تفویض
تفویض در لغت به معنای واگذار نمودن و سپردن امر است به دیگری و در اصطلاح؛ واگذار نمودن امر به خدای متعال است به نحوی که از واگذار کننده سلب اختیار و نظر شود و تفویض هیچ علّت و سببی نمیخواهد.
تفویض یعنی ترک تدبیر در دنیا و از بین رفتن هر قصد غیر خدایی و وفا به عهد الهی است و وفا به عهد الهی، دور کردن یأس و یقین به حق و احتیاج تامّ به خدا میباشد.
امام رضا علیهالسلام فرمود: «ایمان چهار رکن دارد: توکّل بر خداوند عزوجل، خشنودی از قضای او، تسلیم در برابر فرمان خدا و واگذاشتن امر به خداوند. بندهای صالح (مؤمن آل فرعون) گفتهاند: «اُفوّضُ أمری إلی الله اِنَّ اللهَ بصیرٌ بالعباد» (کارم را به خدا میسپارم همانا خداوند به بندگان بینا است غافر ۴۴) پس خداوند او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ میکردند حفظ نمود.»
هرکس کار خود را به خدا واگذار کند، همیشه در آسایش است و عیش او خوب و دائمی خواهد بود و تفویض کننده صبح نمیکند مگر از جمیع آفات سالم باشد و شب نمیکند مگر دینش در عافیت است.
کار خود را به خدا باز گذاری حافظ **** ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی (حافظ)
از لحاظ معنی تفویض از توکّل وسیعتر و از لحاظ اشاره لطیفتر است و بر سه درجه است:
درجه اوّل: آن است که سالک بر نیّت و قصد خود تکیه نکند. از مکر حق ایمن و از یاری او مأیوس نباشد و بداند اگر حق متعال به او قدرت ندهد، بر هیچ عملی قادر نیست.
درجه دوم: مشاهده اضطرار است. سالک میبیند که عمل او نجاتدهنده و گناه او هلاککننده او نیست.
درجه سوم: مشاهده انفراد حق که مالک حرکت و سکون و قبض و بسط اوست و درمییابد که انصراف از جمع به تفرقه و یا از تفرقه به جمع به اراده اوست.
برای مثال میتوان گفت حال مفوّض مانند میّت در دست غسّال است که مرده از خود حرکتی ندارد و غسّال است که او را این طرف و آن طرف میکند.
پس با شهود، در حرکت و سکون و قبض و بسطی خداوند را حاکم و مؤثر میداند و خود را به حکم او مأمور دانسته و از خود سلب اراده میکند تا به اراده او کار انجام گیرد. چون اینطور بنگرد و دریابد، بر غیر تکیه نمیکند و عملی را مستقل نمیبیند و همه را از مسببالاسباب میداند. با این نگرش مالکیت خود را لغو میکند و مالک و قادر مطلق را یکی یابد. پس شفا و مرض، فقر و غنی، قبض و بسط، موت و حیات را از سیطره و حیطهٔ حیّ و قیومی او به شهود درمییابد. بعد مفوّض بنده و غلام مطلق و بیچون و چرا و شکایت و درخواست میشود.
اگر اوّل تفویض شود، بعد رضا آید. ابتدا سندی از ملک واگذار شود، بعد امضاء گردد. اوّل امضاء نبود و سند نوشتن و تمام مراحل اوّلیه مقدمه باشد. چه بسا موقع امضاء پشیمان شده یا معامله فسخ گردد و یا در بعضی از بندهای آن تجدیدنظر شود. پس تفویض کامل با امضاء است. چون چنین شود، خطور نکند و به مقام رضا رسد و اختیار خود را دربست به دست دوست سپارد.
در تفویض، در مسائل چه خودی و یا خلقی و یا خالقی خود را به تکلّف نیندازد و نقشهها و حیلهها برای آنها به کار نگیرد و حکم هرچه باشد از بلاء، سلامتی، نزول مصیبت و شهرت و تهمت ناروا و فقر، عمر طولانی و … چون از خود سلب اختیار کرده، حال بپذیرد و تحمّل کند و در زیرورو شدن چون میّت در دست غسّال گردد.
مُرده باید بود پیش حکمِ حق **** تا نیاید زخم، از ربّ الفلق (مثنوی)
در ابتدا سالک به خدا تفویض کند، کوشش هم میکند و در انتهای تفویض، از تفویض کاسته و به جبر افزوده میشود و دیگر اختیار را انتخاب نکند.
تفویض کننده حقیقی کسی است که قصدش غیر خدا نباشد. چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام در شعری فرمود: به آنچه خداوند برای من قسمت کرده راضیم و کار خود را به خالقم تفویض کردم.
در دایره قسمت، ما نقطه تسلیمیم **** لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی (حافظ)