. گفت: راست میگویی. فردا با بیل و کلنگ و تیر و کمان رفت، تیر را به کمان گذاشت. تا تیر را رها کرد، پیش پای خودش افتاد. زیر پایش را کند، دید گنج همان جاست. (یعنی ملا میخواهد بگوید که (حق) در خود شماست).
* هاتف کلمهای است عربی به معنی آواز دهنده. قبل از اسلام، اعراب معتقد بودند که اجنه در بیابانها و کوهها انسانها را میخوانند. بعضی از آنها انسان را بهسوی حقیقت و نیکی دعوت میکنند و برخی سبب گمراهی انسانها میشوند. جن آواز دهنده را «هاتف» مینامیدند. این اعتقاد بعد از اسلام هم ادامه یافت. اما این بار معتقد شدند که آنکه مردم را فرامیخواند فرشته و یا جن است. (۱۳)
* فرق وحی و الهام و تحدیث آن است که وحی قول مرموز است که گویندۀ غیبی، حقیقت امری و یا مطلب را به قلب شنونده القا نماید مانند وحی نزول آیات قرآنی که رسول صادق علیهالسلام جبرئیل را با قلب نورانی خود میدید و آیات کریمه را میشنید با قلب خود وحی را میفهمید این قسم اعلی مرتبۀ وحی آن است و اختصاص به رسول و نبی دارد و مرتبۀ نازل وحی آن است که مطلب علمی را از هاتف و موجود غیبی بفهمد و بشنود، ولی گوینده را مشاهده ننماید ولی مطلب را به لفظ و یا به معنایی در قلب شنونده القاء نماید، هر دو صورت وحی صادق است و الهام، اخطار به قلب است بدون واسطهای که مطلب علمی و معارفی باشد و یا امر حادث خارجی که در قلب نورانی خطور نماید. و اما محدث فقط اختصاص به امر خارجی دارد نه علمی و معارفی هم چنانکه در لفظ حدوث و پیش آمد استفاده میشود امر حادث خارجی را بازگو کند مانند تحدیث جبرئیل امین با صدیقه مریم علیهاالسلام. (۱۴)
* مراد از شنیدن نه حس ظاهری است بلکه شنیدن روح و قلب است با مشاعر درونی که اساس قوای ظاهری است و کلام و حقیقتی به قلب شخص القاء میشود بدون اینکه هاتف را مشاهده نماید.
* منافات ندارد و چهبسا اتفاق افتد برحسب مصلحت نیز صدای و خرق هوا نیز در خارج صورت پذیرد و صدای و نوسان هاتف را با گوش قلب خود بشنود، چنانچه کسی در آن هنگام حضور میداشت هرگز نمیشنید.
منابع:
۱) شرح شطحیات، روزبهان، ص ۶۳۴
۲) مشرب الارواح، ص ۲۲۶
۳) دیوان منصور حلاج، ص ۶۰
۴) الهینامه (عطار)، ص ۴۰۲
۵) لسانالغیب، ص ۳۴۲
۶) تلخیص کتاب انسان کامل، نسفی، ص ۳۲۲
۷) کلیات عراقی، ص ۴۲
۸) ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۲۴۶ – مشکاه المصابیح، ص ۱۸۸
۹) خلاصه المناقب، ص ۹۹
۱۰) رساله مخ المعانی، ص ۳۲
۱۱) تفسیر حدائق الحقائق، ص ۷۵۹
۱۲) شرح سودی بر حافظ، ج ۳، ص ۱۵۷۲
۱۳) نثر و شرح مثنوی (گولپنیارلی)، ج ۱، ص ۵۸۳
۱۴) درخشان پرتوی از اصول کافی، ج ۲، ص ۲۱-۲۱۶