انا الحق
گفتِ فرعونی، أنا الحق گشت پست **** گفتِ منصوری، أنا الحق و برست (مثنوی)
دعوی «أنا الحق» فرعون که در مرتبه کثرت و خودبینی چنین سخنی را گفت، ناشی از انکار خدا بود و این فرق دارد با گفتارِ منصور حلاج که در مرتبه فنا و استغراق در ذات احدیت بود.
و مراد از «أنا الحق» همان «هوالحق» است و در اینجا ادعای خدایی و ربانیّت عارفِ مجذوب نیست؛ زیرا گوینده این گفتار را خود نمیدانند، بلکه گویند را حضرت حق میشمرند؛ یعنی این حقتعالی است که در نایِ آنان دمیده و ندای «أنا الحق» ترنّم نموده است.
مولانا در فیه مافیه شرح داده که اَنا الحق گفتن را که مردم میپندارند دعوی بزرگی است، أنا الحق، عظیم تواضع است؛ زیرا آنکه گویند: من عبدِ خدایم، دو هستی اثبات میکند: یکی خود را و یکی خدا را؛ اما آنکه أنا الحق میگویند، خود را عدم کرده و گویند یعنی من نیستم، همه اوست.
روا باشد اَنا الحق از درختی **** چرا نَبوَد روا از نیک بختی
هر آن کو خالی از خود چون خلأ شد **** أنا الحقاند او صوت و صدا شد
از یاد خدای مرد مطلق خیزد بنگر که ز نور حق چه رونق خیزد
این باطن مردان که عجایب بحریست **** چون موج زند از آن أنا الحق خیزد (مثنوی)