وبلاگ

بسیط الحقیقه

بسیط در لغت به معنای گسترده، وسیع، گشاده و پهن، ساده و نیامیخته، خالص است.

به‌عبارت‌دیگر بسیط چیزی است که هیچ نوع ترکیبی در آن راه نداشته باشد.

کلمه بسیط را معانی متعددی است. از جمله:

۱) جزئی نداشته باشد؛ نه جزء عقلی و نه جزء خارجی.

۲) هیچ نوع ترکیبی در آن راه نداشته باشد؛ نه علمی، نه وصفی، نه خارجی و نه مقداری.

۳) نه مرکب از اجزای تحلیلی عقلی باشد؛ نه عینی، نه خارجی و نه مقداری.

این چنین بسیطی، «بسیط الحقیقه» و آن ذات حق و واجب‌الوجود باشد.

به تعبیر دیگر:

۱) همانند افلاک طبیعت نوعیه جدا ندارد. (مثلاً طبیعت کره زمین چون آن از آب تشکیل شده مرطوب است یا طبیعت کره زحل آتشی است.)

۲) وجودش محض باشد نه مرکب.

۳) مانند عقول و نفوس، جسمِ جسمانی نباشد و همانند مجرّدات تعیّن خاص نداشته باشد.

شرح:

وقتی می‌گوییم خداوند بسیط است، این است که خدا مثلِ مادّه، جزء ندارد و ترکیب هم ندارد؛ یعنی این‌طور نیست که خداوند از چند جزء تشکیل شده باشد یا از چند جزء ترکیب شده باشد. مثلاً یک کیلو آهن از هزاران جزء آهن تشکیل شده است. جزء خارجی با چشم مشاهده می‌شود و خداوند جزء خارجی ندارد. یک وقت می‌گوییم جزء عقلی، یعنی ما فکر می‌کنیم و می‌گوییم زمینی داریم و می‌خواهیم خانه بسازیم و در ذهن ما آشپزخانه و حمّام و اتاق و … قرار می‌دهیم، این‌ها ترکیب عقلی و ذهنی است. ذات خدای متعال ترکیب عقلی ندارد. به ذات خدای متعال ترکیب علمی راه ندارد که مثل علوم چند چیز را با هم ترکیب کنیم و یک چیز به دست بیاید.

دیگر آنکه؛

خداوند مجرّد مطلق است اوّلاً مقدار جسمانی ندارد و مادّه هم ندارد و چیزی که مقدار ندارد، جا ندارد.

امّا فرشتگان با آن‌که مجرّد هستند و جسم ندارند ولی جزئی هستند و جا گیرند.

به پیغمبر صلی‌الله علیه و آله گفتند در مجلس فوت فلان صحابه چقدر خودتان را جمع کردید؟ فرمود: آن‌قدر ملائکه آمده بودند که جا نبود. پس در عالم تجرّد با اینکه مادّه نیست باز مقداری است. ولی خدای متعال که مجرّد مطلق است هیچ نوع تجرّد جزئی در او راه ندارد و این چنین وجودی را مجرّد محض و وجود مطلق گویند.

وقتی کلمهٔ مطلق استفاده می‌کنیم، یعنی تقیّد به آن راه ندارد و جزء هم بدان راه ندارد و ترکیب هم ندارد.)

ملاصدرا در کتاب المشاعر گوید:

چون واجب‌الوجود منتهای سلسلهٔ حاجت‌ها و تعلّق‌هاست و غایت هر چیز و تمامیِ هر حقیقتی است، پس وجود او توقف بر چیزی ندارد و متعلّق به چیزی نیست. پس واجب‌الوجود از هر جهت بسیط الحقیقه است و ذات او از جمیع جهات واجب‌الوجود است.

همان‌گونه که بالذّات واجب‌الوجود است، جهات امکانیه و امتناعیه در او راه ندارد. چرا که در غیر این صورت، ترکیبی که مستلزم امکان است در ذات حق لازم خواهد آمد و مسئله امکان در ذات واجب‌الوجود امری ممتنع است.

گفته‌اند: اِنّ الواجب الوجود بسیط الحقیقه.

شرح: اگر چیزی جهت و سو داشته باشد، لازمه‌اش این است که صورت و جزء داشته باشد. وقتی چیزی جوهر، جزء، صورت، جهت داشته باشد، مرکّب است.

مرکب مقابل بسیط است.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.