جمع
جمع در لغت به معنای فراهم کردن و گردآوردن است و در برابر تفرقه قرار دارد.
منظور از جمع رجوع به عالم الهی و شهود حق است بیاعتبار خلق و رسوم و آثار آن.
مراد از جمع مشاهده حق است بدون توجه به خلق و این مشاهده آنگاه دست میدهد که سالک به مرتبه فنا برسد. چراکه اگر هستی سالک برجای باشد، شهود حق، قطع نظر از خلق ممکن نخواهد بود. لذا گفتهاند: جمع «شهود الْحق بلا خلق» است.
جمع مقامی است که سالک واصل از آثار و صفات و وجودش اسم و رسمی باقی نیست و همه در وجود حق فانی شود. تلوین و تلوّن از او گرفته شود و از دوبینی (کثرت بینی) رها میگردد و چون در مقام جمع شاهد و مشهود یکی گردد و تفرقه از میان برخیزد، لذا شهود شواهد منتفی شود.
مقام جمع پایان سیر الی الله سالک است که مشرف به بحر توحید باشد.
تو آن جمعی که عین وحدت آمد **** تو آن وحدت که عین کثرت آمد (شبستری)
تفرقه آن است که دل را به واسطه تعلّق به امور مختلف پراکندهسازی و جمعیّت آن است که از همه به مشاهده واحد پردازی.
جمعی گمان بردند که جمعیّت در جمع اسباب است، در تفرقه ابد ماندند. فرقهای به یقین دانستند که جمع اسباب از اسباب تفرقه است، دست از همه افشاندند.
توجه به اسباب تفرقه، امّا توجه به مسببالاسباب (یکی، احد، واحد، وتر) جمع است.
صاحبجمع در مقام جمع از آلات ادراک مقام تفرقه غایب و فانی میباشد و آلت ادراک او در مقام جمع دل اوست تا هرچه میخواهد دریابد.
بدان که جمعیّت خاطر از کمال بصیرت و نور محبّت تولّد کند و به توحید و تسلیم انجامد.
تفرقه، جویان جمع، اندر کمین **** تو در این طالب، رخ مطلوب بین (مثنوی)