وبلاگ

گرفتار احوال خود

معشوقی، عاشق خود را به حضور خواند تا از وصال، لذّت ببرد. پس عاشق نامه‌ای را که قبلاً برای معشوق نوشته بود، از جیب خود بیرون آورده و مطالب آن را نزد معشوق می‌خواند. معشوق فرمود: «نامه‌ات در فراق بوده و الآن وقت وصال می‌باشد؛ خواندن نامه وقت تلف کردن است.»

عاشق گفت: «در فراق، از نامت بهره‌مند می‌شدم ولی در حضورت از تو بهره نمی‌برم».

معشوق فرمود: «تو هم عاشق ذات من هستی و هم عاشق حال خاص خودت و این دوام ندارد. چراکه من جزئی از مقصود تو هستم. من معشوقِ باقی هستم ولی معشوق تو، فانی است و این حال موقّت توست. عاشق حقیقی مقید به حال که زوال‌پذیر می‌باشد، نیست. حال گاهی می‌آید، به بسط روحی می‌افتد و گاهی می‌رود به قبض روحی دچار می‌گردد و دائم در نوسان است. عشق تو ناخالص است. درواقع عاشق حال خودت می‌باشی، نه عاشق ذات و حقیقت من. زمانی همانند آب، لطیفی و زمانی مانند آتش، گرفته و ناخوشی. حال تو مانند برج ماه می‌باشد که در تغییری و صورت‌های مختلف می‌گیری. نتیجه آن‌که: عاشقِ مجازی، گرفتار عشق خود و احوال خود است. اگر عشقش حقیقی بود، اوّل و آخر، خود معشوق می‌بود و بس. چون به آب جبّاریت رسید، دیگر از سراب صحبت نمی‌کند و خود را فراموش می‌کند و فقط محو محبوب می‌گردد».

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.