موشی در کوزه
در کتاب «نزهة المجالس» است که مریدی گمان قوی داشت که استادش اسم اعظم دارد و بسیار مصر بود که استاد اسم اعظم را به او تعلیم دهد. روزی استاد برای امتحان کوزهای سربسته به مرید داد تا هدیه را برای فلان شخص بزرگ ببرد و او را امین این کار کرد.
مرید کوزه را گرفته و در بین راه با خود گفت، سر کوزه را باز کنم و ببینم در میان آن چیست؟ چون سر آن را باز نمود، موشی زنده از میان کوزه جستن کرد و بیرون رفت. مرید از بین راه باکمال غضب به نزد استاد بازگشت و اظهار داشت که چرا مرا استهزاء میکنی و موشی داخل کوزه نموده و به دستم دادی که به فلان کس بدهم؟
آن استاد تبسمی نمود و فرمود: «میخواستم به تو بفهمانم که کسی اینقدر امانتدار نیست که موشی را حفظ کند، چگونه میتواند اسم اعظم را حفظ کند!»