تصرّف

تصرّف به معنای دست به کاری زدن است و نیز به معنای به دست آوردن و در کاری به میل خود تغییر دادن است.

گاهی گفته‌اند ولی به معنای متصرّف است و هرکسی که در هر کاری اختیاری در آن داشته باشد و حقّ تصرف در امور و شئون آن را دارا باشد، آن شخص ولیّ آن است.

اولیای خدا قدرت تصرّف بر هستی را دارند که به آن ولایت تکوینی گفته می‌شود.

اولیای خدا اذن و قدرت تصرّف و تغییر در نظام آفرینش را دارند و میزان تصرّف به مقدار اجازه از طرف خداوند است.

در سوره آل‌عمران ۴۹ آمده که عیسی علیه‌السلام فرمود: «من از گِل (اندام واره ای) به گونهٔ پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم بِاِذنِ الله؛ به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شود و بِاِذن الله؛ به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید.»

اولیای خدا اهل تصرّف‌اند و بر مقتضای حکمتی و مصلحتی تصرّف می‌کنند. هرگاه عارف به همّت در عالم تصرّف کند، آن تصرّف از امر الهی است به طریق اجباری نه از روی اختیار. شک نیست که مقام رسالت طلب تصرّف می‌کند و متقضی اظهار معجزات و خوارق عادات است تا سبب قبول رسالت شود ولی چنین نیست که مقام او مقتضی تصرّف باشد.

چون عارف کامل می‌داند که تأثیر و تصرّف بنده را عارضی است و ذاتی حق است و مخصوص به حضرت او؛ پس هرگاه که تصرّف کند در عالم به همّت، آن تصرّف از امر حق باشد و به طریق جبر نه اختیار.

اولیای خدا به اندازهٔ قدرتی که دارند گاه‌گاهی تصرّفاتی می‌کنند. ۱) یک وقتی تصرّف در عناصر است مثل آب و خاک و باد و آتش.

فرضاً سیل می‌آید، کاری می‌کند که جلوی سیل گرفته شود یا آتش جایی را می‌سوزاند با تصرّف خاصیّت آتش از بین می‌رود. پس هر عنصری خاصیتی که دارد را می‌تواند به عکس کند. مثل قضیه میرفندرسکی

تصرّف برای انبیاء و اولیاء معجزه است مثلاً امام علی علیه‌السلام درخت خشکیده‌ای را لمس کرد و فرمود به اذن خدا سبز و میوه‌دار شو؛ و ناگهان درخت سبز و پربار شد.

یا مثلاً عیسی علیه‌السلام با گل پرنده‌ای می‌ساخت و در آن می‌دمید پرنده می‌شد.

۲) گاهی تصرفات در تبدیل صفات است. مثلاً کسی به نامحرم نگاه می‌کند، ولی در چشم او تصرّف می‌کند یا کسی که وسواس است در او تصرّف می‌کند و او را نجات می‌دهد. گاهی مثل آقای قاضی که به مار گفت: موت باذن الله و مار مرد. در واقع مظهر محی و ممیت می‌شود. یک صفتی را می‌میراند و یا حیوانی را می‌میراند و از آن طرف صفتی را زنده می‌کند. شیخ محمّد بهاری پرنده‌ای را که بر اثر لگد شتری مرده بود زنده کرد.

تصرّف در چشم مثل جنگ بدر:

در جنگ بدر تعداد مسلمانان ۳۱۳ نفر و تعداد مشرکین ۱۵۵۰ نفر بود و از نظر ابزار جنگی بیشتر از مسلمین ابزار داشتند. خداوند فرمود: «یرونهم مثلیهم رأی العین» (آل‌عمران ۱۳)

مسلمانان کفّار را با چشمانشان دو برابر تعداد خود (یعنی ۶۲۶ نفر) می‌دیدند، اگرچه پنج برابر بودند. یا این‌طور بود که مشرکین، مسلمانان را دو برابر خود (یعنی ۳۱۰۰ نفر) می‌دیدند. خداوند قبل از شروع جنگ، مسلمانان را در چشم آنان بسیار نمایاند و مشرکین را در چشم مسلمانان اندک نمایاند تا برای جنگیدن جرئت داشته باشند.

لذا در سورهٔ انفال ۴۴ فرمود: «یاد آورید با لشگر قریش در جنگ بدر روبه‌رو شدید، خدا آنان را در چشم‌هایتان اندک نشان داد و (قوی شدید) شما را به چشم آن‌ها اندک نشان داد (تا تهیّه مهمّات جنگی نکنند تا خداوند کار انجام یافتنی را پایان برد.»

روزی میرداماد (م ۱۰۴۱ ه) در مدرسه درس داد، روی منبر حالت اغماء به او دست می‌دهد و بی‌هوش می‌شود، او را به منزل بردند و یک هفته اطبّای شهر او را مداوا کردند ولی به هوش نیامد، شاه عبّاس این مطلب را می‌شنود پس، از شیخ بهایی (م ۱۰۳۱ ه) می‌خواهد او را عیادت و مداوا کند.

شیخ نبض او را می‌گیرد و سپس نزد شاه برمی‌گردد و می‌گوید: شخص بزرگی در او تصرّف کرد. شاه دستور می‌دهد آن بزرگ را پیدا کند. شیخ از خادم مدرسه و واردین روز شنبه جویا می‌شود می‌گویند: سیّدی ژولیده آمد و مدّتی درس میرداماد را گوش داد. پس از مدرسه خارج شد، میرداماد به این حالت افتاد. شیخ آمد قبرستان تخت فولاد تا شاید این سیّد را پیدا کند. پس به میرفندرسکی (م ۱۰۵۰ ه) برخورد می‌کند که نشانی‌ها با او تطابق داشت. عرض می‌کند: این سید چه تقصیری داشت که شما او را به این حال درآوردید؟ فرمود: «مدّتی حرف‌های او را گوش کردم و دیدم همش از عذاب و قهّاریت خدا سخن می‌گوید و این سبب می‌شود مردم از رحمت خدا ناامید شوند خواستم رحمت خدا را به او بچشانم.» شیخ گفت: خانواده میرداماد که تقصیر ندارند، میرفندرسکی فرمود: بروید خوب شد. شیخ به خانه او آمد و دید میرداماد به هوش آمده و نشسته است.

هین، بِمَگریز از تصرّف کردنم **** وز گرانی بار، که جانَت منم (مثنوی)

از استاد سید عبدالکریم کشمیری سؤال شد: آیا در غذا تصّرف ممکن است؟ فرمود: بله، خودم آن را دیدم. حاج محمّد نامی بود که اهل علم نبود و کربلا حجره داشت. وقتی با او از خوردنی‌ها صحبت شد من گفتم خربزه مشهد دوست دارم. آن روز آبگوشت درست کرده بود. وقتی آبگوشت می‌خوردم، همه‌اش مزّه خربزه مشهد داشت.

البته هرچه نفس قوی شود اگرچه مسلمان هم نباشد می‌تواند تصّرف کند مثل مرتاضین هندی و این از قدرت نفس است.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.