تحیّر
تحیّر یا حیرت به معنای سرگشتگی و آن حالتی است که بر قلب عارف وارد میشود آنگاه که او در تأمّل و حضور و تفکّر است و این حالت وی را از تأمّل و تفکّر بازمیدارد.
البتّه این تحیّر منشأ آن علم و معرفت است و متفاوت است با آن حیرتی که از جهل و نادانی نشئت گرفته.
زیرکی بفروش و حیرانی بخر **** زیرکی ظنّ ست و حیرانی نظر (مثنوی)
توجّه به دنیا و گیر کردن در تعلّقات مادّی و نفسانی آدمی را به حیرت جاهلانه میکشد که نتیجه آن پریشانی و تردید است و هبوط.
امّا تحیّر در این مقام انسان را از توجه به وجود مجازی خویش بازمیدارد و او را به اعلیعلیین میرساند.
میتوان گفت اقتضای علم حیرت و گوشهنشینی است.
ذوالنون مصری گفت: «آنکه عارفتر است به خدا، تحیّر او به خدا سختتر و بیشتر است. از جهت آنکه هرکه به آفتاب نزدیکتر بود، به آفتاب متحیّر تر بود تا بهجایی رسد که او نبود (ذوب شد)»
پیامبر صلیالله علیه و آله در دعایی به خداوند عرض میکند: «ربّ زِدنی فیکَ تَحیّرا: پروردگارا، تحیّر مرا در (عظمت) خودت زیاد گردان.» زیرا هر قدر شهود عظمت الهی و معرفت به خداوند زیادتر شود تحیّر بیشتر میشود.
بر دلی کو در تحیّر با خداست **** کِی شود پوشیده راز چپّ و راست؟ (مثنوی)
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در منطقالطیر دربارهٔ وادی حیرت گوید: «وادی است که درد و حسرت دارد، آه و سوز ببار آورد.»
شب و روز یا در آتش باشد و یا همانند یخ، سرد باشد. آنچه از توحید بر جانش افتاده بود، جمله گم گردد.
اگر به سالک گویند: تو مستی یا بیدار، هستی یا نیستی، در ظاهری یا در باطن، بر کناری یا در عیانی، در مقام فنا هستی یا بقاء؟
گوید: نمیدانم کجایم و کیستم. عاشقم، امّا ندانم بر کیم و از عشق خود هم خبر ندارم، گاهی دلی پر عشق دارم و گاهی خالی.»
تا دل از این ادراکات دنیوی پاک نگردد، نور دانش و معرفت در دل آشکار نمیشود. چه آنکه علم، نوری است که خداوند در دل هرکس که بخواهد میاندازد و در مرتبه نخست تجلّی و ظهور این نور قلبی، برای انسان حیرت و سکوت و اعراض از مدرکات دنیوی پیش میآید و مرتبه بعد، حالت استماع و پذیرش و فرمانبرداری و ترک عملی که موجب خودپسندی است، حاصل میآید.
راه عقل و علم تا لب دریای عشق بیش نیست؛ پس از آن حیرت و بینشانی است؛ و احوال آن جز به سلوک معلوم نگردد و سلوک را غالباً به حکم اجرای ازل شرط جذبه است.
اگر سالک صِرف علم و یا عقل و اصطلاحات را در ذهن داشته باشد، این تحیّر نمیآورد. تحیّر از شهود عظمت بیشمار و از قدرت لایزال الهی است. خدا یک ادراک باطنی به او میدهد و نه اینکه خدا فعّال است و «کلّ یوم هو فی شأن» (الرحمن ۲۹)
هر فیض اش هم جدید است و تکرار در تجلّی نیست؛ تجدّد امثال است و این تا بینهایت ادامه دارد.
لذا سالک در حیرت فرو میرود و این مسئله یا با جذبه و یا با الهاماتی است که در دلش میشود یا کشفهایی که میبیند یا با معایناتی که نصیبش میشود.
لذا گاهی در قضیه عاشورا آنان که اهل معرفتاند، انگشت تحیّر به دهان میگیرند. واقعهای که سراسر توحید افعالی است. امّا دیگران روضه گوش میکنند و گریه میکنند. این حیرت از بینشان حاصل میشود؛ یعنی عاشورا نشانی است از بینشان که آغاز آن را و انتهای آن را تا به امروز بینشان نشان داده است.
با همهٔ اهمیتی که حیرت در تجارت اهل عرفان دارد، هیچکدام حیرت را بهعنوان یکی از عَقَبات یا وادیهای سلوک به شمار نیاوردهاند و تحیّر را یک وادی نمیدانیم چون برای همه حاصل نمیآید.
خرّم آن کین عجز و حیرت قوت اوست **** در دو عالم خُفته اَندر ظِلّ دوست (مثنوی)