آیت الحق سیّد علی آقا قاضی
همانطور که قبلاً متذکّر شدیم، استاد از نوجوانی با جذبهای که در جانشان متجلّی بود، دنبال بزرگان و اولیایی الهی بود. در سن جوانی به سال ۱۳۶۱ هجری قمری با استاد عرفاء متأخّر، سیّد العرفاء الواصلین سیّد علی آقا قاضی (قدّس سرّه) آشنا و جذب ایشان میشوند و حضرتش این جوان با همت را میپذیرند. (آن وقت از عمر مبارک آقای قاضی ۷۶ سال گذشته بود.)
حضرت استاد فرمودند:
«لطف ایشان به من همانند لطف یک پدر به فرزند بود. یکبار آقای قاضی به دنبالم فرستادند، من آن وقت در مدرسهٔ جدّمان بودم. اگر همّ و غمّی داشتم با حضور به محضرش، آن غم برطرف میشد. رفیقش خدا بود. اگر با افرادی همانند آیتالله سیّد جمال گلپایگانی و امثال این بزرگان رفت و آمد داشت، نه از باب رفاقت سلوکی بلکه از جهت آشنایی بود.
آقای قاضی روزهای جمعه منزلش مجلس روضه داشتند و من به منزل ایشان میرفتم و در نماز به ایشان اقتدا میکردم. با اینکه آقای قاضی امامت و هیچ نوع ریاستی را قبول نکردند و فقط شاگردان خاص در منزل به او اقتدا میکردند؛ نمازش فوقالعاده بود. وقتی در حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام نماز میخواند بسیار متواضعانه میخواند. او خدائی و ملکوتی بود و اهل زمین نبود. آقای قاضی به من فرمود: «توی سرت نور است».
وقتی صحبت از خرما شد گفتم: من خرمای «دِری» را دوست دارم. بعد رفتم به منزل، بعد از مدتی کوتاه دیدم درِ خانه را میزنند. درب را باز کردم دیدم آقای قاضی خرمای «دِری» خریده و درون جیبش گذاشته و برایم آورده است.
او تمام مکاشفه بود. با داشتن عیالات زیاد خم به ابرو نمیآورد. (اواخر عمر آب را میدید گریه میکرد و به یاد اباعبدالله علیهالسلام میافتاد). (دقیقاً یادم نیست این جمله را از استاد شنیدم یا از آقا سید هاشم رضوی هندی «قدّس سرّه» شاگرد دیگر آقای قاضی) علمیتش کافی و به اخبار احاطه کامل داشت و جنبه یادداشت اخبارش غالب بود. سجدههای طولانی داشت، روزی به منزل آقای قاضی رفتم، در سجده بود، چون خیلی طول کشید از منزل خارج شدم (تا مزاحمتی نباشد). او کسی بود که در حقّ فانی بود. دستورالعملهای آقای قاضی در معرفت نفس و معرفت رب بسیار بود. سفارش اکید به مراقبه میکردند و به ذکر یونسیّه در سجده و تسبیحات اربعه بعد از هر نماز امر میکردند و خواندن سورهٔ «انّا انزلناه» را در شب جمعه ۱۰۰ بار و عصر جمعه ۱۰۰ بار وصیّت میکردند.
آقای قاضی به من فرمودند: مسجد سهله (که رسم آن است که شبهای چهارشنبه و جمعه میروند)، روز جمعه رفتنش بهتر است. (شهریورماه ۱۳۷۰)
روزی عرض کردم برای نورانیّت و روشنایی قلب چیزی بفرمائید؟ فرمودند: بعد از نماز عصر ۷۰ مرتبه استغفار خوب است. (نوزدهم خردادماه ۱۳۶۸)
خواندن زیارت ششم امیرالمؤمنین علیهالسلام را بسیار مفید و عظیمالشأن توصیف میکردند؛ و خودش شبها قبل از خواب مسبّحات قرآنی را میخواندند. زیارت «سَلامٌ علی آلِ یاسین» به اضافهٔ «الْمستغاث بک یا بن الحسن» ۷۸۶ مرتبه، در توسّل به ساحت مقدّس امام زمان (عج) را سفارش میکردند.
معمولاً بین الطلوعین به وادیالسلام میرفتند. چرا که روایت دارد بین الطلوعین به قبرستان بروید که «یسمع و یری و یخبر»؛ که مردگان میشنوند و میبینند و اخبار میدهند.
ایشان شاگردانی ممتاز تربیت کردند، لکن خودشان میفرمودند: سیّد احمد کشمیری سوخته است. (ایشان مجذوب بود و نوعاً دوازده هزار ذکر «یا الله، یا هو» را شبها میخواند)
وقتی آقای قاضی را در مکاشفه (یا خواب) دیدند، بعد از وفات آیتالله سیّد محمّدکاظم یزدی جدّمان، اسم مراجع تقلید را نوشتهاند از جمله اسم آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی هم نوشته شده است. به آقای اصفهانی این نکته را متذکّر میشوند. گاهی آیتالله اصفهانی به آقای قاضی میگفتند: کی وقتش میرسد؟ میفرمودند: به زودی میرسد و همینطور هم شد. آقای قاضی از نظر مادّی بسیار فقیر بودند، آیتالله اصفهانی که سخاوتش زبانزد بود، میگفت: هرگاه قصد میکنم برای ایشان چیزی بدهم یادم میرود! (آقای قاضی فرمودند: «برزخ من در دنیا، کشیدن فقر است». به نقل از آقا سید هاشم رضوی هندی.)
دربارهٔ فوت فرزندش فرمودند: یک وقت فرزند پسرش از دنیا رفت (برق او را گرفته بود) مادر بچه گریه میکرد، میفرمود: روح بچهام الآن پیش من بوده است، ولی مادرش گریه میکند. (این قضیه را از آقا سیّد محمّد حسین قاضی فرزند آقای قاضی در منزل استاد به تاریخ شب ۲۱ رمضان ۱۴۱۸ شنیدم که آقای قاضی میفرمود: «پسرم کنارم هست، امّا نمیتوانم زنها را تفهیم کنم»). امّا دربارهٔ هنگام وفات و بعد از آن جناب استاد فرمودند: موقع وفات، آقای قاضی میفرمود: این (روح) دارد میرود و اشاره به جان و روحش میکرد.
اواخر عمر شریفش یک نفر که سالها با ایشان آشنا بود ولی مقام آقای قاضی را نمیشناخت، آمده بود عیادت ایشان. آقا فرمودند:
نزدیک است راحة الحلقوم شوم. آن شخص خیال کرد آقا شیرینی راحة الحلقوم میخواهد. از خانه بیرون رفت (ظاهراً فردا) و این شیرینی را خرید و آورد، دید آقای قاضی وفات کرده، تازه متوجّه شد که منظور آقا شیرینی نبوده، بلکه خارج شدن روح از بدن بوده است.
جنازه ایشان را (صبح چهارشنبه سال ۱۳۶۶ هـ. ق) موقع غسل دیدم که لبانش باز بود و به صورت، تبسّم داشت. (آقا سید محمدتقی طالقانی داماد آیتالله شیخ محمدتقی آملی جنازه را غسل دادند و خودشان در مدینه وفات کرد به نقل از مرحوم سید هاشم رضوی «قدّس سرّه»)
موقع تشییعجنازه وقتی تابوت آقای قاضی را میبردند عدّهای از علما شرکت داشتند، دکان داری میگفت: او همیشه به دکانم میآمد، نمیدانستم ایشان چه قدر ملّا و بزرگ است! (سوم شعبان ۱۳۷۲)
از آنجائی که اکثر نجف به خاطر اجدادم مرا میشناختند به عدّهای از بازاریها گفتم دکانها را موقع تشییع ببندید (که آن روز مرسوم بود) و آنها هم بستند. بعدها عدّهای گفتند: تو برای یک صوفی دستور تعطیلی بازار را میدهی؟! از آنجائی که جوّ نجف نسبت به این سلسله عرفا خوب نبود مجالس فواتح زیاد گرفته نشد، بلکه از طرف خانوادهاش و بعضی علما و شاگردانش مجلس ترحیم گرفتند.
«بعد از وفات خواستم درجات ایشان برایم معلوم شود، خواب دیدم که از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است. فهمیدم درجات ایشان نزد خداوند تعالی رفیع و بلند است».
محرّر این سطور گوید: حضرت استاد «قدّس سرّه» مطالبی دیگر هم درباره این فرزانه قرن گفتند؛ که به خاطر اختصار و عدم مصلحت در انتشار آن، به همین مقدار اکتفا میکنیم. چیزی که نوعاً از بیانات و احساسات استاد نسبت به آقای قاضی شنیده میشد غیر از جنبه علمیت و عرفان و فقر مادی، مظلومیت ایشان را که در میان اهل علم بود، آن را بازگو میکردند. (مرحوم آقا سید هاشم رضوی که سالها آقای قاضی را درک کرده بود و در تاریخ ۲۳/۳/۷۱ در قم وفات کردند، بارها فرمودند: «چون مردم عراق حرمت امیرالمؤمنین علیهالسلام و اولیاء الهی همانند آقای قاضی را ندانستند، به بلاهایی از قبیل حکومت بعث و دیکتاتوری صدام و اخراج و فرار از عراق دچار شدند و اینها اثر وضعی اعمال آنها بوده است»).
البته حضرت استاد خیلی از بندگان صالح و اولیای الهی و اهل معرفت را درک کردند و از آنها صحبت کردند و بهرههایی هم بردند که در این مختصر نمیشود همه را به رشتهٔ تحریر درآورد…