حزن
حزن شعار اهل عرفان است به سبب آنکه خیلی واردات غیبی (از بزرگی خدا) بر قلوبشان وارد میشود و همیشه افتخار مباهات در تحت سِرّ کبریایی را دارند.
محزون، ظاهرش قبض و باطنش بسط است، با خلق همانند افراد بیمار زندگی میکند و با خدا همانند نزدیکان با میل زندگی میکند. محزون غیر متفکر است، چون متفکر با تکلّف ایجاد فکر در خود میکند و حزن طبیعی (بدون تکلف) ایجاد میشود.
حزن از باطن سرچشمه میگیرد و فکر از دیدن چیزهایی خارجی که حادث شده، محقق میگردد؛ و بین این دو فرق است. خداوند در قضیهٔ حضرت یعقوب از قول او میفرماید: «همانا از شدّت غم و اندوه خود به خدا شکایت میکنم و میدانم از طرف خدا چیزی را که شما آگاه نیستید.» (یوسف: ۸۶) کسی به ربیع بن خُثیم گفت: «چرا مهمومی؟» فرمود: «به خاطر اینکه طالبی از من بازخواست کند».
حزن، طرف راستش شکستگی و طرف چپش سکوت است و آن مختص به عارفان بالله است. ولی تفکر در آن افراد عام و خاص شریکاند.
اگر حزن از قلوب عارفین ساعتی گرفته شود، استغاثه میکنند و اگر در قلوب غیر عارفین وارد شود، آن را مکروه میدارند.
حزن اول است که دوم آن امن و بشارت است. تفکر دومی است که اولش تصریح ایمان است و سوم آن احتیاج به خدا برای طلب نجات است.
شخص حزین متفکر است و هر متفکری عبرتآموز است و برای هریک از این دو دسته حالی و علمی و طریق و حلم و مشربی میباشد.