اختیار
اختیار یعنی برگزیدن.
اختیاراتی که در وجود انسانها نهاده شده است، از اختیار خداوند به وجود آمده و این اختیارات عارضی به اختیار ذاتی واجبالوجود منتهی میشود. پس اختیاری که به انسان داده شده، تامّ نیست. بلکه اختیاری اعتباری و مجازی است و بنده متناهی و موزون و عاجز را نباشد در ساحت کبریایی، خویش را مستقل و مختار مطلق بداند که خلاف ادب بندگی است.
زیرا قبل از آمدن به دنیا فعلی نبوده؛ حال، برای ظهور اسماء، خداوند نمودی داده است و حکمتها جاری است و در ظروف مستعده، فیوضات بخشیده شده و این کرامتی به انسان است.
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار **** در گردشاند بر حسب اختیار دوست (حافظ)
اما جواب آنکه گوید اختیار تامّ دارم این است:
۱- چطور از عدم آمده، اختیار نداشته حال اختیار دارد.۲- چرا در کارها تصمیم بسیار میگیرد، اما به آنها نمیرسد.
۳- چرا مال و منصبها فناپذیرند و باقی نمیمانند. ۴- با آنکه همه خواهان کمال لذاتاند، کسی به آنها نمیرسد.
اما دلایل مختار بودن انسان:
۱) اختیار انسانها از اختیار خداوند به وجود آمده؛ و تکلیف (امر و نهی) متکّی بر اختیار انسان است. پس انسان موجودی مختار است وگرنه امر و نهی و تکلیف از او ساقط میشد.
اختیارش اختیار ما کند **** امر، شد بر اختیاری مُستَنَد (مثنوی)
پس چون انسان است مختار، خداوند او را مسئول اعمالش قرار داده است.
۲) اگر انسان اختیار نداشت، خداوند هرگز او را به بوته ابتلا و امتحان وارد نمیکرد؛ زیرا اختیار و اراده برای امتحان شرط است.
کِامتحان را شرط باشد اختیار **** اختیاری نَبودت بی اقتدار (مثنوی)
۳) تردید و دودلی انسان در کارها، نشانه اختیار اوست. مولانا در تمثیلی عالی موضوع اختیار و تبعات آن را بیان میدارد: انسان مانند شتر است و قوّه اختیار مانند کجاوه. همانطور که اگر بار گران دو طرف کجاوه متعادل نباشد، کجاوه به این طرف و آن طرف متمایل میگردد و با این حرکتِ نوسانی، پشت شتر سابیده و زخمی میشود، قوّه اختیار نیز باعث میگردد تا انسان از میان دو یا چند کار، یک کار را انتخاب کند و انتخاب، مسئولیت آور است و مسئولیت، تشویش آفرین.
پس تردید که محصول اختیار و قوّه انتخاب است، خود عامل جریحهدار شدن قلب و روح آدمی میگردد. در حالی که اگر اختیار در کار نبود، انسان از یک راه میرفت و دیگر اضطرابی نبود.
اُشترام لاغری و پشت ریش **** زاختیار همچو پالان شکلِ خویش
این کژاوه گر شود اینسو گران **** آن کژاوه گه شود آنسو کشان (مثنوی)
۴) حالت پشیمانی و خجالت که بعد از ارتکاب عملی ناشایست بر آدمی عارض میگردد، دلیل بر مختار بودن او است.
گر نبودی اختیار، این شرم چیست؟ **** وین دریغ و خِجلت و آزرم چیست؟ (مثنوی)
۵) قوّه اختیار در آدمی خفته و پوشیده است ولی به هنگام عرضه خیر و شرّ به او، این قوّه خفته بیدار میگردد و آدمی یا بهسوی خیر میرود یا بهسوی شرّ
اختیاری هست در ما ناپدید **** چون دو مطلب دید، آید در مزید (مثنوی)
۶) دلیل فطری و وجدانی که هرکس احساس میکند در انجام اعمالش مختار است.
مرتبه نهایی اختیار آن است که اراده و اختیار انسان کامل در اراده و اختیار خداوند محو و فانی گردد؛ یعنی در برابر خداوند از خود اختیاری نداشته باشد و این سبب عنایت حقتعالی به بنده است که اختیارش به اختیار حق باشد نه به اختیار نَفس و این بیاختیاری بندگان خدا، عین اختیار کامل است.
آنکه مغلوب اندر لطف ماست **** نیست مضطر، بلکه مختار ولاست (مثنوی)
ؤلاء: دوستی
منتهای اختیار آن است که خَود **** که اختیارش گردد اینجا مُفتَقَد (مثنوی)
مفتقد: گم کرده شده
«اختیار آن بِه که باشد دست یار» و گفتهاند: اوّل مقام عبودّیت برخاستن از اختیار است و بیزار شدن از حول و قوّت خویش.