آمد سحر

آمـد سحر آن دلبر خونین جـگران **** گفت: ای زتو بر خاطر من بار گران

شَرمَت بادا که من به سویت نگران **** باشم، تو نِهی چشم به سوی دگران (عبداللرحمان جامی)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.