گفتار هفتم
۱- فرقی برایش نداشت
فرقی برایشان نداشت که کسی از ایشان تعریف کند یا نه؛ آنهایی هم که در نجف با ایشان بودند میگویند همان زمان هم به هیچ کس کار نداشت.
۲- مرقد امیرالمؤمنین علیهالسلام
همیشه آرزو میکرد، دوباره برگردد کنار مرقد امیرالمؤمنین علیهالسلام. کسالتشان که شدید شد دوستان میآمدند خدمت ایشان که طبیب بیاوریم؟ میفرمود: طبیب من مرقد امیرالمؤمنین علیهالسلام است؛ بروم کنار حضرت امیر علیهالسلام این کسالتهایم برطرف میشود.
۳- سورهٔ مؤمنون
گاهی دلم برای مولا خیلی تنگ میشود، سورهٔ مؤمنون را میخوانم. این سوره علی علیهالسلام است، هدیه میکنم به روح حضرت و گاهی آقا را مشاهده میکنم.
۴- ختم سوره یاسین
ختمی داشتند که سورهٔ یاسین را از یک (روز اول) تا به هفتاد (روز هفتادم) میرساندند و دوباره از هفتاد به یک برمیگشتند (که در مجموع ۱۳۹ روز میشد)
۵- دیدن آقای قاضی به کشف
ایشان مریضاحوال بود خدمتشان رسیدم، فرمودند: (روح) آقای قاضی دیدنم آمد، هر وقت مریض میشوم، آقای قاضی دیدنم میآید.
۶- میروم او را میبینم
عرض کردم، شما فرزندتان سید حسن خارج از ایران است دلتان برایش تنگ نمیشود، فرمودند: «میروم آنجا میبینم و برمیگردم.»
۷- تأسّف
میفرمودند: «(یکی از) تأسف (ها) و غصه (های) من در آمدن از نجف به ایران این بود که سر مرز بعثیها تمام نوشتهجات و دفترهایم را از من گرفتند.»
۸- ذکر یا ابالغوث
ذکر «یا اباالغوث اغثنی یا ولیالله ادرکنی بلطفک الخفی لا اله الّا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین» را بسیار میگفتند.
۹- پیام امیرالمؤمنین علیهالسلام
فرمودند: عدهای عرب درب خانهام آمدند و گفتند: «خیره»
یعنی برایمان استخاره بگیر. دیدم اگر این کار را بکنم خیلی وقت میگیرد، گفتم شما بروید صحن حضرت امیر علیهالسلام، من میآیم آنجا و برایتان استخاره میگیرم. ولی من به صحن نرفتم.
آقائی به نام سالاری شب حضرت امیر علیهالسلام را خواب میبینند که برو به سید عبدالکریم بگو چرا مردم را در صحن علّاف میکند.
پایان خلاصه گفتار حجةالاسلام شیخ هادی مروی از دوستان جناب استاد.