وبلاگ

یادی از رجال

استاد دربارهٔ عده‌ای از بزرگان و دوستان اهل معنی و رجال علمی صحبت می‌کردند و ما برای آنکه یادی از آنان شود آن‌ها را متذکر می‌شویم.

دربارهٔ آیت‌الله فکور یزدی می‌فرمودند: او رفیق خاص من بود و گاهی به من می‌گفت: من به نجف آمدنم مشترک است نیمی به خاطر امیرالمؤمنین علیه‌السلام و نیمی هم به خاطر شما. وقتی به من پول می‌داد که به دیگران بدهم، سفارش می‌کرد گیرنده از طلاب باید با تقوا و فقیر باشد و به سادات حقیقی بدهید. می‌گفتم: این حرف‌ها یعنی چه؟ شارع ظواهر مسائل را حجت می‌داند. یک وقتی من و ایشان به دیدن طلبه‌ای به مدرسه رفتیم، تعارف زیادی کردم به خاطر اینکه سنش از من بیشتر بود او را جلو انداختم که موجب ناراحتی آن طلبه که از شاگردان مرحوم قاضی بود گردید؛ چه آنکه آقای قاضی عیب می‌دانست کسی جلوتر از سید وارد شود.

دربارهٔ مرحوم صدرا اراکی (عراقی) می‌فرمود:

او از بهترین منبری‌ها بود و مطالب را به‌صورت عرفانی صحبت می‌کرد، در ذکر مصیبت اهل‌بیت گریزهای خوبی می‌زد. یک بار دربارهٔ آهن می‌گفت: هر چیزی استعداد دارد یک آهن ضریح قبر حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌شود و انسان آن را می‌بوسد و یک آهن میخ در می‌شود و به سینهٔ حضرت زهرا علیها السلام فرو می‌رود.

پای منبرش زیاد اهل علم می‌نشستند، ولی اتهام صوفیگری به او هم زدند. عده‌ای به او نامهٔ اعتراض‌آمیز نوشتند. یکی از آن‌ها نوشته بود شکمت را پاره می‌کنم!

او در جواب فرمود: از امیرالمؤمنین علیه‌السلام خجالت می‌کشم جوابت را بدهم. عجیب آنکه هفت روز بعد جنازه مرد معترض را در صحن نجف اشرف دیدم.

بعضی افاضل اهل مراجعه، او را به خاطر گفتن ذکر یا علی ۱۱۰ بار تکفیر می‌کردند.

گاهی بالای منبر در جواب معترضین می‌گفت: حرف‌هایی را می‌خواهم بزنم امّا از ریش سفید امیرالمؤمنین علیه‌السلام خجالت می‌کشم.

دربارهٔ شیخ محمّد تقی لاری (۱۲۸۰ – ۱۳۶۰ هـ. ق) (عالم ربّانی مرحوم شیخ محمّد تقی لاری در جوانی در مسجد کوفه به اربعینات می‌پردازد تا خدمت امام زمان علیه‌السلام برسد، در اربعین سوم خدمت حضرت مشرف می‌شود و امام به او می‌فرماید چه می‌خواهی؟ عرض می‌کند: علم لدنّی. حضرت می‌فرماید: خدمت سید علی آقا قاضی بروید. وقتی خدمت مرحوم قاضی می‌رسند می‌بینند طرف چپ ایشان افراد بزرگی نشسته‌اند اما طرف راست ایشان خالی است و کسی ننشسته، مرحوم قاضی می‌فرمایند، بفرمائید اینجا، ایشان مکثی می‌کند و به خودش می‌گوید: چطور با حضور این بزرگان کنار آقای قاضی بنشینم؟ مرحوم قاضی می‌فرمایند: الامتثال خیرٌ من الادب (شنیدن و عمل کردن به سخن استاد بهتر است از ادب و تعارف). پس محضر ایشان مشرف می‌شود و سال‌ها از خرمن اخلاق و عرفان آن بزرگ‌مرد استفاده می‌کند.) مدفون در باغ بهشت همدان می‌فرمودند: او از شاگردان سید علی آقا قاضی بود و در اذکار و مکاشفات قوی بود. بسیار آدم خوب و اهل معنی بود و با من رفاقت داشت.

می‌گفت اینکه گفته‌اند: اوّل العلم معرفة الجبّار و آخر العلم تفویض الامر إلیه، علم بسیط است و اول علم که آمد خودبه‌خود تفویض می‌آید دیگر احتیاج به آخر العلم ندارد.

دربارهٔ واعظ خراسانی (پدر شیخ عبدالحسین) می‌فرمود: واعظ خراسانی آدم خوبی بود و مقدس بود، موقع جان دادن بود که پسرش را دنبالم فرستاد، نالهٔ خفیف می‌زد. به او گفتم: سلام مرا به امام حسن و امام حسین برسان.

دربارهٔ سید احمد کشمیری می‌فرمود:

او از شاگردان مرحوم آقای قاضی و سوخته دل بود. او شبی دوازده هزار «یا اللهُ یا هو» قبل از خواب می‌گفت، قدش کوتاه و درب حجره را می‌بست و اخلاق خوبی داشت.

دربارهٔ شیخ مهدی مازندرانی (صاحب کتاب معالی السبطین) می‌فرمود: او منبری بود و منبرش خوب بود، خمسش را به طلبه‌ها می‌داد و با من مفصلاً رفیق بود و به من علاقه داشت و فرزندی نداشت.

درباره مرحوم میرزا باقر قمی می‌فرمود: او قبل از شیخ علی زاهد قمی نماز می‌خواند. روزی در راه درون چاهی افتاد. مردم صدای تسبیحی (تسبیح نماز حضرت جعفر طیّار) از درون چاه می‌شنیدند، آمدند گویندهٔ تسبیح را بیرون آوردند دیدند میرزا باقر قمی است.

دربارهٔ استاد آقای قاضی به نام آقا سید احمد کربلائی می‌فرمودند: او عارف و ملّا بود و سجده‌های طولانی داشت. در جواب مرحوم آقای کمپانی در مکاتبات با ایشان، به نحو اهل معنی و عرفانی جواب دادند و مرحوم کمپانی به نحو قاعدهٔ حکمت و فلسفه جواب دادند.

دربارهٔ شیخ زین‌العابدین مرندی می‌فرمود: او مجتهد و زهدش واقعی بود. وقتی پسرش (او دارای سه پسر به نام مهدی و هادی و هدایت ‌الله بوده است، گویند: آقا سید هاشم حداد از شیخ هادی تقلید می‌کرد.) هادی به پدر عرض کرد: قبایم پاره و کوتاه شده و خجالت می‌کشم با این لباس با طلاب مباحثه کنم! ایشان به نانوا گفت: از فردا به پسرم نان نده، چون اگر شکم او گرسنه باشد سراغ لباس را نمی‌گیرد.

وقتی پول برایش می‌آوردند، می‌رفت دنبال بچه سیدهای ختنه نشده تا در این راه مصرف شود.

روزی عیالش از کمیِ مال در زندگی شِکوه کرد. ایشان به همسرش فرمود: کلاه مرا آب بگیر. چون این کار را کرد چرک‌های کلاه درون ظرف جمع شد، فرمود: ای زن تو به من می‌گویی این چرک‌ها را بخورم؟! وقتی دیوار خانه‌اش خراب شد از سهم امام خرج نکرد، حصیر روی دیوار انداخت.

روزی پسرش تقاضای پول بیشتر کرد، فرمود: بروید برای طلاب از چاه آب بکشید و مزد بگیرید. من چیزی نمی‌دهم.

دربارهٔ مرحوم سید محمّد کشمیری (فرزند بزرگ سید مرتضی کشمیری) می‌فرمود: او بسیار آدم خوبی بود. با او رفاقت داشتم.

بسیار اهل آداب بود، یک بار یکی از سادات در صحن امیرالمؤمنین علیه‌السلام به روی زمین آب دهان ریخته بود، ایشان به او فرمود: سید! اینجا صحن جدّت علیّ بن ابیطالب علیه‌السلام است، آب دهان را نریز می‌فرمود: این مطلب مرا به توجه واداشت!

در نجف گاهی دختر کوچکم غش می‌کرد. دکتر بردم فایده‌ای نکرد، به ایشان کسالت او را گفتم، ایشان چیزی نوشت، پس از آن دیگر فرزندم غش نکرد.

دربارهٔ مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می‌فرمود: شیخ در نجف شب اوّل ماه در نزد جمعی از طلاب که هوا ابری بود به یک نفر گفت: به ابرها بگو حسن می‌گوید کنار بروید و خود با دو دست اشاره کرد، خودش ماه را دید.

در زمان عمامه گرفتن، مأموران دولت خواستند وقتی که ایشان از دهات نخودک به زیارت امام رضا علیه‌السلام می‌آید عمامه‌اش را بگیرند. ایشان بر حیوانی سوار بود، همین‌که مأمور قصد کرد، ایشان فرمود: «دی» و مأمور خشک شد و هرچه کردند، دیدند حرکت نمی‌کند. مردم فهمیدند از نظر شیخ است، از جنابش خواستند تا نظرش را بردارد تا مأمور راحت شود، فرمود: باید توبه کند و دیگر این کار را نکند.

دربارهٔ حاج عبدالزهراء می‌فرمودند: آدم خوبی بود. اهل توسل، زیارت، توبه و گریه بود. لکن حال به حال هم بود و تلوّن پیدا می‌کرد. وقتی نصف شبی با قمه آمد توی خانه و گفت: مرا حدّ بزن، من نزد خدا گناهکارم، مرا حدّ بزن!

در صحن حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام صبحی عبا بر روی سر کشیده، با صدای بلند «مانند قضیهٔ حرّ» توبه می‌کرد و مردم دورش جمع شدند. گاهی مرا دعوت می‌کرد و با اتومبیل خودش مرا به بعضی از زیارتگاه‌ها می‌برد.

دربارهٔ آیت‌الله مرحوم شیخ علی خاقانی می‌فرمود:

او مجتهدی زاهد بود و تا حدّ امکان از مصرف سهم امام پرهیز می‌کرد. وقتی یکی از بچه‌هایش تقاضای خورش از ایشان کرد، به او فرمود: الخبز حارّ (نان گرم است) و قوّت دارد و احتیاج به خورشی نیست.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.