اتّحاد

اتّحاد آن است که دو یا چند ذات یکی گردند.

اتّحاد، شهود وجود واحد است که همه به وی موجودند. پس هر چیزی به او اتّحاد پیدا می‌کند.

جان گرگان و سگان هر یک جداست **** متّحد جان‌های شیران خداست (مثنوی)

جانِ حیوانی ندارد اتّحاد **** تو مجو این اتّحاد از روح باد (مثنوی)

پس کثرت و نزاع‌ها در روح‌هایی که در مرتبه حیوانی درجا زده‌اند، وجود دارد؛ زیرا انانیّت و خودبینی که لازمه حیوانیت است در آنان به نحو بارز وجود دارد.

امّا آن‌که از این مرحله بِرَست و وجود انسانی‌اش به حق پیوست، با او اتّحاد حاصل کرد. البته نه از راه حلول و اتّحاد ذاتی شخصی، بلکه از جهت وحدت نوری و اتحاد شأنیِ اتصالی و فنایِ تاریکی در روشنایی و زوال شخصیت و جدا شدن تعیّن از هستی مطلق.

در معانی، قسمت و اعداد نیست **** در معانی تجزیه و اَفراد نیست (مثنوی)

اتّحاد یار، با یاران خوش است **** پای معنی گیر، صورت سرکش است (مثنوی)

زیرا همین‌که صورت‌پرستی و چندگانگی که منشأ همه ستیزهاست محو شود، اتّحاد و گنج وحدت حاصل می‌شود.

حروف منظورم را پهلوی هم دیگر می‌نویسی، چگونه خوش می‌شود. تا بدانی که خوشی در جمعیّت یاران است. پهلوی همدیگر می‌نازند و جمال می‌نمایند. آنگاه که حروف جداجدا می‌افتند، هوا در میان ایشان درمی‌آید، آن نور ایشان می‌رود. یاران جداجدا هم، نور، خوشی و هم زیبایی و یگانگی آنان از بین می‌روند.

دعوت انبیاء از برای غیر بود و اگر از برای غیر نبوی، این چندین گفت و گوی از بَهر چه بودی؟ آنجا اتّحاد معین و حضور است.

انبیاء بودند ایشان، اهل ودّ **** اتّحاد انبیاء اَم فهم شد (مثنوی)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.