اسم
اسم آن است که بر حقیقتی برای تمیزش از دیگری بدون اشاره به معنایی که قائم به ذات این حقیقت است وضع شود.
اسم حروفی است برای استدلال مسمّی تا نامیدن مسمّی را اثبات کند و در حقیقت برای تشخیص صاحب اسم است بدون توجه به معنی.
اسامی خلایق ظاهری است. چهبسا اسم کسی صادق باشد ولی در عمل کاذب است یا اسم کسی تقی باشد ولی عملاً شقی است. پس اسامی ظاهری عاریتیاند.
اما اسم در عرفان، معنی و مسمّی و حقیقت وجودی با تعیّنی خاص به همراه دارد و اسم:
۱) دلالت بر حقیقت دارد. ۲) دلالت بر مسمّی دارد.
۱) صورت فعلیت نهایی، طبق علم ازلی است که حقیقت را تعیین میکند نه صورت بدوی. مثلاً چوبدستی موسی علیهالسلام ابتدا در صورت بدوی نامش عصا بود، اما در حقیقت و از ازل نام او اژدها بود. یا شخص اوّل کافر است بعد مؤمن میشود. یا اگر خداوند نام کسی را از ازل چالاک گذاشت، او هرگز تنبل نمیشود.
۲) مثلاً دیوار یا پرده دو اسم برای پوشانندگی هستند و در واقع این دو اسم مظهر اسم ستّار (بسیار پوشانندگی) هستند.
بی اسم، کسی درک مسمّی نکند **** نام اَر نبوَد، تمییز اشیاء نکند
عقل اَر چه مصفّا و مزکّی باشد **** ادراک اِله جز به اسماء نکند