وبلاگ

نتیجه دروغ به امام

ملّا احمد نراقی (متوفی ۱۲۴۵) در کتاب خود می‌نویسند: در سال ۱۲۱۰ به‌قصد مکه، وارد بغداد شدم و چند روزی در کاظمین توقف نمودم؛ تا در شب جمعه‌ای در بارگاه دو امام کاظم علیه‌السلام و جواد علیه‌السلام با عده‌ای از هم‌سفران بودیم؛ بعد از نماز عشاء در بالا سر امام مشغول دعای کمیل شدم. سر و صدای جمعی از زنان و مردان عرب بلند بود و مانع از حضور قلب می‌شد. به یکی از رفیقان گفتم: ببین چقدر عرب‌ها سر و صدا بلند می‌کنند و مراعات بارگاه امام را نمی‌نمایند. چون صدای آنان بلند بود و طول کشید با بعضی رفقا برخاسته و به قسمت پائین پای ضریح آمدیم تا ببینیم سبب چیست؟ دیدم شیخ محمّد کلیددار درب بارگاه ایستاده و یک زن، گریبان (گوش لباس) سه زن را گرفته و می‌گوید: پول مرا یکی از شما دزدیده‌اید. این سه نفر منکر دزدی بودند؛ زن گفت: در همین‌جا قفل ضریح را بگیرید و قسم یاد کنید تا از شما مطمئن شوم و شما را رها کنم. من و رفقا ایستادیم که ببینیم قضیه به کجا ختم می‌شود. پس یکی از زنان در نهایت اطمینان قفل ضریح را گرفت و گفت: یاابالجواد أنت تعلم انّی بریئة: ای امام کاظم پدر جوادین «امام رضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام» تو می‌دانی که از این تهمت دزدی بری هستم. زن صاحب پول گفت: برو که از تو اطمینان پیدا کردم. متهم دوم هم عین اولی، قفل ضریح را گرفت و همان کلمات را گفت و رفت. متهم سوم، قفل را گرفت و همان کلمات را گفت، یک‌مرتبه از زمین (به معجزه) بلند شد به هوا و بر زمین خورد و رنگ او مانند خون شد و چشم‌هایش قرمز شد و زبانش بند آمد. کلیددار صدا به تکبیر بلند کرد و همه مردم هم تکبیر گفتند. زن بی‌هوش شد و او را در یکی از رواق‌ها گذاشتند. حوالی سحر بهوش آمد و به اشاره فهمانید که پول آن زن را کجا گذاشته بیاورید و به او بدهید. فامیل‌های او چند گوسفند برای کفّاره عمل او ذبح کردند و تصدّق دادند تا از این سکته و غشوه رها شود ولیکن در همان روز وفات کرد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.