مقام سمع (گوش برزخی)
۱- اشاراتی به معانی:
سمع: گوش دادن؛ حسّ شنوایی؛ گوش؛ چیزی که شنیده میشود؛ شنیدن.
سمیع: شنوا؛ کسی که میشنواند؛ گوش شنوا؛ (اسم، صفت) از صفات باری تعالی.
استماع: گوش دادن؛ شنیدن.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ: تا آن را برای شما مایۀ تذکر و بیداری قرار دهیم و گوش شنوا آن را (بهعنوان مایۀ عبرت و تذکر) حفظ کند. (حاقه: ۱۲)
۲- وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ: و میگویند؛ اگر ما گوش شنوا میداشتیم و یا عقل خود را به کار میگرفتیم، هرگز از زمرۀ دوزخیان نمیگشتیم. (ملک: ۱۰)
۳- وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا: و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولاند. (اسراء: ۳۶)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- امام صادق علیهالسلام فرمود: «در نماز حالتی به من دست داد که آیاتی را که خداوند نازل کرده به مکاشفه و عیان میشنیدم.» (فلاح السائل، ص ۲۱۱)
۲- در زیارت آل یاسین (نسخه المزار الکبیر) چنین به امام (عج) میگوییم: «تو میبینی و میشنوی ای حجت خدا دعایم را.» (بمرآک و مسمعک، ص ۵۶۶)
۳- در حدیث قدسی آمده که خداوند فرمود: «اظهار دوستی نکرد بندهام به چیزی دوستداشتنیتر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل بهسوی محبت من میآید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم، پس هنگامیکه او را دوست بدارم شنوایی او میباشم آنگاه که میشنود…» (اصول کافی، ج ۲، ص ۳۵۲)
۴- امام صادق علیهالسلام فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه دل او را دو گوش باشد در اندران او. یک گوش، وسواس خنّاس در آن میدمد و گوش دیگر، فرشتهای در آن میدمد، پس خدا مؤمن را به آن فرشته تقویت میدهد، و این است معنی قول آن جناب – تعالی که میفرماید: «…وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ…» – (و ایشان را با روحی از خویش تأیید کرد، مجادله: ۲۲). (تحفه الاولیاء، ترجمۀ اصول کافی، ج ۳، ص ۶۴۵)
۵- امام علی علیهالسلام: «شنوندۀ ذکر خدا، ذاکر است.» (میزان الحکمة، ج ۵، ص ۴۰۲)
۶- امام علی علیهالسلام: «…بدانید که شنواترین گوشها گوشی است که پند و اندرز را بشنود و پذیرایش شود.» (همان، ص ۳۹۹)
۷- امام علی علیهالسلام: «شنوندۀ سخن زشت و مبتذل، شریک گوینده است.» (غررالحکم، ۵۵۸۱)
۸- امام صادق علیهالسلام: «بر گوش فرض شده است که از گوش دادن به آنچه خداوند حرام کرده دوری کند، از آنچه خداوند عزوجل نهی کرده و شنیدنش بر آن حلال نیست اعراض کند و به آنچه خداوند عزوجل را ناخشنود و خشمگین میکند گوش ندهد.» (الکافی، ۲/۳۵/۱)
۹- پیامبر صلیالله علیه و آله: «اگر پراکندگی دلها و دروغگوییهای شما نبود، بیگمان آنچه را من میشنوم شما نیز میشنیدید.» (الترغیب و الترهیب، منذری، ج ۳، ص ۴۹۷ – مسند ابن حنبل، ج ۸، ص ۳۰۰۳)
۴- نکتهها:
* صوت در خارج از گوش وجود دارد منتهی نه وجود مستقل و جدای از تموّج هوا و نه وجودی که به عینه همان تموّج هوا باشد بلکه صوت بهعنوان کیفیتی که تموّج هوا حامل آن است در خارج تحقق دارد.
* در روایاتی که در باب کیفیت خلقت انسان در کتب روایی آمده است هر یک از مراحل شکلگیری جنین از نطفه به بعد را ۴۰ روز شمرده است که از آنها استفاده میشود دمیدن روح در جنین وقتی است که چهار ماه او کامل شود، و رفتهرفته صداهای کم فرکانس، نظیر صدای ضربان قلب، نفس کشیدن و … را در شکم مادر میشنود و هر چه سن وی بیشتر شود شنواییاش تکامل خواهد یافت و محدودۀ صداهایی که میشنود افزایش مییابد و اگر مراقبت در گوش و تغذیۀ مناسب و دیگر علل را در تیزتر شدن شنوایی گوش رعایت کنیم میتوان تا مسافتهای دورتری را استماع کرد چراکه دربارۀ ابوعلی سینا که طبیبی خبره بود، میگفتند شعاع چشمش از دیگران بیشتر و شنوایی گوشش تیزتر بود بهگونهای مردم دربارۀ او افسانهها ساختند، مثلاً میگویند هنگامیکه در اصفهان بود، صدای چکش مسگرهای کاشان را میشنید و یا دیگر از شنیدهها آنکه، او میتوانست تا مسافت دو کیلومتر آن طرف تر را بشنود.
* در عالم، همۀ صداها از اول خلقت تا حال، وجود دارد و ضبط شده است، ولی استماعش برای هر کسی مقدور نیست مگر برای امام معصوم علیهالسلام و یا برای کسی که به ایشان وصل باشد.
* وقتی مراقبۀ گوش داشته و گوش را از شنیدن غیبت، دروغ، حرفهای رکیک، زشت و بیهوده و … حفظ کرد، آن وقت گوش دل با گوش ظاهرمان یکی میشود و این گوش قابلیت استماع کلمات الهی یا صدای ارواح و … را پیدا میکند؛ یعنی گوش برزخی باز شده و چیزهایی میشنود که دیگران نمیشنوند؛ ولی اگر حُجُب آن را گرفت و بر گوش احاطه پیدا کرد آن وقت این گوش، مثل گوش چهار پایان میشود، یعنی گوش دارند، ولی نمیشنوند حتی بدتر از آنها، و اگر این طور شد، شخص دیگر فهم ندارد و نمیفهمد و در سورۀ انعام آیۀ ۲۵ آمده: پارهای از آنها به سخنان تو گوش میدهند ولی بر دلهای آنها پردهها نهادهایم که نمیفهمند و در گوش آنها سنگینی قرار دادهایم.
* وقتی چیزی از طریق سمع شنیده شود به قلب هم میرسد، برای همین باید گوش هم مراقبه و محاسبه داشته باشد و اعضاء و جوارح هرکدام آلتاند و هرکدام واسطه میباشند و خودشان بالاستقلال نمیتوانند درک کنند، این نفس است که درک میکند ولیکن از راه این عضو که گوش باشد.
* آخوند کاشی داشت ذکر «سبوحٌ قدوسٌ ربُّ المَلائکة و الرّوح» میگفت؛ یک کسی وارد شد و شنیده بود که در و دیوار هم با آخوند این ذکر را میگویند و به آخوند کاشی هم گفت. ایشان فرمودند: اینکه در و دیوار دارند ذکر میگویند جای تعجب نیست، بلکه این تعجبآور است که این شخص چطور شنیده است.
* آیا کسی که گوش برزخی دارد همزمان چشم برزخی هم دارد؟ خیر احتمال دارد فقط چشم برزخی یا گوش برزخی تنها در یک زمان و نیز گاهی ممکن است هر دو را با هم داشته باشد.
* در میان پنج قوّۀ ظاهری فقط سمع و بصر بر باریتعالی اطلاق شده است و در قرآن و کتب ادعیه و روایات اهلبیت علیهمالسلام سمیع و بصیر بسیار آمده، ولیکن در هیچ آیت و روایتی و در هیچ دعای مأثوری اسم لامس و ذائق و شامّ بر باریتعالی اطلاق نشده است و این دو اسم عظیم، یعنی سمیع و بصیر از اسمای حسنی و از امّهات سبعه اسماءاند که آنها را ائمۀ سبعه اسماء نیز گویند و عبارت از حیّ و عالم و مرید و قادر و سمیع و بصیر و متکلماند و حی امام ائمه است؛ و همچنین صفات آنها ائمه سبعه صفاتاند که عبارت از حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و کلاماند. نه آنکه خداوند علم به مذوقات و مشمومات و ملموسات ندارد، بلکه آنچه در حفظ نظام اهم است سمیع و بصیر بودن است و نیز قوای لامسه و ذائقه و شامّه توغّل در ماده دارند به خلاف سمع و بصر. جهتش این است که آن سه در مرتبۀ بدن قرار گرفتهاند، آنچه در عداد آنها است عین و اذن است که به فارسی چشم و گوش گوییم نه سمع و بصر، و خدای سبحان را به اسم سمیع میخوانیم یعنی شنوا – نه دارندۀ گوش و بصیر میخوانیم، یعنی بینا نه دارندۀ چشم.
* سلیمان بن خالد گوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که: خداوند هرگاه اراده کند به بندهای خیر برساند در دلش نقطهای سفید ایجاد میکند و گوشهای دلش را بازمیگرداند و فرشتهای را بر او موکّل میکند تا او را هدایت کند؛ اما هنگامی بندهای ناراحت سازد در قلبش نقطهای سیاه پدید میآید و گوشهای دلش را میبندد و شیطانی را بر او مسلّط میسازد تا وی را گمراه نماید و بعد، این آیۀ شریفه را تلاوت کردند: «فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ…» تا آخر آیه. (۱)
* حضرت آیت الحق کشمیری (ره) میفرمودند: «بین الطلوعین به قبرستان بروید، چراکه مردگان خبر میدهند و در آثار هم آمده است که: در بین الطلوعین، مردگان (یسمع و یری و یخبر) میشنوند و میبینند و اخبار میدهند». البته شنیدن اخبار آنان نیاز به باز بودن گوش برزخی دارد.
* سمع نزد محققان مراد اول از سمع استماع کلامالله است و ثانی استماع کلام عقل اول، بعد از آن استماع کلام نفس کلیه و کلام ملائکه سماویه و ارضیه و منبع این انواع از مکاشفات قلب انسانیه است. (۲)
* سمع به معنای گوش و شنیدن و حس شنوایی است.
صوفیه گفتهاند سمع عبارت است از تجلّی علم حق از طریق افده آن علم از معلوم، چه آنکه حضرت حق سبحانه آنچه را که میشنود میداند پیش از آنکه آن را بشنود و پس از آن. پس هر چه هست چیزی جز تجلی علم حق نیست که به طریق حصول آن از معلوم پیدا شده است، خواه آن معلوم ذات حقتعالی یا مخلوق وی باشد.
و سمع خدای تعالی را صفتی نفسی است که مقتضای کمال ذاتی اوست. پس او کلام نفس خود را میشنود آن چنانکه از مخلوقات خود میشنود از جهت منطق آنها و از حیث حالات آنها.
پس شنیدن حق سبحانه نفس را از حیث کلام خود همان مفهوم شنیدن اوست نفس خود را از حیث شئون مختلف او، و آن چیزی است که مقتضای اسماء و صفات حضرت حق است از جهت اعتبارات صفات و اقتضای آن صفات مؤثرات را.
پس اجابت کردن حقتعالی نفس خود را عبارت از ابراز و آشکار کردن آن مقتضیات است؛ و سپس ظهور آثار است از اسماء و صفات.
و این شنیدن دوم همان تعلیم دادن خداوند رحمن است قرآن را به بندگان مخصوص به ذاتش، آنها که پیامبر صلیالله علیه و آله به این سخنش از آنها خبر داد که فرمود: «اهل القرآن اهل الله و خاصته.» (۳)
پس بنده مخصوص ذاتی خدا خطابهای اوصاف و اسماء را به ذات میشنود و آن خطابها را با پاسخ موصوف به صفات جواب میدهد.
و این سماع دوم گرانبهاتر و عزیزتر است از سماع کلامی، زیرا که حقتعالی وقتی صفت شنوایی را به بندهاش عاریت داد آن بنده کلام خدا را به گوش میشنود و آنچه را که اوصاف و اسماء با ذات در ذات بر آن دائرند نمیداند و دوگانگی نمیبیند. به خلاف شنیدن دوم که تعلیم حق است قرآن را به بندگان مخصوص.
چه آنکه صفت شنوایی در این مرحله برای بنده حقیقت ذاتی و غیر مستعار و غیر مستفاد است. پس چون برای بنده این تجلی سمعی (دوم) تحقق یافت عرش رحمانیت برای او برپا میشود و پروردگار او با استوا بر عرش متجلی میگردد و اگر سماع بنده در ابتدا به سبب شأن عبودیت نبود نسبت به آنچه اسماء و اوصاف ذات از حضرت حق اقتضا میکنند ممکن نبود که بنده متأدب به آداب قرآن در حضرت رحمان گردد و محققان این احوال را نمیدانستند.
پس شنیدن آنها این شأن الهی را برایش انتها و پایانی نیست چه آنکه کلمات حق را نهایتی نیست و این اسماء و صفات مخصوص آنچه ما از آنها میشناسیم نیست، بلکه حقتعالی را اسماء و اوصافی است که در علم او پنهاناند برای کسی که در نزد خداست و آنها شئونیاند که حق با آن شئون با بندۀ خود است و حالاتیاند که به آن حالات بنده با خدای خود است.
پس احوال از جهت نسبت آنها به بندۀ مخلوقاند و شئون از جهت نسبتشان به خدا قدیماند و آنچه نتایج این شئوناند از اسماء و اوصاف مستأثرات در علم خدایند (آنچه را که در علم خداست و به دیگران نداده مستأثرات گویند) و به خواندن و قرائت این کلام دوم اشاره دارد، اقرأ باسم ربّک الذی خلق (۹۶/۱)
پس این قرائت خواص است و آنها اهل قرآناند یعنی بندگان ذاتی محمدی اما قرآن کلام الهی و شنودنش از ذات خدا به گوش خدای تعالی آن قرائت فرقان است و آن قرائت اهل اصطفا و برگزیدگان است، که نفسیون موسویون اند. خدای تعالی به موسی فرمود: وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی (طه: ۴۱)، پس اهل قرآن ذاتیون اند و اهل فرقان نفسیون، و بین آن دو همان فرق است که بین مقام حبیب و مقام کلیم وجود دارد. (۴)
* مقام سمع: هرگاه حق سبحانه با نور سمع خود سمع عارف را بپوشاند، در تمام مقامات کلام حق را به سمع حق میشنود، و از آن جمیع صوتهای وجود را درک میکند، چنانکه از زبان سلیمان علیهالسلام فرمود: «…عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ…: زبان پرندگان را به ما آموختند. » (نمل: ۱۶)
عارفی گفت: مقام سمع پس از شهود سرّ است. (۵)
* سمع حق عبارت است از تعلق علم حق به حقیقت کلام ذاتی در مقام جمعالجمع و به کلام اعیانی در مقام تفصیل ظاهراً و باطناً از غیر شهود. (۶)
* مقام کشف صفت سمع (از مقامات نجبا): هرگاه نور شنوایی ازلیت حق که منزّه از تشبیه است برای روح عارف کشف گردد، به سمع حق کلام حق را میشنود و صدای پنهانیهای ضمیرها را از بطون سرایر استماع میکند.
عارفی گفت: کشف سمع موجب دانستن احاطۀ حق به همۀ ذرات کون میگردد. (۷)
* بنده وقتی مجاهدات نفسانی میکند، ریاضت میکشد، خلوص میورزد و تحت تربیت استادی حاذق راه میرود، گاهی نسیمهای الهی میوزد و او را شارژ و معطر مینماید. یکی از لوازم این تصفیۀ دل، شنیدن امور غیبی به گوش باطنی است که آن بر دیگران مسدود است؛ مثلاً صدای اذان میشنود، روحی مطلبی را برایش بازگو میکند، موکّلی چیزی را به القا مینماید، از امام معصوم علیهالسلام کلامی دلپذیر استماع میکند، از مردهای ملکات دنیاییاش را که الآن در برزخ با آن همراه است میشنود و دهها نظیر این مطالب که برای عارفان و اولیاء صاحب سرّ، اتفاق افتاده است.
الآن صدای برزخیان از خوبان و بدان موجود است فقط کد دریافتی میخواهد تا به تناسب شنیده شود. الآن موکلین اذکار و اوراد حاضر و ناظرند و در وقتش به ذاکر مطلبی را برای تفهیم بازگو میکنند.
اگر شجر و آب و باد ذکر دارند این ذاکر حقیقی است که گاهی زمزمه و تسبیح آنها را میشنود برای ازدیاد یقین. البته کسی که سلوک نکرده، توانایی مبارزه با معصیت را دارا نیست، او لایق این استماعات روحانی نیست. دل بیدار و گوش مفتوح میخواهد تا به این درجه برسد.
* به تجربه رسیده است که سالک مبتدی، در ابتدا ورود به وادی سلوک باید در مرتبۀ گوش باشد و چنانکه در قرآن خداوند دربارۀ کلام خود فرمود: «وقتی قرآن خوانده میشود، استماع کنید (گوش دهید) و سکوت نمایید، شاید مورد رحمت خداوند قرار بگیرید». (اعراف: ۲۰۴) کودک وقتی متولد میشود ابتدا سخن نمیگوید، بلکه شیر نوشد و تمام گوش است، بعد از چند ماه خموشی، سخنان پدر و مادر را یاد میگیرد.
مدتی می بایدش لب دوختن
از سخن تا او سخن آموختن
پس سالک تحت نظر استاد تا اجازۀ سخن گفتن نیافت در محضرش استماع کند و گوش دل به سخنان پر مغز دهد، اگر احیاناً تفهیم نشد، آنگاه میتواند بهعنوان سؤال، از استاد مؤدبانه بپرسد.
* شمس تبریزی فرمود: «من آنگاهکه در طلب این راه بودم، چون خدمت بزرگی دریافتمی، البته لب نجنباندمی تا او گوید و خاموش بودمی. میگفتم او بزرگتر و کاملتر در دانش این راه باشد. اگر من بگویم، او نگوید و من محروم شوم. گیرم که از من کمتر باشد، نیز خاموش باشم و میشنوم که شنیدن، جان پروریدن و گفتن، جان کندن است.
با خود میگفتم: هر چه ما به صد روز به صلاح میآوریم، او به یک لحظه زیر و زبر میکند.» (۸)
* خداوند در سورۀ کهف آیۀ ۱۰۱ میفرماید: «کافرانی که به جهنّم وارد میشوند آنان بر چشم قلبشان پردۀ غفلت بوده، از یاد من غافل و در حجاب بودند و هیچ توانایی بر شنیدن آیات الهی نداشتند». چون قلب مرکزیت دارد، وقتی چشم قلب را حجاب گرفت، پس گوش قلب را هم غطاء میگیرد و مانع از شنیدن حق و حقایق میگردد و اینها لازم و ملزوم یکدیگرند.
* بدون شک همۀ صداها و رازها و مناجات و دادخواهیها بهتناسب منادی و داعی و سوز و کیفیت ندا، به گوش مبارک حضرت مهدی (عج) میرسد. امام اُذُن الله الواعیه است؛ گوش شنوای خداست. (۹) ایشان مظهر تام اسم سمیع پروردگار است و این رسیدن صوت به ایشان یا شیوۀ استماع نداها توسط حضرت علیهالسلام به نحوی است که از افهام ظاهری افراد غیر از اولیای الهی خارج است، چه آنکه در عالم خلق و امر پر از ندا و صوت است و فقط حضرت حجت علیهالسلام میتوانند استماع کنند.
* بالاترین مرتبۀ سماع حقایق، سماع کلام حق است که پیامبر صلیالله علیه و آله در معراج کلامالله را بیواسطه با گوش جان گرفت و فرمود: «لی مع الله وقت لا یسعنی ملک مقرب و لا نبی مرسل» و بعد از آن شنیدن کلام حق توسط جبرئیل و مرتبۀ نازلتر استماع، کلام عقل اول و بعد از آن، سماع نفس کلی و ملائکۀ سماوی و ارضی است. (۱۰)
* انواع مکاشفات نسبت به اشخاص متفاوت است بعضی واجد یک قسم هستند و برخی تمام انواع آن را در اختیار دارند؛ زیرا شهود، تجلّی اسمی از اسماء حق است و کشف بصری، تجلی اسم بصیر و کشف سمعی، تجلی اسم سمیع و… است.
* نفع در این است که لقمهای خوردی، چندان صبر کنی که آن لقمه نفع خود بکند، آنگاه لقمۀ دیگر بخوری همچنین در استماع و حکمت این قاعده باشد.
* انبیاء و اولیاء هیچکدام مشکل گوش نداشتند، نه گوش ظاهری و نه باطنی، و این خود دلیل تام است بر اهمیت این عضو، چراکه وحی و کلمات حقّانی و ربّانی و ملائکه و سخنان لطیف اولیاء از این مجرا و کانال است.
* سنگینی گوش بر اثر عدم مراقبه میباشد که هیچ تفّقه و فهمی از شنیدن حاصل نمیشود. خداوند به پیامبرش فرمود: پارهای از آنان به سخنان تو گوش فرا میدهند ولی بر دلهای آنان پردهها نهادهایم که نمیفهمند و در گوش آنها سنگینی قرار دادهایم. (انعام: ۲۵) ولی اگر مراقبه در شنیدنیها باشد، مطالب نیک و پسندیده در گوش دل رسوخ میکند.
* کسی که گوش برزخیاش باز شود به قدر مقام و قابلیت میتواند خارج از محدوده حس را بشنود و این از مسلّمات است.
* سرّ من از نالۀ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست (۱۱)
* پنبۀ وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشت آید از گردون خروش
گوش جان و چشم جان، جز این حس است
گوش عقل و گوش حس، زان مفلس است
* تشخیص صداهای شیطانی و نفسانی (حدیث نفس) و یا ملکی و رحمانی که به گوش دل میرسد، گاهی سخت و دشوار است و از آنجا که آنانی که نفسشان مطمئنه نشده و شنیدههایشان با گوش دل فقط ملکی و رحمانی نیست، باید به شخص کاملی عرضه کنند، تا از خطر گمراهی به دور باشند، ولی اگر انسان کاملی در گوش طرف تصرّف کند تا بتواند وقایع و احوال برزخی نفوس را بشنود، دیگر مشکلی نیست.
* کسی که گوش برزخیاش باز شده، هرچه که از آن طرف به او گفته میشود، شنیدنش ایرادی ندارد، چراکه به صلاح و صواب او بوده است، هرچند که اولیاء الهی دارای مقام ستاریت بوده، و اگر مطلبی هم دربارۀ دیگران به آنها گفته شود، با مصلحتاندیشی عمل میکنند، ولی مرتاضینی که از طریق ریاضتهای غیرشرعی با اجنه و… در ارتباط هستند، بدین طریق میتوانند اطلاعات شخصی دیگران را به دست آورده و رعایت حدود شرعی را نکرده و برخلاف رویّه اولیاءالله عمل کنند.
* در گوش برزخی، لازم نیست حتماً گویندۀ آن صدا را ببیند (مانند مقام هاتف که برای توضیح بیشتر به آنجا مراجعه شود)، و گاهی هم گویندۀ آن صوت را میبیند و بعضی نیز موکلشان استخدامی است و یا به مقام محادثه رسیدهاند که با ملک، هم صحبت شده، و در گاهی اوقات بین او و فرشتگان قضایایی واقع شود که قاضی میان آنها خدای سبحانه است. (که برای توضیح بیشتر به مقام محادثه مراجعه شود)
* استراق سمع (گوش دادن به سخن کسی به صورت مخفیانه) دربارۀ انسانها که عملی ناپسند و ممنوع است و ممنوعیت آن در سورۀ حجرات آیۀ ۱۲ و سورۀ اسراء آیۀ ۳۶ آمده است که نیز از مصادیق تجسس میباشد؛ چراکه شنود مکالمات دیگران، چنانچه مفسدهای در بر داشته یا موجب اطلاع بر عیوب افراد و دیگر اموری که شارع راضی به کشف آن نیست شود، حرام است. البته تجسس و استراق سمع در مواردی جایز و گاهی هم واجب میباشد.
* و نیز دربارۀ استراق سمع شیاطین و جنیان به گفتگوی فرشتگان و رانده شدن آنها بهوسیلۀ شهابها در پنج سوره و نه آیۀ قرآن به آن اشاره شده و از جملۀ آنها، سورۀ صافات آیۀ ۱۰، سورۀ جن آیۀ ۸، سورۀ حجر آیات ۱۶-۱۸ میباشد. و نیز در آیۀ ۵ سورۀ ملک، راندن شیاطین به مصابیح که همان کواکب آسمانی است نسبت داده شده است؛ و نیز در سورۀ الرحمن آیۀ ۳۴ آمده که، جن و انس قدرت عبور از مرزهای آسمانها و زمین را جز با نیرویی (فوقالعاده) ندارند، و هدف شیاطین از استراق سمع از ظاهر روایات، دو مورد میباشد:
برای ایجاد اشتباه و تردید بین اهل زمین دربارۀ وحی آسمانی و کلام پیامبر صلیالله علیه و آله، که مؤید این مطلب، سخن امام صادق علیهالسلام است که فرمود: «شیاطین از استراق سمع منع شدند تا در روی زمین، چیزی از خبرهای آسمانی که شبیه وحی است نباشد، و در آنچه از جانب خداوند برای مردم آمده، اشتباه واقع شود.» (۱۲) و نیز مؤید این مطلب نقل ابن عباس است که گفت: «شیاطین داخل آسمان میشدند و اخبار آن را به کاهنان میرساندند، سپس کاهنان دروغهایی را به آن افزوده و برای مردم زمین بیان میکردند.» (۱۳)
و در تأویل عرفانی برای آیات ۱۵-۱۸ سورۀ حجر گفته شده: مقصود از سماء، عقل یا قلب و منظور از بروج، مراتب عقل (هیولانی، بالملکه، بالفعل، مستفاد) یا مقامات اخلاقی مانند صبر، شکر، توکّل و… است. و مقصود از تزیین سماء، آراستن آن به علوم و معارف و حکمتها برای متفکران است و مراد از شیطان، اوهام و تخیلات، و از شهاب مبین، برهان واضح یا اشراق نور هدایت اراده شده که اوهام تخیلات را میراند. (۱۴)
بسیاری از مفسران معتقدند که پیش از بعثت یا پیش از میلاد پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله شیاطین و جنیان میتوانستند به آسمان رفته و گفتگوی فرشتگان را بشنوند و بعد از آن دیگر نمیتوانستند، و برخی هم معتقدند که شیاطین هیچگاه حتی پیش از بعثت هم به آسمانهای معنوی راه نداشتند.
منابع:
۱) ایمان و کفر، (ترجمۀ کتاب الایمان و الکفر بحارالانوار، ج ۶۴، ترجمۀ عطاردی)، ج ۱، ص ۵۷۶
۲) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۱، ص ۳۵۵
۳) المحجه البیضاء، ج ۲، ص ۲۱۱
۴) کشاف اصطلاحات الفنون نقل از کتاب الانسان الکامل – سید عبدالکریم بن ابراهیم گیلانی، ص ۶۷۴
۵) مشرب الارواح، ص ۲۱۶
۶) رسائل شاه نعمتالله ولی
۷) مشرب الارواح، ص ۲۵۸
۸) مقامات شمس، ص ۲۷۱
۹) زیارت ششم امیرالمؤمنین علیهالسلام به نقل از امام صادق علیهالسلام، مفاتیحالجنان
۱۰) مصباح الهدایه، ص ۲۹
۱۱) مثنوی، ۷/۱-۶
۱۲) کنز الدقائق، مشهدی، ج ۱۳، ص ۴۷۷
۱۳) الجامع الاحکام القرآن، قرطبی، ج ۱۰، ص ۱۰