وبلاگ

اتّهام مرسومات

اتّهام مرسومات از موضوعاتی است که نفس باید به کمال برسد تا به وجه صحیح و مقبول بتواند مرسومات را متّهم کند.

اتهام مرسومات مستلزم این است که شخص احاطه کامل بر اخلاقیات داشته باشد، از اعمال و احوال خلق مطّلع بوده و به سیر و سلوک نفوس وارد باشد. اتهام مرسومات باید از روی نور بصیرت باشد.

مرسومات اموری هستند که وسیله و راه وصول به مقصد هستند.

مرسومات احکامی است که ما مأمور اجرای آن احکام هستیم. تا به آن‌ها عمل نکنیم، به بندگی نتوانیم رسید.

فرموده‌اند: «حسنات الابرار سیّئات المقربین» عباداتی که ابرار انجام می‌دهند، آن عبادات از نظر مقرّبین سیّئه و گناه است. چطور می‌شود حسنه صورت سیّئه به خود می‌گیرد، با این‌که حسنه، عمل خوب و سیّئه، عمل بد است؟

حالات و درجات سالکین متفاوت است. در یکجا سالک در مقام ابرار است و یکجا در مقام مقرّبین.

مقام مقربین بالاتر از مقام ابرار است. وسعت افق دید مقرّب و نظرش دقیق‌تر از بارّ است.

مقرّب ادراک می‌کند مطالبی را که بارّ از درک آن عاجز است. تحمّل مَنویات مقرّب برای بارّ مشکل و عملیات او از نظر بارّ غیر صحیح است.

آنکه در مقام ابرار است مقرّب را مطرود کند و مقرّب در اعمال، بارّ را متّهم می‌سازد.

«اتّهام مقرب» برای از پیش برداشتن موانع راه است و برای بیدار کردن و توجه دادن اوست به حقایق عالی‌تر؛ ولی بارّ چون نیّت و غرض مقرّب را درک نمی‌کند و بر طرز فکر او آشنا نیست، گفته‌های او را حمل بر غرض نموده و او را نسبت به خود دشمن می‌پندارد.

بارّ همیشه نسبت به مقرّب معترض ولی مقرّب اعتراضی نسبت به بارّ ندارد و او را از روی خیرخواهی در اعمال و احوال متّهم می‌کند.

سلمان و ابوذر هر دو اصحاب پیامبر صلی‌الله علیه و آله بودند ولی با یک درجه تفاوت در ایمان. درجه ایمان سلمان ۱۰ و درجه ایمان ابوذر ۹ در خانه سلمان دیگ غذا از روی آتش بر زمین می‌افتد و غذا درون آن نمی‌ریزد. ابوذر وحشت‌زده از نزد سلمان بیرون می‌آید.

وقتی حضرت موسی با حضرت خضر همراه شد. خضر گفت تو تحمّل رفتار مرا نداری. موسی گفت: صبر می‌کنم. تا اینکه سوار کشتی شدند و خضر کشتی را سوراخ کرد، در راهی خضر نوجوانی را کشت، به دهکده‌ای می‌رسند وقتی غذا خواستند مردم پاسخ منفی دادند. دیواری آنجا یافتند که رو به ویرانی بود و تعمیرش کردند. موسی هر سه بار معترض شد. خضر علیه‌السلام گفت: هذا فِراق بینی و بینک؛ اما هر سه کارم حکمتی داشت:

کشتی متعلّق به جمعی مستمند بوده و پادشاه هر کشتی که می‌دید غصب می‌کرد. آن را سوراخ کردم که پادشاه در آن طمع نکند. نوجوان در آینده به کفر می‌رفت و پدر و مادر مؤمنش را به کفر می‌کشاند او را به فرمان پروردگار کشتم تا فرزند صالح دیگر نصیبشان شود؛ اما زیر دیوار گنجی از آن دو یتیم بود. اگر دیوار می‌ریخت گنج هویدا می‌شد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.