بهار
در بهار، همهٔ اسرار یک درخت از برگ و خار و گل و میوه برملا میشود. کسی که سر تا پا گل است، پس بهار برای او، مانند دو چشم روشن است؛ اما در این حکایت، خار دوستدار خزان است، یعنی انسانهای پوچ و بیمعنا، دوستدار مرگ و قیامت نیستند؛ پس فاقد حقیقت بهمثابهٔ خار است و طالب دنیاست و اولیاء الهی همانند گل و میوه هستند که میخواهند طعم و بوی خوشی را به طالبان برسانند. در محشر، همه چیز برملا میشود و خوبان و نیکان، همانند بهاران بر درجاتاند و بدان و غافلان، همانند پائیز در درکات اند. وقتی شکوفهها از درخت میریزند، میوهها سرباز میکنند و آشکار میشوند. اگر کالبد انسانی بشکند، جان آدمی سر بر زند و این تکامل زمان میبرد، یعنی بهتدریج رو به تکامل میرود. پس هر چه از توجه لذایذ کالبدی کاسته شود، از آنطرف روح، تقویت میشود. در نتیجه روحهای بلند، همانند درختان بهاری در قیامت سربلند و سرسبز و پر شکوفه و میوه خواهد بود.