بیگانه

بیگانه به معنای ناشناس و غریب و ناآشناست.

بیگانه در اصطلاح عرفان چنین است:

۱) بیگانه از سیر و سلوک و عرفان: آن است که در راه سیر و سلوک قدم نگذاشته و در آن مقام بر نیاید. چنین شخصی به اهل عرفان اعتراض دارد.

نقل است ترسایی در روم شنیده بود که به میان مسلمانان اهل فراست بسیار است. از برای امتحان از آنجا به جانب دارالسّلام روان شد. مرقّع در پوشید و خود را به شبه صوفیه به راه آورد و عصا در دست می‌آمد تا به خانقاه شیخ ابوالعبّاس قصّاب در آمد. چون پای به خانقاه درآورد، شیخ نظرش بر وی افتاد و گفت: این بیگانه کیست؟ در کار آشنایان چه کار دارد؟

۲) تن خاکی از مسائل روح بیگانه است.

در زمین مردمان خانه مکن **** کار خود کن، کار بیگانه نکن (مثنوی)

کیست بیگانه؟ تن خاکی تو **** کز برای اوست غمناکیّ تو

تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی **** جوهر خود را نبینی فَربِهی

۳) اگر دری از بالا باز شود، می‌بینی مسائل پایینی‌ها نسبت به بالا بیگانه و ناآشناست.

چون با بحر آشنا گشتی، شدی از خویش بیگانه **** چو آن زلف به دست آمد، برستی از پریشانی (عراقی)

کسی که در کلاس اوّل است از دانشگاه بیگانه است.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.