وبلاگ

ملکات و دعوت‌ها

ملکات انسان هرچه باشد (از حسنه و سیئه) همانند چشمه‌ای درون کوه است که از آن با آب لذیذ و باصفا و گوارا می‌جوشد، یا آب تلخ و شور و کِدِر بیرون می‌آید.

مراقبه، ملکات حسنه را مستقیم و ثابت نگه می‌دارد و مواظب است تا دشمنان، حریم او را از بین نبرند و ملکات از ورود سیئات و رذایل دیگر جلوگیری نموده و با آن‌ها مبارزه می‌کند تا این صفت رذیله سخت‌تر و قوی‌تر نشده و روز به روز ضعیف‌تر شود تا کم‌کم از بین برود.

گویند روزی مجنون سوار شتری شد تا به دیار لیلی برود. از قضا شتر فرزندی داشت. مجنون میل به جلو (دیار لیلی) و شتر میل به عقب (فرزندش) داشت و این موضوع برای مجنون مشکلی ایجاد کرده بود و هرگاه مجنون غافل می‌شد، شتر به قهقرا برمی‌گشت. مجنون دید با این وضع نمی‌تواند به عشق خود که ملکه جانش شده بود، برسد. لذا خود را از بالای شتر انداخت و گفت: «اکنون راحت شدم.» و پیاده به راه خود ادامه داد و گفت: «مرکبی که علاقه به چیزی دیگر دارد و ملکه‌اش چیز دیگری است به چه درد من می‌خورد. ملکه جان من لیلی است.»

سرنگون خود را ز اشتر در فکند **** گفت سوزیدم ز غم، تا چند چند
تنگ شد روی بیابان فراخ **** خویشتن افکند اندر سنگلاخ

حال ای سالک! اگر عاشقِ لقای حقّی، باید مرکب تن و ملکات نفسانی را رها کنی و مجنون وار به طرف حق بروی. اگر با مراقبه از دست‌انداز علاقه‌ها و صفات نفسانی نجات پیدا کردی که زهی سعادت و الّا به قهقرا و ارتداد بازمی‌گردی.

امام حسین علیه‌السلام در تمام عمر خدا را می‌خواند. در آخرین دقایق عمر شریفش نیز در قتلگاه، با آن همه مصیبت‌ها و اندوه‌ها و حزن‌ها، باز نظر به ناظر (خدا) داشت و عرض کرد: «رضاً بقضائک، تسلیماً لأمرک. لا معبودَ سواک. یا غیاث المستغیثین: خدایا راضی به تقدیرت هستم.»

انبیاء آمدند تا مردم را با تعلیم و تزکیه به صراط مستقیم هدایت کنند و اشقیا آمدند تا مردم را با زور و زر و فریب و نمایش به راه ابلیسی بکشانند. دعوت انبیاء مراقبه لازم دارد. دعوت دسته دوم مراقبه لازم ندارد. چه آنکه صعود لوازم می‌خواهد و زحمت دارد ولیکن نزول چیزی نمی‌خواهد و آتش همراه دارد. البته نداها و فریادها فراوان است. لکن خلاصه همه در همین دو نوع است. سلطه شیطان بر کسانی است که تحت ولایت او قرار گیرند «انّما سلطانه علی الذین یتولونه».

با تحت فرمان و ولایت شیطان قرار گرفتن و پذیرش ندای او مراقبه دیگر معنا ندارد. تسلیم ناپاکان شدن، خط بطلان بر ایمان زدن است؛ و وقتی‌که ایمان نبود، مراقبه کارساز نیست و حاکمیت و استقلال شخص به هم می‌خورد. امّا آنان ‌که ندای ایمان را به جان پذیرفتند و به مضمون «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منکم»، منطق پیروی و متابعت را اجرا نمودند و مواظبت بر نیّات و اعمال را مراعات کردند، سعادتمند شدند.

منشأ مراقبات همه رفتارها و اعمال، از قبل و حال و بعد،‌ در هر زمان و هر مکان،‌ ایمان است. نباید با فربه کردن تن و غمناکی برای دنیا، گوش جوهر جان کر شود و پیام الهی را رد کند.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.