کمال و استکمال
هر پیشهای جلوهای از کمال است و بودن نقایص بر آن پیشه از شکوه و کمال آن میکاهد. لباسهای دوخته اثر کمال هنر خیاط است. تنه تراشیده و موزون چوبها، اثر حرفهی نجّار است. بیمار که شفا مییابد، اثر هنر علم طب و طبیب است.
در سلوک، هر کس که کمل خواهد، باید هنر خود را پیاده و رفع نقایص کند، آن هم دو اسبه و باشتاب در پی آن برآید.
هر که نقص خویش را دید و شناخت **** اندر استکمال خود، دو اسـبه تاخـت
از آنجایی که سالک در راه به خاطر کشف و حالی، گمان کند که به کمال رسیده، این خودبینی او را دچار غرور کند.
عــلّتــی بَـتَــر ز پــنــدار کـمـال **** نـیـست انـدر جـان توای ذو دلال
دردی بدتر از خود را در کمال دیدن نیست، ای صاحب ناز و کرشمه! بیماری ابلیس در این بود که خود را کامل و بهتر از حضرت آدم دانست. این مرض درون انسانها هم هست، مگر به توفیق الهی و مجاهدت از بین برود.
عــلّت ابـلیس انـا خیری بُدَه سـت **** وین مرض در نفس هر مخلوق هست