تأثیر پیر بر نفس و روان
ور نهد مرهم بر آن ریش تو، پیر **** آن زمان ساکن شود درد و نفیر (۱/۳۲۲۵)
اگر آن پیر و مرشد و راهبر راه بر زخم روحی تو مرهم صفا و معرفت بگذارد و درمانت کند همان وقت درد و فغانت آرام گیرد.
هست پیر راه دان پُر فطَن **** جویهای نفس و تن را جوی کن (۱/۳۲۲۰)
پیر راه شناس تیزهوش، جویبار تن و روان را حفر میکند یعنی جویبار تن و روان آدمی را از رسوبات بیماری و پلیدی و کثافات ظاهری و باطنی پاک میکند.
اتصال شور با شیرین همانند اتصال ناقص با کامل است که از پرتو کمال استحاله و تبدیل مزاج روحانی، ولادت ثانیه دست میدهد.
سالک مانند اتصال قطرهای از آب شور است از تأثیر دریای آب شیرین، شیرین میشود و خاصیت آن را درمییابد.
هر چه در دوشاب جوشیده شود **** در عقیده طعم دوشابش بود
بهعنوان مثال هر چیزی را از قبیل هویج و سیب و به، که در شیره انگور یا خرما بجوشانند مربایی از آن به دست آید که طعم آن شیره را میدهد. همینطور سالک هر چه از شیرهٔ انوار هدایت و نفس استاد استفاده ببرد و قابلیت تأثیرپذیری پیدا کند احوال او از طعم شیرهٔ استاد منوّر میگردد.
حضرت استاد مکرراً اجازه و نَفَس استاد و پیر راهرفته را در تربیت و رشد نفوس مستعده لازم میدانستند و میفرمودند: استاد جزء لوازم اولیه تهذیب بوده و بدون آن سلوک بسیار مشکل است چه آنکه آفات و عوارض و شهوات نفس بسیار است.
چون قبول حق بود آن مرد راست **** دست او در کارها دست خداست
و حافظ شیرازی مدتی بدون استاد راه رفت و راه به جایی نبرد.
مولانا در مثنوی در این باره میفرماید:
پیر را بگزین که بیپیر این سفر **** هست بس پرآفت و خوف و خطر (۱/۲۹۴۳)
اجازه صاحبنَفَس و مرد حق در خواندن ادعیه و اوراد و اذکار آیا تأثیر دارد یا نه؟ حضرت استاد میفرمودند: تأثیر دارد و سالک به همّت و نَفَس مرد خدا راه میرود تا به مقصد برسد.
بدان که نَفَس اولیاء مانند بهار است که باعث حیات جان سالک میشود و باطن او را به صواب میکشاند. چون دین به آنان راست گردد و دریای دل از جوهر آن پر شود پس از سخنان نرم و درشت آنان نباید کناره گرفت و ناراحت شد که در همان سردی و گرمی سخنان ایشان، صفات متحول و به قدرت یقین رساند.
گفتههای اولیا نرم و درشت **** تن مپوشان زانکه دینت راست پشت (۱/۲۰۵۵)
گرم گوید سرد گوید خوش بگیر **** زان ز گرم و سرد بجهی وز سعیر (۱/۲۰۵۶)
گرم و سردش نوبهار زندگی ست **** مایه صدق و یقین و بندگی ست (۱/۲۰۵۷)
دربارهٔ مرحوم عارف بالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفی ۱۳۴۳) نوشتهاند: ابتدای سلوکش بعد از دو سال، خدمت استاد عارف خود ملّا حسینقلی همدانی (متوفی ۱۳۱۱) عرض میکند: من در سیر و سلوک خود به جایی نرسیدهام. استاد فرمود: اسم شما چیست؟ عرض کرد: مرا نمیشناسید، من جواد تبریزی ملکی هستم. میفرماید: شما با فلان ملکیها بستگی دارید؟ عرض میکند: بلی و از آنها انتقاد میکند.
استاد میفرماید: هر وقت توانستی کفش آنها را که بد میدانی، پیش پای آنان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد. میرزا جواد آقا فردا که به درس میرود، خود پایینتر از بقیه شاگردان مینشیند و رفتهرفته طلبههایی که از فامیل ملکی در نجف بودند و او آنها را خوب نمیشناخته را مورد محبت خود قرار میدهد تا جایی که کفش را پیش پای آنان جفت میکند.
چون این خبر به طایفهای که در تبریز ساکن بودند میرسد رفع کدورت فامیلی میشود بعداً میرزا جواد استاد را ملاقات میکند و استاد میفرماید: دستور تازهای (بعد از اصلاح فامیل) نیست تو باید حالت اصلاح شود و از همین دستورات شرعی بهرهمند گردی، ضمناً یادآور میشود که کتاب مفتاح الفلاح مرحوم شیخ بهایی برای عمل کردن خوب است.
میرزا کمکم ترقی میکند و به حوزهٔ قم میآید و به تربیت نفوس میپردازد و عدهٔ زیادی از خواص و عوام از او بهرهمند میشوند.
استاد فرمودند: در نجف اشرف نزدیک مدرسهٔ جد ما آیتالله سید محمدکاظم یزدی با بچههای کوچه بازی میکردم. ناگهان شیخی مرا دید و اشاره کرد نزدم بیا. به نزدش رفتم فرمود: در سرت نور است با بچهها بازی نکن، تو به درد بازی نمیخوری. او کسی غیر از آیت حق شیخ مرتضی طالقانی نبود و این واقعه در سنین طفولیت تقریباً ۸-۷ سالگی (۱۳۵۰ تا ۱۳۵۱ ق) آن هم از استادی در سن قریب هفتادسالگی اتفاق افتاد. بیش از ۱۰ سال (تا سن ۲۱ سالگی) حضرت استاد به ایشان متصل بود و فرمودند: سالها حجرهٔ من کنار حجرهٔ ایشان بوده است.
قدرت تصرف ولی خدا به قدری است که میتواند اثر کلمات و سخنان را از لوح ضمیر مریدان ناپدید سازد. ولی خدا میتواند با تصرفات روحی خود وساوس شیطانی را از جان مریدان بزداید.
چون به تذکیر و به نسیان قادرند **** بر همه دلهای خلقان قاهرند (۱/۱۶۷۵)
از آن رو که اولیاءالله قادرند که هم مطالب را به یاد مرید آورند و هم آن را از لوح نفس آنان بزدایند پس بر همه دلها چیره و مسلطاند (ظاهراً منظور مولانا این است که پیر، قدرت تصرف در باطن مرید را دارد. بدینسان میتواند آثار افعال و اقوال را از ضمیر مرید بگیرد و صورت ذهنی او را دگرگون سازد).
چون به نسیان بست او راه نظر **** کار نتوان کرد ور باشد هنر (۱/۱۶۷۶)
اگر ولی خدا (انسان کامل) بهوسیله فراموشی و نسیان، راه مکر و نظر را بر کسی فرو بندد، آن شخص دیگر نتواند کاری کند و عملی انجام دهد گر چه هنرمند و صاحب فضل باشد.
چون فراموشی خلق و یادشان **** با وی است و او رسد فریادشان (۱/۱۶۸۱)
ایجاد فراموشی در ضمیر مردم و تعلیم دادن حقایق به آنان یعنی محو و ثبت خواطر بر عهده ولی خداست که خلیفه معنوی هم اوست و اوست که به فریاد گمگشتگان سلوک میرسد.
صاحب ده، پادشاه جسمهاست **** صاحب دل، شاه دلهای شماست (۱/۱۶۷۸)
هر حسنی را این تمنّا کی رسد؟ **** موسیای باید که اژدها کُشد (۳/۱۰۶۵)
انسان وارسته و پیامبر و مرشد است که میتواند اژدهای نفس را بکشد و الا هر مدعی و فرومایهای شایستگی این کار را ندارد.
جسم عارف را دهد وصف جماد **** تا بر او روید گل و نسرین شاد (۴/۵۴۸)
همانطور که خاک خاصیت رویاندن گیاه را دارد ولی خدا با نفس گرم خویش زمین سالکان مستعد را میپروراند و در نتیجه انواع گلهای معرفت را در عرصه وجود او میرویاند.
مرحوم آیه الله شیخ محمدتقی آملی در شرححال خود گوید: در سال ۱۳۴۰ قمری به نجف رفتم و مشغول درس و بحث شدم تا سال ۱۳۴۸ الی ۱۳۵۰ نه آنکه خود را مستغنی دیدم بلکه ملول شدم، چه آنکه از طول ممارست از تدریس که شبها در صحن مطهر منعقد میداشتم، خسته شده بودم به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم، بلکه جز دانستن چمد ملفقاتی که قابل اعتراض بود، چیزی نداشتم (فقط اصطلاحاتی یاد گرفته و به آنها اعتراض داشتم) و دنبال کاملی بودم. به هر کس میرسیدم با ادب و خضوع تجسس میکردم تا از مقصود اطلاعی بگیرم. در خلال این احوال به سالکی ژندهپوش برخورد کرده و شبها در حرم حضرت علی علیهالسلام با ایشان به سر میبردم او اگرچه کامل نبود ولی من از صحبتش استفاداتی میبردم تا آنکه موفق به ادراک کاملی شدم که مانند آفتابی در سایه بود و از انفاس قدسیاش بهرهها بردم. از ایشان پرسیده شد: انسان کامل که بود که از او چنین یاد میکنید؟ گفت: حاج سید علی قاضی طباطبایی.
مرحوم عارف کامل ملّا حسینقلی همدانی درباره اتصال به استاد اخلاق و عرفان سید علی شوشتری فرمودند: استاد فقه ام شیخ مرتضی انصاری روزهای چهارشنبه به منزل سید علی شوشتری میرفت این مسئله توجه مرا جلب کرد، به بهانه استخاره درب خانهٔ سید علی شوشتری را زدم و گفتم: استخاره میخواهم. آقا سید علی فرمود: بگویید بیاید داخل. داخل خانه شدم دیدم آقا سید علی به هیئت استاد و شیخ انصاری به هیئت شاگرد نشسته و سید مطالبی را به او در اخلاقیات و وعظ میفرمود!
جلسه که تمام شد آقا سید علی بلند شد و شیخ را بدرقه کرد. بنده مجذوب آن صحبتها شدم. در دلم گذشت از او بخواهم اجازه بدهد من هم بیایم. آقا سید علی فرمود: شما هر وقت بیایید مانعی نیست. از آن روز به خدمت آقا سید علی میرفتم، دیدم اصحاب خاصی هم دارد. (تاریخ حکماء و عرفاء ص ۱۳۳- چلچراغ سالکان ص ۲۶)
آری! ملّا حسینقلی از نَفَس روحانی استاد به مقامات عالیه عرفان میرسد و جانشین مکتب اخلاقی و عرفانی وی میگردد و به تربیت شاگردان برجستهای میپردازد تا جایی که به نقلی ۷۰ مجتهد در درس اخلاق او شرکت میکردند و کمتر کسی در قرن اخیر همانند او توانسته مردان بزرگ را از خود تا به امروز به یادگار بگذارد.