گِله از عیب جویی
گم گشتهای در پرتو چراغِ توفیق، به راه راستِ هدایت و به مجلس حق پرستان راه یافت و به برکت پاک نهاد پارسایان، صفات زشت اخلاقی او به ارزشهای عالی اخلاقی تبدیل گردید.
عیب جوها در غیاب او هم چنان بد میگفتند که فلانی به همان حال سابق است و نمیتوان به زهد وی اعتماد کرد. او زخمِ زبان رقیبان را طاقت نیاورد و به نزد یکی از فرزانگان عالی قدر رفت و از بدگویی مردم گِلِه کرد.
آن فرزانه گفت:
«شکر این نعمت چگونه میگزاری که تو از آنچه مردم میپندارند، بهتری! همهی مردم نسبت به من کمال حسن ظنّ را دارند و بنده سراپا تقصیر میباشم. سزاوار است که من بیندیشم و اندوهگین شوم، تو چرا»؟(حکایتهای گلستان، ص 126)