تغیّر
تغیّر، انتقال چیزی از حالی به حال دیگر است؛ به عبارت دیگر، تغیّر قبول حرکت است و غرضِ از آن، عدم ثبات است.
تغیّر خاصیت عمومی مادّیات است و دلیل بر حدوث و امکان. چیز مادی همیشه در معرض تغیّر و تحوّل و فنا است.
حکیمی گفت: دیدم که دنیا در تغیّر و زوال و تقلّب احوال است و دیدم که اهل دنیا آماج بلاها و مصائباند و همگی در گرو مرگ و فنا هستند؛ و دیدم که پس از صحّتِ دنیا، بیماری و پس از جوانیاش، پیری و به دنبال توانگریاش، فقر و در پی شادیِ آن اَندوه و پس از عزّت آن ذلّت و به دنبال آسایشش، شدّت و در پی امنیت آن خوف و از پس حیات آن ممات است و دیدم عمرها کوتاه و مرگها در کمین و تیرهای قضا آمادهٔ پرتاب و بدنهای ضعیف نمیتوانند دفع بلا از خود کنند. از مشاهدهٔ این تغیّرات احوال دانستم دنیا منقطع و زودگذر است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «مَن لَم یعتَبِر بغَیرِ الدُّنیا و صرُوفِها لَم تنجَع فیه المواعظِ: هرکس از گردشهای گوناگون دنیا پند نگیرد، نصیحت در وی سودمند نیفتد.»
امّا در عالم قیامت تغیّر و تبدّل و مرض و پیری و مرگ ندارد و زوال نپذیرد.
همینطور عالم اَمر الهی که رکنِ ایجاد و ملکوت است، از قید زمان و مکان و تغیّر و تبدّل عاری است. مقابل عالَمِ خَلق که توأم با تغیّر و تدریج وَ منطبق با قوانین حرکت و زمان است.
معلوم شد تغیّر خاصیت عمومی مادّیات است و انسان موجودی است که در مسیر خود دائماً و تدریجاً در تغیّر و تبدّل است و قلب انسان مادّی هم به دنبال وی در حرکت است.
شمس تبریزی گوید:
«تغیّر در حق نیست، تغیّر در توست. چنانکه نان را گاهی دوست داری و طالب باشی و گاهی رو بگردانی. با یاری، گاهی گرم باشی، محبوبت نماید. ساعتی دیگر، باز تو دگرگون شوی، گویی مبغوض شد. اگر تو هَم بر آن حال مستقیم بماندی، پیوسته مطلوب و محبوب بودی.»
لکن قلب موحد مثل کوه پابرجا، ثابت و استوار است و از تزلزل روزگار متزلزل نمیشود.
ما شکاریم، این چنین دامی که راست؟ **** گوی چوگانیم، چوگانی کجاست؟ (مثنوی)
ساعتی کافر کند صدیق را **** ساعتی زاهد کند زندیق را
زانکه مُخلِص در خطر باشد ز دام **** تا ز خود خالص نگردد او تمام
چونکه مُخلَص گشت مُخلِص باز رست **** در مقامِ اَمن رفت و، بُرد دست
هیچ انگوری دگر غوره نشد **** هیچ میوهٔ پخته با کوره نشد
پخته گرد و، از تغیر دور شو **** رو چو برهانِ مُحقّق، نور شو
ساحت کبرایی ثابت و ازلی است و اوست که غنی بِالذّات است دربارهٔ او تغیّر و تبدّل صورت نمیگیرد نه در ذات و نه در صفات و نه در اضافات کبریایی او.
مثلاً «لا تَأخُذُه سِنَةٌ وَ لا نوم» زیرا چرت و خواب موجب مغیّر و دگرگون شدن است و از لوازم جسم است.
لذا اگر سالک از یک حال و حضور و توجه پایینتر تغیّر یابد به حال بهتر و حضور و توجه بیشتر این موردپسند است و اِلّا اگر مدام حال به حال تغیّر کند نتیجه این است که سر از تلوّن پیدا میکند.
اینکه در خدا تغیّر نیست (تغیّر برای ممکنات است و خدا واجبالوجود است) سالک هم باید مراقبه داشته باشد که حال به حالی نشود و تغیّر نداشته باشد مگر از دانی به عالی، از ضعیف به قوی، از جزئی به کلّی که اینجور تغیّرات مقام آور است.