در کتاب صحبت جانان، صفحه ۱۰۲ پرسش‌هایی که از استاد شده بود و ایشان جواب فرموده بودند را به اختصار درج کردیم و در اینجا متن کامل مصاحبه را که به سال ۱۳۷۴ ضبط شده، تقدیم می‌داریم.

  • ۱. درباره جدّ پدری‌تان سیّد حسن کشمیری بفرمایید؟

    آقا سیّد حسن کشمیری از علمای کربلا بود.

  • ۲. در حدّ مرجعیت تقلید؟

    بله، تبریز مقلّدش بودند، صاحب کرامت بود. شخص بزرگی بود. مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی از شاگردانش بود، مُلّا بود خیلی.

  • ۳. جدّ مادری‌تان؟

    مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی، معروف است دیگر، صاحب عروة (الوثقی).

  • ۴. خودتان از چه زمانی تحصیل طلبگی را شروع کردید؟

    ۱۵ سالگی

  • ۵. نام اساتیدتان را یادتان می‌آید؟

    اساتید در چه درسی؟

  • ۶. دروس ابتدایی، مثل ادبیات، منطق؟

    منطق حاشیه ملّا عبدالله پیش حاج شمس بادکوبه‌ای، مدرس منطق بود، پیش او خواندم.

  • ۷. دروس بعدی مثل لمعه و رسائل و مکاسب؟

    لمعه پیش آقا سیّد احمد اشکوری، رسائل و مکاسب پیش آقا شیخ مرتضی طالقانی که از شاگردان مرحوم آخوند (خراسانی) بود.

  • ۸. ایشان در عرفان شاگرد آخوند کاشی بود؟

    بله.

  • ۹. شما در اذکار و این‌گونه امور از ایشان استفاده کردید؟

    بله، بیشتر از ده سال پیشش بودم، چون توی مدرسه خودمان (مدرسه سیّد محمّدکاظم یزدی) بود. من هم حجره‌ام پیش حجره‌اش بود، یک دیوار فاصله بود، بیشتر از ده سال.

  • ۱۰. از کرامات ایشان چیزی یادتان هست؟

    بله، صاحب کرامت بود. انسان را می‌خواند، ضمیر را می‌خواند، این یکی از حالاتش بود. یک عربی آمد و به ایشان گفت: آقا خانه‌ام را اجنّه سنگ‌باران می‌کنند. فرمود: به طرف قبله بایست و بگو: یقول مرتضی خادم محمّد و آل محمّد اخرجوا من الدار و الاّ یسمت وهلک؛ یعنی مرتضی خادم محمّد و آل محمّد می‌گوید: ای اجنّه از این خانه خارج شوید و الاّ از بین می‌روید. آن مرد گفت: دیگر اجنّه با من کاری نداشتند.

  • ۱۱. غیر از شیخ مرتضی طالقانی در سیر و سلوک استادی داشتید؟

    مرحوم آقا سیّد علی قاضی.

  • ۱۲. با ایشان چند سال بودید؟

    چهار، پنج سال.

  • ۱۳. ایشان را چه طور دیدید؟

    انسانی ملکوتی و الهی است، بله، فانی فی الله بود، شخص بزرگی بود.

  • ۱۴. دستوری هم به شما می‌دادند؟

    بله، ذکر «یونسیه» را او داد به من، در سجده ۴۰۰ مرتبه و ذکر «یا حیّ یا قیّوم» چهل مرتبه ایشان فرمودند.

    توضیح آن که «ذکر یونسیه» و «یا حیّ یا قیّوم» را آقای قاضی به ایشان فرمود، اما در ارتباط با چهل مرتبه ظاهراً ربطش به یونسیه است، نه حیّ و قیّوم، چرا که بعضی اساتید برای برآورده شدن قضاء حوائج، چهل مرتبه ذکر یونسیه را بعد از هر نماز دستور می‌فرمودند و یا بگویم منظور استاد از چهل، چهل هزار یا حیّ یا قیّوم است که در فرمایشات ایشان بسیار به کار برده می‌شد.

  • ۱۵. با شخص بزرگی از این قبیل برخوردی داشتید؟

    بله. آقا شیخ علی‌اکبر اراکی، شخص خیلی بزرگی بود.

  • ۱۶. در عرفان هم؟

    در عرفان هم بله؛ در فقه و اصول هم ایضاً، از شاگردان آخوند ملّا کاظم (خراسانی) بود.

  • ۱۷. آیا فوق‌العادگی، از ایشان یادتان مانده؟

    باید فکر کنم.

    * توضیح آن‌که درباره شیخ علی‌اکبر اراکی در کتاب آفتاب خوبان صفحه ۲۶ و روح و ریحان صفحه ۴۰ مطالبی نوشتیم، به آنجا مراجعه شود.

  • ۱۸. درس خارج چه کسی می‌رفتید؟

    درس آقای خویی، از ابتدا تا آخری که آمدم (به ایران).

    * یعنی تا زمانی که در نجف بودم به درس ایشان می‌رفتم.

  • ۱۹. یک استقبال عمومی شده بین طلبه‌ها از آقای قاضی؟

    بله، جا دارد.

  • ۲۰. اگر چیزی از ایشان یادتان مانده، بفرمائید. قابل‌استفاده است از کرامات ایشان، از حالات ایشان؟

    ایشان یک شخص ملکوتی بود. همه‌اش فانی فی الله بود. میان مردم نبود. یک عرب عبا دوز که آقای قاضی پیشش (دکانش) می‌نشست، روزی که آقای قاضی فوت کرد، دید عماری (هودج، تابوت) آوردند و دستگاهی شلوغ شد و …

    گفت: این‌که در دکانم می‌نشست، این سیّد، من نمی‌دانستم او آدم مُلّایی است! (اینجا استاد خنده ملیحی کردند).

  • ۲۱. یعنی ایشان خودش را نشان نمی‌داد؟

    نمی‌داد، نه.

  • ۲۲. یک جریانی هم یک بار فرمودید که رفتم از ایشان کیمیا خواستم، ذکری به شما داده بود؟

    گفتم: یک ذکری برای رزق و روزی بدهید به ما، فرمودند: بگو «أللهم أغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمّن سواک» زیاد بگو، راستی هم اثر دارد.

  • ۲۳. با آقای بهجت از چه زمانی آشنا شدید؟

    آقای بهجت توی مدرسه ما بود. من آنجا با ایشان آشنا شدم.

  • ۲۴. ایشان را از ابتدا چه طور می‌دیدید؟

    خیلی خوب.

  • ۲۵. در دوران طلبگی‌شان هم ایشان مهذّب بودند؟

    بله، از طلبه‌های مهذّب نجف، آقای بهجت بودند پیشش اصالة البرائه (از کتاب رسائل شیخ انصاری) را خواندم.

  • ۲۶. با مرحوم امام (خمینی) هم که آشنایی داشتید در نجف؟

    بله به من عقیده داشت خیلی، علاقه داشت. یک روز دنبالم فرستاد. رفتم پیشش. می‌پرسید: اوضاع چه طور می‌شود؟ اوضاع ما چه طور می‌شود؟

    خواب دیده بود که در نجف مُرده و دفنش کردند. گفتم: نه! شما در ایران فوت می‌کنید و در ایران دفن می‌شوید.

  • ۲۷. این جریان مربوط به نجف است؟

    بله مربوط به نجف است.

  • ۲۸. سبک مرحوم قاضی را رفقا می‌خواهند بدانند که ایشان با چه عملی به این مرحله از معرفت رسید؟

    سجده‌های عدیده‌ای (بسیار) داشت، روزه زیاد می‌گرفت، سجده یونسیه را ترک نمی‌کرد. منزوی بود از خلق. دوری کرد از مردم، توکّلش بر خدا قوی بود خیلی، خیلی قوی بود.

  • ۲۹. کسی به‌عنوان شاگرد ایشان آنجا مشهور بود آن زمان؟

    آقا شیخ محمدعلی بروجردی از شاگردان مبرزّش بود. آقا شیخ بهجت.

  • ۳۰. آقا سیّد احمد کشمیری چه طور؟

    (با لبخند فرمود) شخص بزرگی بود. قاضی ثانی، بله، آقا سیّد احمد شب‌ها نمی‌خوابید، أبداً.

  • ۳۱. شب‌ها چه‌کار می‌کرد؟

    عبادت، ذکر می‌گفت.

    * توضیح: مصاحبه‌کننده از مقامات معنوی عارفان و اعمالی که سبب می‌شد به تمسّک آن‌ها به مدارج عرفانی رسید، سؤال می‌کرده، یک مرتبه بحث را برده روی دروس حوزوی. چند سطر بالاتر رفقا سبک مرحوم قاضی را پرسیده بودند؛ استاد سکوت می‌کند و دلش می‌خواهد که دیگر سؤال نشود. پیشنهاد بعضی حاضران بود که سؤالات را دنبال کردند و می‌بینید که جواب در اینجا به «نه»، «مانع»، «بله» ختم می‌شود.

    همیشه بزرگان فرموده‌اند: درس هدف نیست بلکه مقدمه است. آن کس که در مقدمات علوم فانی می‌شود، او به حق نمی‌رسد و این حجاب برای اوست. سیره استاد بر تهذیب نفس و رسیدن به هدف یعنی توحید بود، نه حفظ الفاظ و اصطلاحات و عبارات و …

  • ۳۲. حالا اگر بپرسند هر کسی بخواهد به طرف خدای متعال راه برود، به‌عنوان یک دستور عمومی برای مردم بفرمائید چه کار کنند؟

    هر چه می‌تواند روزه بگیرد. عزلت از مردم، کم‌خوابی، نماز شبش ترک نشود و تهجّد داشته باشد، سجده یونسیه داشته باشد.

  • ۳۳. چه تعداد؟

    چهارصد مرتبه، کُمّلین ۳۰۰۰ مرتبه، راهی بعد از این راه نیست به خدا.

  • ۳۴. عجیب!

    بله.

  • ۳۵. استاد چه طور می‌تواند دخالت داشته باشد، یعنی لازمه؟

    بی استاد نمی‌شود. تمام امور استاد می‌خواهد. الحمدلله رب‌العالمین، ربّ العالمین.

  • ۳۶. دستوری برای قرب به امام زمان و نزدیک شدن به آن حضرت بفرمائید؟

    خلوت با حضرت. روزی یک ساعت با حضرت خلوت کند. متوجه حضرت بشود، زیارت سلام علی آل یاسین را بخواند بعد زیاد بگوید: یا صاحب‌الزمان اغثنی، یا صاحب‌الزمان ادرکنی، المستعان بک یا بن الحسن، زیاد بگوید توسل بکند به ایشان، یک خرده یک خرده رفاقت پیدا می‌شود.

  • ۳۷. برای فرج امام زمان علیه‌السلام، خلق‌الله باید یک کاری بکنند، بالاخره خواسته شده از مردم چه کار کنند که این امر زودتر اتفاق بیفتد؟

    توسل به امام زمان.

  • ۳۸. عجیب.

    خدا را قسم بدهند به حق امام زمان علیه‌السلام.

  • ۳۹. فرمودید مرحوم قاضی یک بار پسرشان فوت شده بود، زن‌ها خیلی گریه می‌کردند…

    می‌گفت پسرم اینجاست، زن‌ها بی‌خود گریه می‌کنند.

  • ۴۰. یعنی روحش (فرزند) آنجا بود؟

    قالب مثالی‌اش (را می‌دید).

    * توضیح: آن‌که برق فرزند آقای قاضی (سیّد باقر) را در سنین ۸-۷ سالگی می‌گیرد و وی وفات می‌کند. اهل خانه گریه می‌کردند. ایشان متذکّر می‌شد که روحش الآن پیش من بوده، ناراحت نباشید. ولی آنان گریه و زاری می‌کردند و این کلام ایشان را درک نمی‌کردند.

  • ۴۱. شما نسبت به این راه خداوند متعال استعداد فوق‌العادگی‌ای در خودتان می‌دیدید؟

    عشق داشتم؛ به این کار عشق داشتم. من دائم با پیرمردها، با علمای عاملین بودم.

  • ۴۲. از بچگی؟

    بله از بچگی با جوان‌ها نبودم. آقا شیخ حسین تهرانی پیرمرد بود و از شاگردان مرحوم آخوند (خراسانی). پیش او کفایة الاصول را خواندم. با او بودم زیاد.

  • ۴۳. فوق‌العاده بود؟

    آدم خوبی بود. ملّا بود. با شیخ علی‌اکبر اراکی زیاد بودم.

  • ۴۴. در عبادت گاه‌ها و امکنه متبرکه که در نجف هست، کجا را خیلی عالی دیدید؟

    من وادی (السلام) را. همه‌اش وادی بودم به حدّی که بعضی شب‌ها آنجا می‌خوابیدم. بله، خوابم می‌برد.

  • ۴۵. چه می‌دیدید که این‌قدر علاقه داشتید؟

    (با تبسمی دلبرانه فرمود): بهشت است وادی‌السلام؛ به حدّی عشق به وادی داشتم که مباحثه‌مان را هم در وادی می‌گذاشتم، در وادی مباحثه می‌کردم.

  • ۴۶. ان‌شاءالله که باز هم راه نجف باز شود.

    با مردم حشر و نشر نداشتم. نماز جماعت می‌خواندم، ولی با آنان حشر و نشر نداشتم. نماز در مسجد می‌خواندم، می‌آمدم بیرون.

  • ۴۷. چه عملی را خودتان به تجربه مقرّب و خیلی مؤثر دیدید؟

    هزار قل هو الله احد.

  • ۴۸. هر روز؟

    بله هر روز.

  • ۴۹. مرحوم قاضی را کجا خدمتشان می‌رسیدید؟

    می‌رفتم خانه‌اش. ایشان بیرون نمی‌آمد. روز جمعه فقط می‌رفت حرم، بقیه همه‌اش در خانه بود.

    * توضیح: ظاهراً منظور استاد این بود که آقای قاضی اواخر عمر که مریض شدند و به وفات ایشان انجامید، نمی‌توانستند بیرون بیایند.

  • ۵۰. چه صفتی در صفات قاضی ممتاز بود، ممتاز به نظر می‌رسید؟

    توحیدش! موحّد بود! خیلی هم فقیر بود.

  • ۵۱. از جهت مادی؟

    بله، خیلی در فشار بود.

  • ۵۲. چند تا زن داشتند؟

    چهار تا.

    * توضیح: همسر اوّل آقای قاضی از وابستگان ایشان بود. پس از وفات وی، آقای قاضی سه همسر گرفت که به قول یکی از فرزندان آقای قاضی، مادرمان توی چشمش گُل داشت که دلیل بر عدم جمال بود…

  • ۵۳. کثرت عیال مانع (سلوک) نمی‌شد؟

    از بس که قوی بود، مانع نمی‌شد. همه‌اش فعلیّت بود. زیاد متواضع بود. زیاد، بی حدّ. کفش‌هایم را جفت می‌کرد. می‌گفتم: آقا جان نکن این کار را. الله‌اکبر! بله، خیلی اخلاق عجیبی داشت.

  • ۵۴. آقای قاضی شاگردِ کی بوده؟

    نمی‌دانم، شاگرد پدرش (سیّد حسین) بود.

    * توضیح: کسالت استاد و مصاحبه طولانی، خستگی را سبب شد که بفرماید: نمی‌دانم!

  • ۵۵. پدرش هم فوق‌العاده بوده؟

    بله و خودش را هم پیش پدرش دفن کردند.

  • ۵۶. در زمان غیبت کبری امکان تشرّف برای شیعیان هست؟

    بله. اگر پاک شوند، طاهر شوند. امام زمان علیه‌السلام طاهر است، طاهر بشوند.

  • ۵۷. سنخیّت پیدا کنند؟

    سنخیّت پیدا کنند.

  • ۵۸. عمل خاصّی برای تشرّف سراغ دارید؟

    همین «سلام علی آل یاسین». توسل در هر زمان.

    * توضیح: مصاحبه به اینجا که رسید، فرمود: کمرم زیاد درد می‌کند، یک مقدار دیگر تمام می‌شود!

  • ۵۹. نقل می‌کنند یکی از اساتید مرحوم قاضی سیّد احمد کربلایی بود؟

    رفیقش بود. آقا سیّد احمد بزرگ بود، خیلی.

  • ۶۰. شما دیده بودید ایشان را؟

    نه، نرسیدم به ایشان زماناً.

    * توضیح: طبق فرمایش اساتید، آقا سیّد احمد کربلایی استاد آقای قاضی بود.

  • ۶۱. بعد از این که مرحوم امام (خمینی) آمدند ایران، شما رفتید تهران؟

    بله رفتم.

  • ۶۲. چه صحبتی میانتان شد؟

    ایشان پرسید ایران چه طوره؟ گفتم: تاریکه.

  • ۶۳. بعد چی شد؟

    گفت: از خانه مضایقه نکن، برایت خانه می‌خرم؛ این خانه را خودش خرید.

  • ۶۴. از جهت عرفانی و سنگینی روح و آرامش باطن امام را چگونه دیدید؟

    خیلی بزرگ است امام. نظیر ندارد. اراده عجیبی داشت. مستقیم بود در کارش، با ثباته، کأنّه آن شیء را می‌دید.

  • ۶۵. اگر نظرتان باشد یک بار فرمودید: کربلا ایشان را در صحن دیدم. دست گذاشتم روی شانهٔ ایشان، گفتم به این حسین علیه‌السلام من دوستتان دارم؟

    گفتم: به این حسین! دوستت دارم.

  • ۶۶. بعد چی شد؟ می‌فرمودید: مثل این که ایشان هم یک چیزی به شما گفته بودند، یادتان هست؟

    یادم نیست.

  • ۶۷. رفیق بودید با ایشان؟

    بله. ارادت داشتم به ایشان.

  • ۶۸. ما که در حوزه‌ها مشغول هستیم اگر بخواهیم این‌که مرحوم قاضی فرمودند دروس خیلی مانع نشود، باید چه کار کنیم؟

    یک درس و بحث کافی است. بقیه‌اش عبادت کنید، بندگی. همین ذکر یونسیه را بگویید شما. برای شما سیر برزخی می‌شود. خدا شاهد است، مداومت کنید «و أدمتم ذکره». متواضع بشوید. «من تواضع لله رفع الله».

  • ۶۹. توصیه‌ای برای عموم طلبه‌های حوزه بفرمایید چه کار کنند که به مقصدی که امام زمان علیه‌السلام می‌خواهد، برسند و نزدیک شوند؟

    درسشان را بخوانند، از س … به دور باشند. بندگی کنند. نماز شب را ترک نکنند. تهجّد ترک نشود.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.