استقامت
استقامت به معنای پایداری و ایستادگی است؛ یعنی شخص میخواهد قیام (ایستادگی) کند و پایداری نماید و پابرجا باشد خواه در افعال باشد یا در اخلاق.
به همین خاطر نظر اهل معرفت این است که کوشش و ریاضت استقامت میخواهد که آن انجام اوامر و نواهی و پایداری بر راه است.
گفتهاند: استقامت ضد اعوجاج است و آن حرکت و پی گیری بنده در طریق عبودیت (بندگی) است با راهنمایی شرع و عقل و پی گیری.
استقامت وفای به همه پیمانهاست و ملازم بودن بر صراط مستقیم با رعایت حدّ اعتدال در تمام امور؛ از طعام و شراب و لباس و در هر امر دینی و دنیوی و آن صراط مستقیم است مانند صراط مستقیم آخرت.
از این جهت در حدیث آمده که پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: سوره هود مرا پیر کرد. به خاطر این آیه «فَاستقم کما اُمرت و من تاب معکم»
«همانگونه که فرمان یافتهای استقامت کن، همچنین کسانی که با تو بهسوی خدا آمدهاند.» علّت پیر کردن پیامبر این است که امّت نمیتواند بار کسی کند (ایستادگی کند) و در واقع زحمت استقامت امّت هم بر دوش پیامبر صلیالله علیه و آله است.
یکی از حکما گوید: علامت انسان مقاوم و مستقیم آن است که همچون کوه باشد؛ زیرا کوه را چهار نشانه است:
۱) یکی آنکه از حرارت و گرمی ذوب نمیشود.
۲) سردیها او را منجمد و یخ زده نمیکند.
۳) بادها نمیتوانند آن را از جای برکنند.
۴) سیلاب نمیتواند آن را از میان بردارد.
انسان مستقیم نیز به همین صفت است. اگر از کسی به او نیکی و احسان شود، موجب نمیشود از آنچه درباره او حق است منحرف شود. یا اگر از کسی به او بدی رسد، جز به حق منحرف نمیشود.
استقامت طریق آن است که راست و بر خط مستوی باشی، یعنی ملازم طریق باشی. استقامت یعنی پابرجا بودن و ثابت بودن در چیزی است.
بزرگی گفت: «صاحب استقامت باش نه صاحب کرامت که نفس تو کرامت خواهد و خدای استقامت.»
یکی از اهل معرفت گفت: «خصلتی که محاسن انسان را تکمیل میسازد استقامت است.»
در کتاب مراقبه سالکین آمد که سالک مراقب با مدد حق و توفیق با استقامت، ایستادگی کند، به تدریج راه را بر رقیبان (خرابیها) میبندد.
اما حرف اول و آخر در این راه استقامت است. هرکس میتواند به نوعی بهسوی خدا حرکت کند؛ اما بعضیها به کمترینها بسنده میکنند یا با سادهترین مشکلات میدان را خالی میکنند ولی بعضیها بیشتر استقامت میکنند؛ اما در آخر تنها عدّه کمی کالجبل الرّاسخ (مانند کوه استوارند) و هیچ مشکل و مانعی نمیتوانند آنها را از راه بردارد و میمانند.
به همین علّت افراد در سلوک میآیند ولی بعد از چند سال میروند، چون استقامت ندارند.
در سلوک یکی از عدم استقامت باعث میشود، آدم خسته شود و به اصطلاح نفس سرش کلاه بگذارد و با آدم ور میرود که ما چیزی نشدیم و …
بعد همیشه اوّل راه مهم نیست، آخر کار مهم است و همیشه باید توسل داشته باشیم که ثابتقدم در این راه بمانیم بعضیها ابتدای سلوک حالات و مکاشفات و خوابهایی هم داشتند ولی بعد از مدتی رفتند.
آقای قاضی فرمود:
بعد انسان نباید به خاطر دیرکرد نتایج در سلوک مأیوس شود و از آن دست بردارد چون ممکن است کسی با ناخن زمین را بخراشد و بعد ناگهان به اندازه گردن شتر آب زلال و روان جاری شود.
آقای قاضی در استقامت صلابت کوه را داشت. خودش برای اینکه درهای آسمان به روی او باز شود ۴۰ سال زحمت کشید.
ملّا حسینقلی همدانی ۲۲ سال زحمت کشید تا درهای حقیقت به روی او باز شد.
آقای کشمیری هم الگوی استقامت در طریق بود. کارهای ایشان طاقتفرسا بود، اما خم به ابرو نمیآورد. با اینکه کمرش درد میکرد، قلبشان هم درد میکرد، دو بار سکته کرده بود، هیچ شکایتی نمیکرد و اینها همه دلیل بر استقامت ایشان بود.
از آقای کشمیری سؤال شد: برای رسیدن به راه واقعی چه چیزی لازم است؟ فرمود: با زحمت و استقامت میتوان به جایی رسید و الّا نخواهد رسید.
استقامت در حوادث، بیثباتی در عمل **** بنده را سلطان نماید، شاه را دربان کند
آقای کشمیری این آیه را زیاد میخواندند: «إنّ الّذین قالو رَبُّنا الله ثُمَّ استَقامُوا تَتَنزّلُ علیهمُ المَلائکة: آنانی که گفتند پروردگار ما الله است پس استقامت ورزیدند، بر آنها ملائکه نازل میشود.» (فصّلت ۳۰)
که خدای متعال نزول ملائکه را بر استقامت قرار داده است، برای استقامت در این راه استفاده میکردند.
یا غالباً افرادی که میآمدند میگفتند فلان برنامه عبادی را شروع کردیم و به نتیجه نرسیدیم، ایشان این آیه را میخواند «و ألّوِ استَقامُوا علی الطریقة لَأسقَیناهُم مٰاءً غَدَقا: اگر آنها (جن و انس) در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان میکنیم.» (جن ۱۶)
پس با زحمت و استقامت میتوان به مقامی رسید.
اندر این ره می تراش و میخراش **** تا دم آخر دمی فارغ مباش
سالک باید در طریق زحمت بکشد و تا آخرین لحظات زندگانی فارغ و بیکار نباشد. شاید لحظه آخر عنایت خدا شامل حال او شود و به اسرار و مصائی بهرهمند گردد و به حق الیقین برسد.