بُعد

بُعد در لغت به معنای مسافت، دوری و دور شدن؛ مقابل قرب است؛ و در اصطلاح دوری دل از خدای متعال است.

بُعد تو مرگیست با درد و نکال **** خاصه بُعدی که بُوَد بَعدَ الوِصال (مثنوی)

امّا بُعد، آوردن مخالفت بوَد و برگشتن از طاعت و اوّل بُعد، دوری بوَد از توفیق؛ بعد بُعد از حقیقت بوَد.

قرب و بُعد، یعنی نزدیکی به خدا و دوری از او دو امر نسبی هستند. چنان چه ممکن است بُعد در مقام قرب هم تحقق یابد بعد از یک مرحله و قرب به مرحله‌ای دیگر. (به تعریف دیگر هرچه بالاتر می‌رویم، قضایا حساس‌تر می‌شود.)

نفوس سعداء و اشقیاء در قرب و بُعدِ از ساحت مقدّس ربوبی متفاوت‌اند و هرکس درجه‌ای مخصوص به خود دارد تا برسد به منتهی درجه قرب که اعلی‌علیین است یا منتهی درجه بُعد که اسفل‌السافلین است. (تفسیر روان جاوید ج ۲ ص ۵۲۶)

کلّاً قرب و بعد از طرف خدای متعال نیست. به این معنا که وقتی نیّت و حال و عمل سالک با کیفیّت می‌شود، به نسبت مقرّب تر و نزدیک‌تر می‌شود و به عکس وقتی نیّت و حال و عمل او کیفیت نداشته باشد، به همان مقدار دورتر می‌شود. البته این بعد و دوری قابل جبران است که همیشه کیفیّت، به‌عبارت‌دیگر اخلاص در نیّتش را بالا ببرد.

دیگر آن‌که گاهی می‌شود که مثلاً سالک حرفی یا مطلبی در مورد خداوند به کار می‌برد که اصلاً زیبندهٔ خداوندی نیست به خاطر اینکه سواد ندارد یا معرفتش کم است مثلاً بگوید خدا عاقل است! این لفظ زیبندهٔ خدایی نیست. گاهی همین کلمات انسان را دور می‌کند. چون لکه‌دار ساختن ساحت معشوق یا حرف ناروایی که قلب معشوق را مکدّر می‌کند، برای عاشق و سالک بُعد آور است گرچه معشوق با فضلش رفتار می‌کند.

دیگر آن‌که نوافل مثل نماز شب که تأکید شده قرب آور است یا زیارت عاشورا امری مستحبّی است ولی مقام محمود می‌آورد. در مقابل اعمال حرام بعد آور است. مثلاً در روایت آمده هرکس دروغ بگوید از نماز شب محروم می‌شود. لذا دروغ‌گویی بُعد آور است. پس اعمال دو جنبه دارند: جنبه مثبت که قرب آور است و جنبهٔ منفی که بعد آور است.

دیگر آن‌که شاگرد نباید نسبت به استادش خطور منفی داشته باشد؛ نه اینکه استاد نیّتش خالص است، او به خلوص نیّت او خطور منفی دارد. پس این عمل خود شاگرد است که قرب و بعدش را تنظیم می‌کند.

نکته دیگر، کسی که به قرب رسیده، باید مواظب باشد که هبوط نکند. آدم علیه‌السلام در قرب بود و هبوط کرد؛ قریب بود و به بُعد افتاد و سال‌های سال گریه کرد.

در مثنوی آمده باز شکاری سالیان سال در خانه پادشاه بود و بهترین غذاها را می‌خورد و از او به بهترین وجه پرستاری می‌شد، ولی هوس کرد از خانه پادشاه برود و در عوض گرفتار پیرزن فرتوت (دنیا) شد و او پرش را کند و ناخنش را کوتاه کرد و غذاهای نامناسب به او می‌خوراند.

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید **** هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور (حافظ)

گرچه دوریم به یاد تو قدح می‌نوشیم **** بعد منزل نبود در سفر روحانی (حافظ)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.