استماع
یعنی طلب شنیدن و از باب استفعال است.
به تجربه رسیده که سالک مبتدی در ابتدای ورود به وادی سلوک باید در مرتبه گوش باشد چنانکه در قرآن میفرماید: «وقتی قرآن خوانده میشود، استماع کنید (گوش کنید) شاید مورد رحمت خداوند قرار گیرد.» (اعراف ۲۰۴)
کودک وقتی متولد میشود، ابتدا سخن نمیگوید، بلکه شیر مینوشد و تمام گوش است. بعد از چند ماه خاموشی، سخنان پدر و مادر را یاد میگیرد.
مدتی می بایدش لب دوختن **** از سخن تا او سخن آموختن
پس سالک تحت نظر استاد تا اجازه سخن گفتن نیافت، محضرش استماع کند و گوش دل به سخنان پر مغز دهد، اگر احیاناً تفهیم نشد، آنگاه مؤدبانه میتواند بهعنوان سؤال از استاد بپرسد.
شمس تبریزی فرمود: من آنگاه که در طلب این راه بودم، چون خدمت بزرگی دریافتمی البته لب نجنباندمی تا او گوید و خاموش بودمی.
میگفتم او بزرگتر و کاملتر در دانش این راه باشد. اگر من بگویم، او نگوید و من محروم شوم. گیرم که از من کمتر باشد نیز خاموش باشم و میشنوم که شنیدن، جان پروریدن و گفتن، جان کندن است. با خود میگفتم هرچه ما به صد روز اصلاح میآوریم، او به یک لحظه زیر و رو کند.
شرح: قاعده این است که شاگرد باید گوش کند، استماع کند تا یاد بگیرد. اگر استماع کند، انگارد دارد جانش را میپروراند و تربیت میکند. (مثل اینکه دانه را میکارد و آب میدهد تا رشد کند.) هرچه باشد استاد راه رفته است. البته همیشه نباید استاد حرف بزند. اصل میان تلمیذ و مراد؛ اصل ملاقات مهم است. شاید انسان به ملاقات بزرگی برود و او یک کلمه حرف بزند و همان یک کلمه برای مستمع کافی باشد. در واقع مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.
سعدی گوید در شهر بعلبک از شهرهای شام بودم و روزی برای چند نفر پند میگفتم و آنان در مُرده و بیبصیرت داشتند و حرفهایم در آنها اثر نمیکرد و آتشسوز دلم هیزم تر آنان را نمیسوزاند. سخن به آیت رسید که حقتعالی فرمود: نَحنُ أقرَبُ إلیه مِن حَبلِ الوَرید: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم. ق ۱۶
ناگهان عابری از کنار مجلس ما عبور کرد و ته مانده سخنم را شنید و تحت تأثیر قرار گرفت بهطوری که نعرهای از دل برکشید و آنچنان خروشید که دیگران را تحت تأثیر قرار داد. آنها هم با او همنوا شدند و به جوش و خروش افتادند سبحانالله! که نزدیکان بیبصر دور و دوران با خبر در حضور.
فهم سخن چون نکند مستمع **** قوّت طبع از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار **** تا بزند مرد سخن گوی، گوی (فسحت: فراخی، گشادی)
یعنی اگر شنونده معنی گفتار را در نیابد از گوینده انتظار سخنوری را نتوان را نتوان داشت. پس باید میدان اشتیاق سخن گوی گشاده شود تا با چوگان معنویت گوی سخن را بزند.
شرح: مثلی است که میگویند «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.» بعضی هستند گوش میکنند، یا نمیفهمند، یا میفهمند و نمیتوانند پیاده کنند. چهبسا سالکانی آمدند و از کسانی که ۳۲ سال قبل از آنها آمده بودند جلو افتادند. چون خوب درک میکنند، خوب پیاده میکنند، خوب هم راه میروند.
مستمع نه با حضور جسمیاش؛ بلکه با حضور قلبیاش (با حضور روحیاش) میدان را برای صاحب سخن باید باز کند. همش از صاحب سخن نیست.
امام باقر علیهالسلام فرمود: هنگامیکه نزد دانشمندی مینشینی، بر شنیدن حریصتر باش تا گفتن. خوب شنیدن را همچون خوب گفتن فراگیر.
شیخ بهایی میفرماید: در حدیث آمده است که مرد آنگاه کمال یابد که خودش کامل گردد. از این روست که دوزخیان نگویند که اگر روزه میداشتیم و نماز میخواندیم و حج میگزاردیم. بلکه گویند: اگر ما سخن پیامبران را میشنیدیم یا به دستور فرد کار میکردیم از دوزخیان نبودیم.
سخنان چون بیان میداریم، مانند شیر در پستان جان است تا از طرف شنونده میلی نباشد، آن شیر جاری نمیشود. اگر شنونده طالب باشد و گوینده مرده، بر اثر شوق شنونده گوینده به سخن آید.
مستمع چون تشنه و جوینده شد **** واعظ اَر مرده بود گوینده شد
اگر شنونده زندهدل باشد، گوینده اگر لال هم باشد، به صد زبان به نطق درمیآید.
اگر کسی نسبت به شنیدن معارف اهلیت نداشته باشد، گوینده حقایق را پنهان میدارد و نمیگوید. همیشه هر چیز را برای دیده اشخاص بینا خوب و خوش و زیبا میکنند.
آواز خوش را کی برای ناشنوا میسازند؟!
مشک را خداوند برای بینیهایی که حس بویایی دارند معطر کرده، امّا برای آدمهایی اَحشَم (کسی که شامهاش کار نمیکند) فایدهای ندارد.
شرح: قابلیت و تشنگی باید در مستمع باشد که خداوند نطق گوینده را باز کند.